10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ☄Lena🎧 انتشار: 3 سال پیش 54 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت جدید🙂
(- امپراطور دست من و گرفت و با خودش دنبال اون پسره کشوند . از نظر من اون عالیجناب کیم 2 بود . یعنی در اون حد شباهت ؟ وسطای راه از شدت خستگی دستم و از دست امپراطور بیرون کشیدم و با اشاره بهشون گفتم تا خودشون برن منم خودم میام . ایشون رفتن و منم بعد از کمی استراحت آروم پا شدم و به راه افتادم . چطور جناب کیم با اون لباس شبیه پیراهن که دو کیلو وزن داره رو با خودش میکشونه و می دوعه ؟ اون پسره هم چطور با اون شمشیر 2 کیلوعیش میدوئید ؟ حتما لباسای تن من از اونا سنگین تر بود چون هر چی آهن و پارچه اضافی اومده بود باره من کرده بودن اه . با رسیدنم پیش امپراطور خشکم زد)
( × یونسان رو ول کردم و به راهم ادامه دادم . اون پسره پیش ملکه رسید با تعظیم کوچیکی همه چیز رو به ملکه گفت ولی با شنیدن حرف ملکه ترس وجودم و فرا گرفت . اون زن میخواست یونسان رو بکشه ؟ اون چطور میتونست این کار رو بکنه ؟ اون پسر کیه ؟ چی ؟ برادرت ؟ یعنی منظورش من بودم ؟ یعنی اون داداشمه ؟ یونسان میشه زن داداشش پس نمیتونه بکشتش . صب کن ببینم اون چطور داداش منه ؟ حتما خودش و جای برادر من جا زده . با چهره ای پر از نفرت و عصبانیت به سمتشون رفتن . با دادی که زدم سر جاشون میخکوب شدن )
@ عالیجناب
× حرف نباشه ...... شما به جای پشتیبانی از عروستون اون و میخواین بکشین نه ؟
@ اون هیچ وقت عروس من نمیشه و نمیخوام که بشه . شما باید با بانویی از یکی از امپراطوری ها ازدواج کنید تا مقام خودتون و خاندان کیم رو حفظ کنید .
× تو کی هستی هان ؟ چرا به حرفای پست ایشون گوش میدی میخواستی ملکه رو بکشی ؟
@ ایشون برادر شمان سرورم . سعی کنید حرف زدنتون رو اصلاح کنید .
× برادرم ؟ هه !!! من برادری ندارم چی دارین میگین؟
÷ سرورم من .....
@ خودم بهشون میگم تو برو
× جایی نمیری . همه چی رو توضیح بدین همین الان .( باداد )
÷ بانوی من ......
( با صدای اون پسر و نگاهش به سمت یونسان برگشتم . اون تمام مدت پشتم بود و ماجرای کشته شدنش رو شنیده . دستاش جلوی دهنش بود و داشت صدای گریه هاش رو خفه میکرد . آروم به سمش رفتم و گفتم چیزی نیست نگران نباش خب ؟ سعی در اروم کردنش داشتم . دستش و گرفتم ولی با پس زدنم به سمت قصرم دوئید . چون میدوستم نیاز به آرامش داره دنبالش نرفتم و پیش بقیه برگشتم تا داستان و ماجرای برادرم و بشنوم)(÷ عالیجناب تمام ماجرا رو فهمیدن . ایشون خیلی شبیه من بودن . پس برای همین مدام من و با امپراطور اشتباه میگرفتن )
( × من یه برادر دو قلو دارم از مادری که حتی یبارم ندیدمش . میتونم کناره گیری کنم و با یونسان با خیال راحت ازدواج کنم بدون اینکه اتفاقی بیوفته و بدون هیچ اعتراضی . باید دربارش با چوی یونگ حرف میزدم . باید میفهمید من بخاطر یونسان هر کاری میکنم . اون برای کمک به من فقط باید به ازدواجم با دختر مورد علاقم کمک میکرد . از جام پاشدم و به سمت در رفتم . جلوی در ایستادم و بدون اینکه برگردم به برادرم گفتم تا دنبالم بیاد . باهاش برگشتیم به قصرم کلا جلسه وزرا رو فراموش کرده بودم باید چیکار میکردم ؟ چیزی نیست تهیونگ برو و برادرت و به همه معرفی کن . به طرف سالن جلسه رفتیم . همه به احترامم تعظیم کردن و با نشستنم روی صندلی بازم اعتراضات شروع شد ولی .... ولی یونسان کجاست ؟)
× ندیمه کیم
& بله سرورم
× بانو یونسان کجان ؟
& تو اتاقتونن قربان گویی حالشون مساعد نبود ایشون و به اتاقتون راهنمایی کردم .
× کار درستی انجام دادی .
( بازم داد و هوار وزرا بلند شد اصلا اعصاب برام باقی نذاشته بودن با دادی که زدم همه ساکت شدن . شروع به تعریف داستانی کردم که ثابت میکرد چوی یونگ برادرمه . وزرا با دهن باز داشتن به من و اون نگا میکردن .. لبخندی از سر اعصبانیت زدم و با خودم گفتم .× یعنی الان دارن به اینکه پشت چوی یونگ وایسن و با حمایت از اون خامش کنن و به امور کشور دخالت کنن فکر میکنن ؟ هه متاسفم براشون )
( با اعلام پایان جلسه تمامی وزرا پچ پچ کنان از سالن جلسه خارج شدن . محافظ جئون همراه امپراطور و برادرشون به اتاق عالیجناب رفتن . با ورودشون یونسان رو دیدن که داشت دور تا دور اتاق میچرخید و برای خودش آهنگی زمزمه میکرد تا آروم بگیره . با ورودشون به اتاق صاف ایستاد و نفسی تازه کرد و تعظیم کرد بهشون و کنار کشید تا عالیجناب سر جاشون بنشینن . با نشستن امپراطور بقیه هم نشستن ولی یونسان جمع رو مردانه دید و تصمیم ترک مجلس رو گرف . خواست بره ولی با صدای عالیجناب متوقف شد )
× یونسان بیا و بشین
- ب.... بله سرورم
7 سرورم اتفاقی افتاده ؟ چیزی نیاز داشتین ؟
× یونسان این مرد برادر منه . میدونم که الان خیلی عجیبه ولی این همون کسیه که تو رو دید و بقیه چیزا . من میخواستم ازتون بخوام از یونسان حمایت کنید . اون باید ملکه ی چوسان بشه . اون لایق این مقامه چون میخوامش . درس مثل پدرمون ( و نگاهی به چوی یونگ انداخت که داشت با لبخندش به برادرش نگاه میکرد . بعد از تموم شدن حرفاشون چوی یونگ و جونگ کوک از قصر امپراطور خارج شدن و با هم تمام قصر رو گشتن تا چوی یونگ با اعضای قصر آشنایی کامل رو داشته باشه . امپراطور و یونسان تو اتاق موندن و شروع به حرف زدن کردن از این در میزدن از اون در میومدن بیرون .
درباره همه چی حرف زدن . ازدواج ، بچه دار شدنشون ، به تخت نشستن بچشون ، مشکلات قصر ، امور کشور ، اعتراضات و مانع شدن های ملکه مادر ، پرستاری و نگهداری از بچه ، ندیمه های قصر یونسان ، رفتار وزرا با اون ، چوی یونگ ، امپراطور پیشین ، درس خوندن و تدریس بچشون ، جنسیت فرزند و آیندش ، حتی راجب ازدواج بچشون هم فک کردن در حالی که خودشون هم هنوز ازدواج نکردن ، درباره زندگی زمان حال ، چه اتفاقاتی افتاد تا به گذشته برگشتن ، نکنه باکاراشون آینده و گذشته رو تغییر بدن ، الان تو آینده دارن چیکار میکنن ؟ مرگ در گذشته باعث زنده شدن در آینده میشه ؟ تو زندگی بعدی مردن ؟ ......... ( بابا گفتم درباره همه چی حرف زدن حالا هی بگین نه ) خلاصه اونقدر حرف زدن تا شب شد و با آوردن شام امپراطور البته اینبار به همراه یه سینی دیگه برای یونسان شروع به خوردن غذا کردن .بعد از غذا امپراطور با یونسان برای قدم زدن به بیرون از قصر رفتن و کلی با هم صحبت کردن . بازم همون آش بود و همون کاسه . بالاخره خسته از گردششون به قصر برگشتن و به سمت اتاقهاشون رفتن و خودشون و برای یه خواب آروم بعد از یه روز خسته کننده آماده کردن )
- شب بخیر عالیجناب کیم ......... تهیونگ
× شب خوش ملکه یونسان من
( بازم یه صبح دیگه و کلی دردسر تو قصر ، عالیجناب کیم با هر کاری که میکن به یاد یونسان می افتن و مدام از ندیمه کیم وقت ناهار رو میپرسن تا بازم یونسان رو ببینن . یونسان با بیدار شدنش از خواب به همراه چوی یونگ برای قدم زدن به قصر میره . چوی یونگ تا اطلاع ثانوی به عنوان محافظ یونسان انتخاب شده و وظیفش همراهی کردن اونه . بعد از کلی قدم زدن و تعریف زندگیه چوی یونگ و امپراطور سابق عالیجناب کیم رو دیدن که با شور و اشتیاق زیاد به طرفشون میرفت . با دیدن امپراطور لبخند رو لبای یونسان و چوی یونگ نقش بست که نشان از مشتاق دیدار بودن عالیجناب بود)
× یونسان معلوم هست کجایی ؟ دوساعته دنبالت میگردم
( یونسان با لبخندی ک روی لباش داشت با نگاهی به چوی یونگ بعد به امپراطور گفت)
- با برادرتون برای قدم زدن اومده بودیم سرورم . معذرت میخوام که نگرانتون کردم .
× نبابا چرا باید نگرانت باشم ؟ آخه مگه مهمه ؟
- منظورتون چیه سرورم ؟ یعنی .... یعنی من برای شما مهم نیستم؟
÷ بانوی من منظور عالیجناب این نبود ایشون نگرانتون بودن ولی مزاح فرمودن
- درسته سرورم ؟
× چی ؟ من ؟ نگران یوسان ؟ نه نه نه اصلا اینطور نیست
( یونسان با اخمای تو هم و مثل بچه ها رو به امپراطور گفت)
- پس من مهم نبودم درسته ؟ مشکلی نیس تا چند روز خبری از یونسان نیس . محافظ چوی به برادرتون بگید دنبال من نگردن چون من مهم نیستم . اها یادم افتاد بهشون بگید خبری از پیاده روی و غذا خوردن باهاشون هم نیس تا زمانی که براشون مهم بشم الانم دنبالم بیاین نمیخوام اینجا باشم باید زود برم.
( بعد از تموم کردن حرفش پشت چشمی به کیم تهیونگ نازک کرد و با همون بی تفاوتی قدم برای رفتن گذاشت . چهره کیم تهیونگ دیدنی تر از هر موقع بود هم متعجب بود و هم پشیمون و از طرفی میترسید تا یونسان و از دست بده . چون تو این چند روز به این که یونسان چقدر لجباز و یدندس پی برده بود . نذاشت یونسان قدم از قدم اضافی برداره و دستش و گرفت و با جدیت که نهایت کیوتی توش موج میزد گفت )
× هییییی ملکه یونسان فک نکردن با رفتنشو عالیجناب میمره ؟
- یاااا من که مهم نبودم
× کی گفته ؟
- جناب کیم این حرف رو زدن و با جدیت تمام گفت (من نگران نشدم چون مهم نیس)
× ولی...... هعیییییی یونسان یکم جنبه شوخی رو داشته باش خب
- یعنی کاملا باور داشته باشم شوخی بود ؟
× معلومه که شوخی بود . اخه توی عروسک چرا نباید برام مهم باشی ؟
( تمامی خدمه از لفظ قلم اومدن امپراطور نسبت به یونسان متعجب بودن ولی هنوز محو دل و قلوه دادن اون دو نفر بودن که با پیشنهاد امپراطور به سمت قصرشون برای صرف ناهار رفتن . بعد خوردن ناهار و کمی صحبت کردن مدارکی برای عالیجناب آوردن که یونسان امپراطور و تنها گذاشت تا در نهایت آرامش به کاراش برسه و برای قدم زدن به بیرون رفت){خداوکیلی چیزی ب ذهنم نمیرسه تا یونسان انجام بده قدم زدنم خودش خیلیه}
- چوی یونگ ؟!
÷ بله بانوی من
- تو بیشتر از ملکه حساب میبری یا برادرت ؟
÷ چطور بانوی من ؟
- خب اگه از ملکه حساب ببری الان باید بعنوان یه جاسوس و برای انجام عملیات کشتن من پیش من باشی و اگه از امپراطور حساب ببری یعنی کاملا صادقانه داری به من خدمت میکنی کدوم ؟
÷ بانوی من ، من به عنوان محافظ شمام و تا زمانی که زندم از شما محافظت میکنم . شما ملکه این قصرید .
(- ترجیه دادم سکوت کنم . چیزی برای گفتن نداشتم . تو صورتش صداقت موج میزد . دروغی نمیگفت ، اون کاملا به برادر بزرگ ترش وفادار بود . برادری که حتی همدیگه رو ندیده بودن . کسی که بخاطرش زندگی فقیرانه ای داشت چون کسی موضوع رو نمیدونست ، چوی یونگ میتونست از برادرش متنفر باشه برای اینکه میتونست با این فکر که جایگاه امپراطوری از آن اون میشد از عالیجناب کیم دوری میکرد ولی این کار و نکرد بلکه پشتشه و ازش محافظت میکنه )
..... اوضاع چطور پیش میره ؟
*** همه چی خوبه طبق دستور شما انجام میشه
......خوبه . خیلی خوبه میخوام هر چه سریع تر از شرش خلاص شیم . این برای شمام خوبه یادتون که نرفته میتونم هر کاری بکنم . اگه کاری که گفتم به صورت احسنت انجام بشه مقامتون و تغییر میدم و مقام بهتری بهتون میدم متوجهید ؟
*** بله سرورم حق با شماست
..... صبر داشته باش ببین چه بلایی سرشون میارم .
پایااان این پارتم تموم شد خوخشلا امیدوارم خوب باشه که میدونم نبود و اینکه لایک و فالو یادت نره . بم بگو ببینم میتونی حدس بزنی اون کسی که نقشه شومی در سر داره کیه ؟ یا ادامه ماجرا چطور میتونه باشه ؟ تو کامنتا بهم بگو هانی . تا پارت بعد باباااااای . عکس تست و اسلاید محافظ جئونه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
هر چی میگردم پارت پنج نیست چرا
خیلییییییییی قشنگ ولی اون کی بود که آخرش داشت با ملکه مادر صحبت می کرد
من پارت جدید رو خیلی وقته گذاشتم ولی خبری از انتشارش نی امیدوارم زود انتشار بشه 😐 خیلی رو مخه یونو؟!
رد شده بود دوباره گذاشتم😑👎🏻
دوبار گذاشتم هر دوبارم رد شد اگه راز بزارم باز صفحم و پاک میکنه😐
نمی خوای پارت بعد رو بزاری ۳ هفته اس که منتظرم ۱
بمولا با درسا مشغولم ولی ببینم چی میشه دا
ادامشو نمیزاری؟
هنو چیزی به ذهنم نمیاد که بنویسم😐
لنا جونمممممممممممممممممممممممممممممممم خیلی دلم برات تنگ شده بود میشه دیگه اینجوری بی خبر نری ಥ_ಥ
بیبیییییییی دل منم برات تنگ شده بوددددددد 😢 همش تقصیر تستچیه که صفحم و پاک کرد😂😐
هق هق
چقدر خوشمله واییییی عاشق داستانت شدم 💜
قوفونت
سلام عالی بود اونقدر سریع و پشت سر هم میاد که وقت نمیکنم کامنت بدم بازم میگم عالی بود بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم بای
خیلی ممنون 👐💞