سلام مجدد به همگی👋❤ خدمت شما پارت 3💕
مرینت: که یهو الیا اومد سمتم و گفت اصلا انتظارش رو نداشتم همیشه فکر میکردم ادرین عاشقته، البته من فهمیدم میخواد اینه بگه برای همین وسط حرفش پریدم و دستش که روی شونم بود رو از زدم کنار و گفتم بسه الیا نمیخوام باهات صحبت کنم...نمیخوام با هیچ کس صحبت کنم(اینو با صدای خیلی بلند میگه) الیا: دیدم مرینت خیلی ناراحته و عصبیه برای همین هیچی بهش نگفتم و گذاشتم بره. مرینت: باورم نمیشه این همه عشقی که بهش داشتم الکی بود؟😭😭همینجوری که داشتم سمت خونه میدویدم باد اشکامو با خودش میبرد😥رسیدم خونه مامان بابام بهم سلام کردن و به جای سلام بهشون گفتم نه باهام حرف بزنید نه بیاید تو اتاقم فهمیدین!(اینا رو با گریه میگه)تام:اما دخترم رفتم پیشش که ببینم چی شده که سابین دستمو گرفت و گفت ولش کن عزیزم شاید واقعا دوست داشته تنها باشه حالش که بهتر شد و اومد بیرون باهاش صحبت میکنیم. تام:آه از دست این نوجوونا😒
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
64 لایک
و یه چیزی اشکالی نداره یه تیکه هایی رو از داستانت کپی کنم؟ البته با اجازه خودت
وای تو کل پارت های این داستان فقط پارت ۳ و ۴ خیلیییی دوست داشتم ^^ وای شیپ لیدی نوار خیلیی خوبهه با شیپ آدرینت❤❤و داستانت خیلی عالیه♡
عااااااااااااااااالییییییییی بوووودددددددد
؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله در صف بررسی هست. ممنون که شکیبا هستید🙏🏻💕
پارت بعدو گذاشتی ؟؟؟؟؟؟؟
عالیی بوددد
میسی🙃🙏🏻💕
عالی بووووددد
ممنونم🙃🙏🏻💕
عالی بود پارت بعد رو سری تر بزار
راستی اجی می شی من پروانه ۱۳ سالمه
باشه گلم🙃🙏🏻💕
منم فرنوشام ۱۵سالمه
داستانت عالیه پارت بعد رو زود بزار
چشم
عالی بود
🙃🙏🏻💕