
سلام اینم پارت هفتم. ببخشید اگه دیر به دیر میزارم. من هر روز یکی میزارم ولی تو صف بررسی هستش و تا منتشر بشه طول میکشه.
که یهو بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن. کای خیلی آروم بغلم کرد منم بغلش کردم. تو بغلش احساس آرامش خاصی داشتم. انگار تو امن ترین جای دنیا بودم. لباس کای خیس شده بود از بس من اشک ریخته بودم. بعد از دو دقیقه گریم بند رفت و از بغلش اومدم بیرون. جفتموم به چشم های هم دیگه خیره شده بودیم. که با صدای زنگ گوشی کای به خودمون اومدیم. کای:الو..... سلام.......الان؟....خیلی خوب اومدم. کای :پدرم تو شرکت کارم داره باید برم. گفتم:اوه خیلی خب. کای:کاری چیزی نداری؟. من:نه ممنون. کای:خیلی خوب باشه. با کای رفتیم پایین.
رفتیم دم در. در رو باز کردم کای داشت میرفت بیرون. در رو نیمه باز گذاشتم و داشتم باهاش خداحافظی میکردم. کتی:خوب خدافظ. من:خدافظ. و کای رفت منم در رو بستم و رفتم تو اتاقم و دوباره رفتم سر وقت کتابام. موندم کی قد من آنقدر درس میخونه. بعد از یه مدتی که داشتم درس میخوندن وقتی سرم رو آوردم بالا دیدم هوا تاریک شده سریع کتابامو جمع کردم لبتابم رو بستم و رفتم پایین. یه نگاهی به ساعت مچیم کردم ساعت 7 بود. 😳و قیقا من سه ساعت بود که داشتم درس میخوندم. رفتم رو مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم.
داشتم یه سریال میدیدم که صدای در خونه اومد. بلند شدم رفتم در رو باز کردم. پدرم بود. من:اوه سلام پدر. پدرم:سلام دختر عزیزم. یه لبخند زدم لپام گل انداخته بود. پدرم اومد داخل و رفت تو اتاقش تا یه دوشی بگیره و لباساشو عوض کنه. بعد از تقریبا 20 دقیقه پدرم اومد پایین و رو مبل دونفره ای که من روش نشته بودم نشت و کلی با هم حرف زدیم و خندیدیم. من داشتم میخندیدم که لیلی گفت:آپریل غذا آمادست. بلند شدیم رفتیم سر میز شام و طبق خاسته من لیلی و متیو هم دیگه همیشه با ما روی یه میز غذا میخوردن.
بعد از غذا منو پدرم روی مبل دونفره نشسته بودیم. پدرم دستش رو دور شونه هام حلقه کرد منم سرمو گذاشتم رو شونه اش. بعد از چند دقیقه دلم گرفت. برای اینکه نشون ندم گفتم:پدر من میرم بخوابم. پدرم:باشه. سرم رو بوسید و رفتم تو اتاقم در رو بستم برق هارو خاموش کردم و رفتم رو تخت دراز کشیدم دلم گرفته بود.
صبح تعطیل بودیم. اما من ساعت 7 بلند شدم و یه هودی سفین و یه شلوار کوتاه یه ده سانت بالا تر از زانو پوشیدم چون هوا سرد بود یه سویشرت برداشتم یه کلاه آفتابی سفید هم برداشتم هدفون رو هم برداشتم گوشیمو بهش وصل کردم که بتونم آهنگ گوش کنم گوشیمو گذاشتم تو جیب سویشرت و رفتم پایین. همه خواب بودن یه بتری آب برداشتم و از خونه زدم بیرون. هدفن رو گذاشتم رو گوشم و یه آهنگ شاد رو از گوشیم پلی کردم و تا پارت دویدم. رفتم تو پارک همین جوری داشتم میدویدم که یهو.....
خوب حتما تا الان فهمیدید که من داستانم رو با یهو تموم میکنم. منتظر پارت بعدی باشید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااللیی
ممنونم.