پارت 2🕊🖤 امیدوارم خوشتون بیاد🕊🖤
[گرگ نقرهای من🕊🖤]
┄┅┄┅┅┄┅✶🌚✶┅┄┅┅┄┅┄
#𝐩𝐚𝐫𝐭6
كل داستان زندگی این دختر همین چند خط بود. میدونم رویا چقدر دل نازکه و میترسم بخشی از اینهمه پولی که اونجا خرج کرده مربوط به این مها باشه.
حالا هم که داره میاردش اینجا، از بابت امیر خیالم راحت بود اما آرمین و رامین تو سن بدی بودن. سه ماه یعنی سه تا ماه کامل و سه تا جنگل وحشی. سرم درد گرفته بود. رویا. رویا ، هر چی میکشم از این ته تغاری خانواده است. به عکس مامان و بابا رو میزم خیره شدم. هرچند مخفی نگه داشتن همه چی برای سه ماه کار سختیه ، اما به شادی رویا می ارزه باید حواسم به این دختره باشه دردسری درست نکنه. اگه از رویا و محبتش سو استفاده کنه عواقب کارش را بد میبینه صدای در اومد و چند لحظه بعد امیر اومد تو " برا فردا هواپیما میخوای؟" بلند شدم و رفتم کنار پنجره "آره "
"اما برا چی ؟"
"برم دنبال جوجه "|
"خب چرا با"
"آخه داره با مها میاد "
سوت زد و گفت " با همون خوشگله "
برگشتم سمنش و با لحن جدی گفتم "
امير به آرمین و رامین هم بگو ، دست از پا خطا کنین...
پرید وسط حرفم " آروم آروم البرز. حله داداش . شوخی کردم. حواسمون هست"
رویا و بهاره كل بعد از ظهر داشتن برای شب لباس و رنگ آرایش و مدل مو انتخاب می کردن. اوایل رویا به منم اصرار میکرد باهاشون برم اما بعد که فهمید هیچ رقمه اینجور جاها نمیرم بیخیال شد. برای من خیلی تفریحات ممکن نیست. همین جوری بفهمن پرورشگاهی هستم
┄┅┄┅┅┄┅✶🌨✶┅┄┅┅┄┅┄
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
پرفکت:)💖💜
خیلی خوب بود