به خدا خسته شدم بررسی کنید اینو دیگه🥺 خوجگلا لایک و نظر یادتون نره🙂🍓 ....🐈🍓
چرخید و دقیق تر نگاهش کرد. اون واقعا پرستیدنی بود. از موهای طلایی رنگش گرفته.. تا چشمای درشت و قشنگش.. و لب های پفی و خوش رنگش.. لبشو گزید و دستشو رو پای پسر گذاشت. که به وضوح سرخ شد و لرزش خفیفی رو توی بدنش حس میکرد. اینقدر حساس بود؟.. دستشو کمی بالاتر و به سمت رونش برد و منتظر موند تا عکس العملشو ببینه. از حس شیطنتی که تو سرش بدجور جا خوش کرده بود لذت میبرد.. چشمای اون پسر.. اون رو در دنیای دیگری میکشید.. جوری که حتی شیطان درونشم در برابرش سر تعظیم فرود می آورد.. لبشو گزید و متوجه پسر شد که پاهش داره کمی بیشتر میلرزه.. و کاملا به یک گیلاس تبدیل شده.. تلاش کرد گوشه لبش بالا نره.. که البته موفق نشد~ صورتشو جلو برد و گفت.. من در برابر گیلاس ها مواقمت کمتری دارم جیمینا.. از گوشش گازی گرفت . دستشو برداشت و گذاشت پشت کمرش و با لبخندی که شیطانو پس زده بود ادامه داد.. مخصوصا اینکه اون یه فرشته وصف ناشدنی باشه. جیمین دستاشو لمس کرد و با صدای کیوت و خواهش گرانش به زور گفت.. مین یونگیا.. من هنوز برای مردن زیادی جوونم..
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی عالیییی بود♥️
••🦋~❣