12 اسلاید امتیازی توسط: Lady noir انتشار: 4 سال پیش 384 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان اومدم با پارت هشتم داستان. اميدوارم دوست داشته باشيد❤ 🙏
سه روز بعد از زبان مرينت: امروز بايد پروژمون رو تحويل بديم. البته فقط من و مکس روش کار کرديم لايلا هيچ کمکی نکرد😑 تو اين مدت کت نوار هرشب ميومد رو بالکن و باهم ديگه صحبت می کرديم. تو اين سه شب فهميديم که مشکلمون يکيه و هردوتامون عاشق کسی هستيم که اون نفر دوستش نداره😔 فکرام رو کرده بودم و ميخواستم با کت دوست بشم. من هرکاری می کردم که به آدرين برسم ولی نشد...شايد من و آدرين برای همديگه ساخته نشده بوديم. اولش ميخواستم با ظاهر ليدی باگ با کت دوست بشم که شايد بتونم خوشحالش کنم ولی بعد به ذهنم رسيد که اينجوری ممکنه هويتم لو بره. ديگه کم کم به مدرسه رسيده بودم. مکس دم در مدرسه منتظرم بود. مکس: پروژه رو آوردی؟ مرينت: آره آوردم. رفتيم داخل کلاس و نشستيم سر جاهامون. خانم بوستيه: سلام بچه ها صبحتون بخير. بچه های کلاس: صبح شما هم بخير.
خانم بوستيه: خيلی خب امروز قرار بود که پروژه هاتون رو تحويل بديد. من يه نگاه به همه پروژه ها ميکنم و بهترينش رو اعلام می کنم...چند دقيقه بعد...خانم بوستيه: خيلی خب برنده ها رو اعلام میکنم. بهترين پروژه ماله گروه آدرين ، نينو و آلياست. مقام دوم گروه ايوان ، ميلن و کيم. مقام سوم گروه الکس ، رز و جوليکا. مقام چهارم گروه کلويی و سابرينا. مقام پنجم گروه مکس ، مرينت و لايلا. کلويی: مسخرست ، کاملا مسخرست. من بايد مقام اول رو می گرفتم. خانم بوستيه: خب فعلا ميتونيد بريد تو حياط. رفتيم تو حياط. آليا: خوبی دختر؟ چرا انقدر عصبی هستی؟ مرينت: اگه لايلا يکم تو پروژه بهمون کمک ميکرد الان گروه ما آخر نبود. آليا: ولی لايلا می گفت که دستش آسيب ديده بخاطر همين نتونسته بهتون کمک کنه. مرينت: فقط بخاطر اينکه کار نکنه داره دروغ ميگه ، دستش هيچ آسيبی نديده. آليا: تو از کجا ميدونی؟ مرينت: چون لايلا با هر نفسش دروغ ميگه. آليا: باشه حالا جوش نيار😂
با هر بدبختی که بود مدرسه تموم شد و رفتم خونه. مامان و بابام داشتن ماکارون درست می کردن. کل خونه بوی ماکارون تازه ميداد🤤 چند تا ماکارون برداشتم خوردم و رفتم تو اتاقم.مرينت: تيکی به نظرت به مناسبت شکست دادن حاکماث کِی جشن بگيريم؟ تيکی: نميدونم مرينت ، امروز يا فردا. مرينت: همين امروز جشن بگيريم. بيا تبديل شيم تا بريم به کت هم بگيم. 🐞 Tikki...يه دفعه مامانم در اتاقم رو باز کرد و اومد داخل😐 اگه دوثانيه ديرتر ميومد جلو چشم مامانم تبديل به ليدی باگ ميشدم. سابين: مرينت چيزی گفتی؟ مرينت: نه داشتم يه شعر رو حفظ می کردم ، کارم داشتی؟ سابين: آره ، مرينت پسرخاله هات اومدن پاريس و قراره چند مدتی اينجا تو پاريس بمونن. مرينت: دنيل و ديويد؟ سابين: آره. مرينت: الان کجان؟ سابين: تو آشپزخونه پيش بابات. مرينت: باشه الان ميام.
خيلی ذوق داشتم که بالاخره می بينمشون. من و دنيل و ديويد وقتی بچه بوديم باهم ديگه خيلی خوب بوديم ولی اونا خيلی دوست داشتن لج من رو دربيارن😑 خداکنه آدم شده باشن.( بچه ها توی داستان من ، مرينت و دنيل و ديويد خيلی باهم ديگه خوب بودن ولی از شروع مدرسه ها ( يعنی کلاس اول) اونا به نيويورک رفتن. ظاهر ديويد: تيپ اسپورت. يه لباس سفيد همراه با ژاکت مشکی. رنگ چشم و مو سفيد( عکس همين پارت) ظاهر دنيل: تيپ اسپورت. يه لباس سفيد همراه با ژاکت مشکی. رنگ چشم و مو آبی تيره ( عکس همين پارت) دنيل و ديويد دوقلو هستند و همسن مرينت هستن)
بعد از يه ساعت دنيل و ديويد گفتن ميرن تا وسايل هاشون رو بزارن تو خونه جديدشون.( دوتا خيابون پايين تر از خونه مرينت ، يه خونه دوخوابه گرفتن) منم به بهونه ديدن آليا از خونه رفتم بيرون و داخل يه کوچه تبديل به ليدی باگ شدم. يويوم رو انداختم و رفتم رو سر يه پشت بوم و به کت زنگ زدم. کت: سلام مای ليدی. ليدی باگ: سلام پيشی. موافقی فردا به مناسبت شکست دادن حاکماث ، تو شهر جشن بگيريم. کت يکم صداش گرفته شد ولی نميدونم چرا. کت: آ..آره جشن بگيريم. ليدی باگ: باشه پس ، فردا ميبينمت. گوشی رو قطع کردم و رفتم داخل همون کوچه و گفتم: Spots Off. يه ماکارون به تيکی دادم و حرکت کرديم سمت خونه. تيکی: مرينت چرا امروز جشن نگرفتی؟ مرينت: امروز مدرسه داشتم ولی فردا تعطيله.
رسيديم خونه ، ساعت 8 بود. شام خوردم و يکم با بابام ويديو گيم بازی کردم و آخرش من برنده شدم😎 شب بخير گفتم و رفتم تو اتاقم. منتظر بودم ساعت 10 بشه تا کت بياد. دفتر طراحيم رو آوردم و يکم طراحی کردم. يه نگاه به ساعت کردم ، 5 دقيقه به 10 بود. دفترم رو گذاشتم رو ميز و خودم رفتم رو بالکن. چند دقيقه بعد کت با يه شاخه گل رز تو دستش اومد. کت: سلام بانو مرينت. مرينت: سلام پيشی. کت گل رو به طرفم گرفت و گفت: تقديم به بانوم. گل رو از دستش گرفتم و گفتم: ممنون🥰 بعد گونش رو بوس کردم😘 هوای بيرون يکم سرد بود. مرينت: هوا يکم سرده بيا بريم تو اتاق. دستش رو گرفتم و بردم تو اتاقم.( بچه ها چون مرينت ميخواست با کت دوست بشه ديگه عکس های آدرين رو از اتاقش برداشت) کت: وای مرينت اتاقت خيلی قشنگه. يه لبخند زدم. بعد ادامه داد: راستی فردا ميخوايم جشن بگيريم به مناسبت شکست دادن حاکماث ، تو هم بيا.
نميدونستم چی بهش بگم ، من بايد با ظاهر ليدی باگ تو جشن باشم ، چجوری هم مرينت تو جشن باشه هم ليدی باگ؟ نخواستم دلشو بشکنم گفتم: حتما ميام. کت: موافقی فيلم ببينيم؟ مرينت: فکر خوبيه. تو همينجا بمون من ميرم چند تا ماکارون بيارم. اسم ماکارون که اومد چشمای کت برق زد. گفتم: معلومه خيلی ماکارون دوست داری😂 کت: خيلی😍 مرينت: پس بيشتر ماکارون ميارم😉 يواشکی رفتم پايين ، نور گوشيم رو روشن کردم و چند تا ماکارون برداشتم. وقتی رفتم تو اتاق ديدم کت اتاق رو آماده کرده بود. چند تا بالشت گذاشته بود رو ت*خ*ت و لب تاب رو گذاشته بود کنار ت*خ*ت. يه لبخند زدم و رفتم تو اتاق. کت تا سينی ماکارون رو تو دست من ديد قيافش اينجوری شد😍 نشستم کنار کت و گفتم: خب چه فيلمی ببينيم؟ کت: ترسناک😈 گفتم: مطمعنی؟ کت صورتش رو جلو آورد و گفت: نکنه ميترسی😈 مرينت: من؟ ترس؟ نه بابا ، اصلا يه کاری کنيم. کت: چيکار؟ مرينت: شرط می بنديم. کت: باشه اممم خب سر چی؟ مرينت: اونو نميدونم حالا بيا فيلم رو نگاه کنيم ، بعدا سر يه چيزی شرط ميبنديم. کت باشه.
کت يه فيلم ترسناک گذاشت...يک ساعت بعد...وای خدا چه غلطی کردم شرط بستم حالا بايد تا آخرش رو ببينم😖 کت يه نگاه به من کرد و گفت: ميخوای بقيشو نگاه نکنی؟😂 مرينت: من که نترسيدم...خيلی خب باشه تو بردی فقط اونو خاموشش کن. کت: باشه باشه😂😂 پس بزار من بگم بايد چيکار کنی. مرينت: چيکار؟ کت: بايد دعوت من رو برای شام قبول کنی. مرينت: خيلی خب باشه. يه نگاه به ساعت کردم ، ديگه چشمام رو ساعت قفل شد. کت: مرينت چيزی شده؟ مرينت: يه نگاه به ساعت کن ميفهمی. کت يه نگاه به ساعت کرد و گفت: وای خدا زمان چه زود ميگذره ، يعنی الان ساعت 5 صبحه😶 چه زود 7 ساعت گذشت. فکر می کردم فوقش ساعت 2 باشه.مرينت: منم. کت: خب من ديگه ميرم ، امشب خوش گذشت. گونم رو بوس کرد و رفت. منم خيلی خسته بودم همونجا گرفتم خوابيدم.
فردا صبح ساعت 8... تيکی: مرينت ، مرينت بيدار شو بايد اينو ببينی😯 رفتم رو بالکن.مرينت: Woow😮 باورم نميشد. کل شهر رو با گل تزيين کرده بودن. عکس من ، کت نوار ، ريناروژ و کاراپاس رو ديوارای شهر بود. مرينت: بيا بريم تيکی. تيکی: مرينت قبلش نميخوای اينجا رو مرتب کنی؟ زدم رو پيشونيم و گفتم: آخ اصلا حواسم نبود. انقدر ذوق داشتم برای مهمونی که جلوم رو نديدم و پام رفت پشت پام و با صورت اومدم رو زمين🤦♀️ خداروشکر افتادم رو بالشت ها وگرنه معلوم نبود چی ميشد🤕 سريع اتاق رو جمع کردم و به مامان و بابام گفتم من زودتر ميرم به جشن و سريع از خونه زدم بيرون. رفتم داخل يه کوچه و...🐞 Tikki Spots On🐞 تبديل شدم و رفتم رو سر برج ايفل. 4 تا بالن به شکل من ، کت نوار ، ريناروژ و کاراپاس تو هوا بودن. تا اونا رو ديدم فهميدم يه چيزی رو جا گذاشتم و ايندفعه محکم تر زدم تو پيشونيم🤦♀️🤦♀️
يادم رفت معجزه گرهای آليا و نينو رو بردارم.خدايا چرا من انقدر حواس پرتم آخه؟ سريع رفتم داخل يه کوچه و تبديل به مرينت شدم. رفتم خونه و گفتم: سلام مامان سلام بابا ، يادم رفت يه چيزی رو بردارم. سريع معجزه گرهارو برداشتم و رفتم پايين: خداحافظ. داخل يه کوچه تبديل با ليدی باگ شدم و رفتم خونه آليا ، نينو هم اونجا بود. معجزه گرها رو بهشون دادم و گفتم: ببخشيد دير شد. اونا هم تبديل شدن و گفتن: اشکال نداره. سه تايی رفتيم سمت برج ايفل ، کت نوار هم اونجا بود. همه مردم پاريس اونجا بودن و برامون دست تکون ميدادن ، ماهم براشون دست تکون ميداديم. يکم بعد ناديا شاماک اومد و گفت که ميخواد از ما مصاحبه بگيره. ماهم قبول کرديم. يه قسمتی رو مثل استيج درست کرده بودن و چند تا صندلی گذاشته بودن. رفتيم نشستيم. ناديا شروع کرد: گيج نشيد اين فقط يه اخباره! ما امروز يه مصاحبه ويژه از ليدی باگ و کت نوار به همراه دوتا ابر قهرمان ديگه داريم. خب سوالم رو شروع ميکنم. الان که حاکماث رو شکست داديد چه حسی داريد؟ ليدی باگ: ديگه از اين بابت خيالمون راحته که مردم پاريس در امان هستند و خطری اونا رو تهديد نميکنه.
ناديا: خب الان که ديگه خطری شهر پاريس و مردمانش رو تهديد نميکنه ، تو اين روزها بازم شما با حالت ابرقهرمانيتون به مردم کمک ميکنيد؟ کت نوار: نميشه گفت ديگه هيچ خطری پاريس رو تهديد نميکنه ، ما حاکماث رو شکست داديم ولی توی همون روز فهميديم که يه دشمن ديگه داريم که نميدونيم هدفش چی هست و ممکنه خيلی خطرناک باشه. حتی خطرناک تر از حاکماث! ناديا: اگه يه روزی پاريس هيچ دشمنی نداشته باشه ، شما هويت واقعيتون رو به مردم نشون ميديد؟ ليدی باگ: اممم خب....نميدونيم تاحالا بهش فکر نکرده بوديم ولی خب اگه يه روز هيچ دشمنی نداشته باشيم ، شايد اون موقع هويتمون رو لو ميداديم. ناديا: خيلی ممنون از اينکه به سوالای ما جواب داديد. ليدی باگ و کت نوار: خواهش می کنيم. تا آخر شب داخل جشن بوديم ، ديگه واقعا خسته شده بوديم. به کت نوار گفتم: من خيلی خسته شدم. کت هم از قيافش معلوم بود خيلی خسته شده بود. کت: منم خيلی خسته شدم. يه ساعت بعد جشن تموم شد. منم معجزه گرای ريناروژ و کاراپاس رو گرفتم و رفتم خونه. مامان و بابام هنوز نيومده بودن. چون خيلی خسته بودم سريع رفتم تو اتاقم و خوابيدم.
از زبان کراب روژ: جشن بگيريد...جشن بگيريد...بعد از اين ديگه نميزارم يه آب خوش از گلوتون پايين بره...
خب دوستان اينم از اين پارت. اميدوارم دوست داشته باشيد. تستچی جون لطفا داستانم رو زود منتشر کن🙏
دوستون دارم❤
و اينکه لطفا نظر بديد❤❤
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
اها باشه پارته بعدی که اومد حتما خبرم کن قول میدم اولین نفر باشم ک میگم تستت عالیه
مرسی زهرا جون❤
پارت بعدی منتشر شده
عالی عالی عالی هر چی بگم کم مرسیی
مرسی شارمين جون❤
سلام عزیزم تستت عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود ولی کی تست بعدی رو میزاری
ممنون گلم❤
پارت بعدی رو گذاشتم ولی 5 روزه که درحال بررسی هست😔
سلام عالییییییییییییییییییییییییییی بود❤️💖❤️💖
یه چیزی من نمیدونم چی شده من قبلاً داخل تستچی ثبت نام کرده بودم اما الان نمیدونم چرا کلا خارج شده بود و هر چی که ایمیلم رو میزدم قبول نمیشد😭😰بخاطر همین ایمیلم رو عوض کردم تا تونستم وارد بشم.
کسی میدونه چیکار کنم که دوباره بتونم با همون ایمیلم وارد بشم؟
سلام گلم❤
اول برو تو گزينه ورود يا ثبت نام.بعد ميری قسمت ورود کاربران. ايميل و رمز عبورتو ميزنی و بعد ميزنی رو گزينه منو يادت بمونه و بعدش بزن رو گزينه ورود.
منم يه چند باری که ميومدم تو سايت ميديدم که از حسابم خارج شدم. ايميل و رمز عبورم رو زدم و بعد زدم رو گزينه منو يادت بمونن و وارد حساب خودم شدم
اگه ميخوای که وارد حساب قبليت بشی تو قسمت ايميل ، ايميل قبليت رو بزن تا وارد حساب خودت بشی.
خیلی خوب بود عزیزم 😊❤️❤️😘 ممنون میشم از منم حمایت کنی❤️
ممنون شانا جون❤
حتما😉❤
خیلی عالی بود.❤
مرسی H.E جون❤
راستی یادم رفت بگم داستانت رو دوست ندارم عاشقش شدم حتما حتما حتما ادامه رو بزار
ممنون سارينا جون❤ پارت بعدی رو گذاشتم درحال بررسی هست.
😍😍very beautiful
❤Merci
عالییییییییییییییییییییییییییی بود❤️❤️🌺🌺❤️🌸❤️❤️🌺🌺❤️🌺❤️🌸🌹🌸🌹🌸🌸❤️❤️🌺❤️🌸
بالاخره بعد از ۲ هفته اومد ایوال😆
زودتر بعدی رو هم بزار و لطفا دوباره مثل همین پارت تعداد سوالات رو زیاد کن مثلا تا ۱۵ تا هم برسون و مثل همین پارت دوباره زیاد بنویس و لطفا لطفا بعدی رو زودتر بزار چون که این بعد از ۲ هفته اومده مرسی❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💖❤️💖❤️💖❤️💖
ممنون گلم.❤❤ اين پارت رو گذاشته بودم ولی 5 روز درحال بررسی بود. چون تست ها يکم دير منتشر ميشه تعداد سوالا رو بيشتر ميکنم.
پارت بعدی رو گذاشتم درحال بررسی هست.
داستانت محشر بود😍فقط یکاری کن یکجوری آدرین رو جلوه بده که مرینت شک کنه آدرین گربه سیاه هست اگه برانامه خاصی نداشتی این نظر من بود بعد اینکه اینکار رو کردی لطفا این روند دعوای آدرین و مرینت داره تکراری میشه یک دعوای درست حسابی جذاب جور کن بعدش رابطشون رو قوی تر از قبل بساز بازم این پیشنهاد من بود بازم میگم داستانت محشر بود❤❤
ممنون❤❤ پيشنهادت عالی بود. سعی ميکنم تو پارت های جلوتر از پيشنهادت استفاده کنم و اينکه خوشحالم که دوست داشتی❤