
به خدا خسته شدم بررسی کنید اینو دیگه🥺 خوجگلا لایک و نظر یادتون نره🙂🍓 ....🐈🍓
چرخید و دقیق تر نگاهش کرد. اون واقعا پرستیدنی بود. از موهای طلایی رنگش گرفته.. تا چشمای درشت و قشنگش.. و لب های پفی و خوش رنگش.. لبشو گزید و دستشو رو پای پسر گذاشت. که به وضوح سرخ شد و لرزش خفیفی رو توی بدنش حس میکرد. اینقدر حساس بود؟.. دستشو کمی بالاتر و به سمت رونش برد و منتظر موند تا عکس العملشو ببینه. از حس شیطنتی که تو سرش بدجور جا خوش کرده بود لذت میبرد.. چشمای اون پسر.. اون رو در دنیای دیگری میکشید.. جوری که حتی شیطان درونشم در برابرش سر تعظیم فرود می آورد.. لبشو گزید و متوجه پسر شد که پاهش داره کمی بیشتر میلرزه.. و کاملا به یک گیلاس تبدیل شده.. تلاش کرد گوشه لبش بالا نره.. که البته موفق نشد~ صورتشو جلو برد و گفت.. من در برابر گیلاس ها مواقمت کمتری دارم جیمینا.. از گوشش گازی گرفت . دستشو برداشت و گذاشت پشت کمرش و با لبخندی که شیطانو پس زده بود ادامه داد.. مخصوصا اینکه اون یه فرشته وصف ناشدنی باشه. جیمین دستاشو لمس کرد و با صدای کیوت و خواهش گرانش به زور گفت.. مین یونگیا.. من هنوز برای مردن زیادی جوونم..
لباشو تو کشید و با اکراه سرشو کمی بالا آورد تا شاید بتونه به پسر نگاه کنه.. خوبه حداقل تو کلاس نبودن.. وگرنه اگه کسی با اون حالت میدیدش فکر میکرد مریض شده.. البته.. ظارهرا جای دیگه ایش مریض شده بود.. پس به چشمای اون پسر چشم دوخت تا دارویی که حالشو بدتر میکردو بگیره.. و خبر نداشت داره همون بلا رو سر اون هم میاره.. یونگی رو داشت کاملا دیوونه میکرد.. سرشو جلو برد و تو چشمای پسری که داشت نگاهش میکرد غرق شد.. داری منو دیوونه میکنی توت فرنگی.. نگاهش روی لباش قفل شد.. هر لحظه گرمای بیشتری رو حس میکرد.. یک قدم فاصله بینشونو از بین برد و نفس های گرم اون فرشته رو حس کرد.. به سختی لب زد.. منو میخوای آره.. و اون هم با صدای خمار و نفس نفس زنان گفت.. آره. 🐈❣(😂🖤) ~اشتباه نکن.. چشماش برقی زد و گفت.. این منم که تو رو میخوام جیمینا.. لباشو روی لبای نرم اون گذاشت و با تمام وجود چشیدشون.. یکی از دستاشو پشت سرش گذاشت و با اون یکیش کمرش گرفت و بهش نزدیک تر شد.. بدون لحظه ای مکث به بوسیدن هم ادامه میدادن و جای جای دهن همدیگه رو کشف میکردن.. نفس نفس زنان از لب هاش جدا شد و اونو توی بغلش گرفت.. دنیایی که تو توش باشی.. دیگه جایی برای بهشتش نداره.. و لبخند کیوت پسر که هوش رو از سرش میبرد..💫
دستشو گرفت و گفت.. نمیشه اینا مال من باشه؟.. سرشو نزدیک برد و با صدای شیطنت آمیزی گفت.. فقط اینا؟ .. آب دهنشو قورت داد و همون طور که سرشو عقب میبرد با صدای معلم که داشت صداش میزد حس کرد بین زمین و هوا متوقف شده.. سریع بلند شد و همین که خواست دهنشو باز کنه دستای اگوست دی روی پاش نشست.. سعی کرد لرزششو کنترل کنه و اون داشت دستاشو بالا و پایین میبرد.. دستاشو روی میز گذاشت تا بتونه بایسته.. و به هر جون کندنی بود جواب داد.. پسر کمرشو گرفت و نشوندش. زنگ خورده بود. همه رفته بودن بیرون.. پای اون که به لطف خودش میلرزیدو بالا اورد و روی پاش گذاشت. سر شلوارشو بالا زد.. دستشو روی خراش کوچیکی که مونده بود کشید و به پسر روبروش نگاه کرد.. اینجوری نگام نکن.. یه خراش کوچولوئه.. لباشو تو هم جمع کرد.. سرشو برد کنار گوشش و گفت.. تازه.. من از جای زخم خیلی خوشم میاد.. یونگی صورتشو جلو تر برد و همون طور که لباش به گردن اون برخورد میکرد گفت .. امم.. منم از زخم خوشم میاد.. وسایل پسرو تو کیفش گذاشت و بعد از جمع کردن وسایل خودش دستشو گرفت و دستشو روی اون کشید .. جیمینو دنبال خودش کشید..~
دستشو روی عکسش کشید و دستاشو لمس کرد.. چشماشو بست تا بوی بی نظیرشو حس کنه.. تا حضورشو حس کنه.. دستاشو که روی جای جای صورتش مینشست.. میتونست اون عکسو.. تا همیشه جلوی صورتش بگیره تا هیچکس جز اونو نبینه؟.. گوشاشو از صدا های اطراف بگیره و فقط به صدای قشنگش گوش بده؟.. به سختی بلند شد و به طرف بالکن رفت.. زمزمه ی باد.. خش خش برگ ها.. صدای خورد شدنشون.. زمانی که با اون قدم برمیداشت و برگ های خشک تقلا میکردن تا خودشونو فدای اون دو تا فرشته بکنن.. سرشو روی دستاش گذاشت و پاهاشو توی شکمش جمع کرد.. پسر سرشو جلو برد و گازی از گوشش گرفت.. امشب.. من قراره بدزدمت جیمینی.. سرشو بالا آورد و گفت.. واقعا چشماشو بالا پایین کرد و خمیازه ای کشید و گفت.. کودوم دزدی از راه دور دزدی میکنه هوم؟.. البته که قلبم از هر فاصله به تسخیر تو در اومده.. تو دلش گفت و به پسر روبروش نگاه کرد.. با لبخند خبیثانه ای روی نیمکت لم داد و گفت.. باشه.. پس خودت بیا.. پسر همون طور که به زور چشماشو نگه داشته بود تا خوابش نبره خودشو به جلو کشوند و با حالت کیوتی لبشو به دندون گرفت و با چشماش بهش نگاه کرد..
یونگی خنده کوتاهی کرد و بلند شد .. به سمتش رفت و جیمین حس میکرد هر لحظه ممکنه بهش حمله کنه.. با چشمهایی گرد شده و لبخند کیوتش که هر لحظه عمیق تر میشد. بیشتر به نیمکت چسبید.. صدای قدم هاش.. برخورد نفس هاش.. لبشو گاز گرفت و پلکاشو محکم تر روی هم فشار داد.. دستاش تو دستای پسر دیگه قفل شد و برخورد جسمش با اون بی قرار ترش میکرد.. نگاهش میکرد.. تا میتونست.. نمیخواست حتی برای یه بار پلک زدن هم دیدن اون فرشته کوچولو رو از دست بده.. اونو توی بغلش گرفت و همین طور که راه می رفت سرشو گذاشت رو سینه خودش.. جیمین لباشو به هم فشرد و چشماشو باز کرد تا اونو ببینه.. جیمینا.. .. بعله.. مطمئنی که این یه خواب نیست؟.. .. مطمئنم یونگی.. اگه یه روز تبدیل به خواب شد... قول میدم.. قول میدم که هیچوقت ازش بیدار نشم.. صورتشو برد جلوی صورت اون.. سرشو توی گردنش قایم کرد .. نفس های اون پسر که به پوستش میخورد.. جیمین دست و پاشو دور اون حلقه کرد و خودشو بیشتر بهش فشرد.. پشت سر و کمرشو گرفت و صورت اونو عقب آورد. به لب های پسر که زیر قفس دندون هاش در حال جون دادن بودن نگاه کرد.. تا کی میخوای بجوییشون جیمینی.. ابروهاشو بالا انداخت و پیشونیشو به پیشونی اون رسوند.. میخوای بهت بدمشون..؟ پسر آروم و کیوت پرسید .. اوهوم... .. جیمین چشماشو بست و لباشو آروم روی لبای یونگی حرکت داد..~🍓
پسرو روی تخت گذاشت و پیشونیشو بوسید. کنارش دراز کشید و از پشت بغلش کرد.. زیر نور ماه زیباتر از هر فرشته ای به نظر میرسید. لاله ی گوششو بوسید و جیمین همچنان میخواست توی بغلش از بیشترین لذت دنیا بهره مند بشه.. دستشو گذاشت روی دستای خوش حالت پسر.. اون واقعا عاشق دستاش بود.. بوسه ای بهشون زد و چرخید تا صورتشو ببینه.. یونگی دستشو گذاشت پشت سرش و صورتشو به خودش نزدیک تر کرد.. گرمای لذت بخشی رو حس میکردن.. ضربان قلبشون که بالا و بالاتر میرفت.. جیمین سرشو گذاشت روی سینه یونگی.. صدای قلبشو میشنید.. یکی از زیباترین صدا ها در تمام زندگیش.. سرشو برد کنار گوشش و گفت.. گوش کن فرشته.. به صدای قلبی که فقط برای تو میتپه..~ لبخندی زد و قطره اشکی از گونش چکید.. دستاشو دور کمرش حلقه کرد و سرشو بیشتر بهش چسبوند.. به ماه نگاهی انداخت.. میبینیش.. اون هزاران مرتبه از تو زیباتره.. فرشته کوچولویی که ماه آسمون منه..~👑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالیییی بود♥️
••🦋~❣