برو سریع بخون
از زبان ابی: بعدش هری برای بازی اسکوییچ انتخاب شد«اگه پارت قبلو خونده باشین می فهمید» وسط بازی وقتی هری باید توپ پرنده رو بگیره «اسمش یادم نمیاد ببخشید»یکی داشت جارو اون کنترل میکرد اون پروفسور اسنیپ بود بعد هرماینی به من گفت بیا باهم رفتیم و اون یه اتیش کوچولو رو لباس اسنیپ روشن کرد و اون دیگه نتونست جاروی هری رو کنترل کنه و هری توپ اسکوییچ رو گرفت
و تیم گریفیندور برنده شد و همه هری رو تشویق کردن بعد چند روز هری راجب یه پروفسور کنجکاو شد نزدیک کریسمس بود و فقط یک هفته دیگه مونده بود تا کریسمس ما هر روز تو کتاب خونه دنبالش میگشتیم
روزی که من و هرماینی می خواستیم بریم هرماینی به هری گفت باید بخش ممنوعه رو بگردن (ابی با عمو و همش زندگی میکنه پدرش زنده است اما مریض احوله و حالش چندان خوب نیست شبی که والدرموت به خونشون حمله کرده باباش نبوده ابی یه زخم مثل هری روی بازوش داره) این توضیحات رو یادم رفته بود بدم
وقتی ما برگشتیم من و هرماینی یادمون که اومد که چند هفته پیش یک کتاب خونده بودیم راجب اون پروفسور نوشته بود و بعد یه مدت ما فهمیدیم که سنگ جادو چیه و به دنبالش رفتیم
وقتی رسیدیم اونجا دیدیم چنگ داره میزنه و برامون عجیب بود که کی این کارو کرده بعدش اون چنگ دیگه نزد و سگ سه سر بیدار شد و ما از اون رد شدیم و رفتیم داخل اون در که اون ها از محافظت میکردم از همه مانعه ها رد شدیم و در بازی شطرنج رون آسیب دید و ما پیش رون موندیم و هری تنهایی رفت و بعدش سنگ جادو رو گرفته بود و همونی که میدونی کاری کرده بود که اون بی هوش بشه و بعد یکسال دوباره به هوش اومد
ممنون که خوندی سنگ جادو تمام شد و قسمت تالار اسرار بهتر خواهد بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون عشقم❤️
عالی بود🦋🤍