
اینم از پارت اخر بنظرتون فضل دومش رو بنویسم یا نه؟
دو سال بعد (۲۰۱۶ سال ) یه توضیح کوتاه بدم از این دو سال : جیمین و نینا با هم دوستای خیلی صمیمی شدن ولی مراقب بودن که کسی متوجه نشه و نشد پی دی نیم از فعالیت های این پنج تا دختر خیلی راضیه و میگه حتما با هم دبیو میکنن لانا و رزیتا خیلی سر به سر کوک میزارم البته کوک صد برابر بدتر نامجون و تهیونگ هم گاهی میرن پیش ساینی و بهش کمک میکنن چون به احتمال زیاد اون لیدر بشه جی هوپ و رایا هم با هم دنس تمرین میکنن سن همشون رو هم بهتون بگم که بریم سراغ داستان (نینا ۱۷ ) (ساینی ۱۸) (رایا ۱۶ ) (لانا و رزیتا ۱۵) ( ار ام ۲۳) (سوکجین ۲۵ ) (شوگا ۲۴) (جی هوپ ۲۳ ) (جیمین ۲۲) (تهیونگ ۲۲) (کوکی ۲۰) و بی تی اس هم کلی معروف شده و گروه استرو هم دبیو کرده
بریم سراغ داستان : با جیمین داشتم توی اتاق استراحت ناهار میخوردم که دوباره فکر دو سال پیش زد به سرم و به فکر فرو رفتم جیمین گفت : نینا حالت خوبه ؟ لبخند زدم و گفتم : اره خوبم دستمو گرفت و گفت : مطمئنی ؟ دوباره یاد چا ایون وو افتادم و دستمو کشیدم و گفتم : اره اره ، خوبم نگران نباش جیمین با ناراحتی نگاهم کرد گفتم : چیزی شده ؟ لبخند تلخی زد و گفت : احساس میکنم آنقدر که من بهت اعتماد دارم تو به من نداری با تعجب گفتم : نه باور کن حالم خوبه جیمین چونه مو با دستش گرفت و تو چشمام نگاه کرد و من دوباره گوجه شدم گفت : ولی چشمات یه چیز دیگه میگه سرمو با خجالت پایین آوردم و گفتم : اگه بهت بگم قول میدی که ناراحت نشی لبخند زد و گفت : قول میدم گفتم : یا ... یاد چا ایون وو افتادم 😞 با اعصبانیت بلند شد و گفت : پس هنوز بهش فکر میکنی گفتم : جی... جیمین مگه قول ندادی ...... گفت: مگه میتونم غرورم جریه دار میشه من نمیتونم طاقت بیارم آدمی که دوست .... با تعجب گفتم : چی ؟ گفت : م..منظورم دوستمه نمیتونم ببینم دوستم اینجوری ناراحت میشه
یهویی رزیتا و اونی اومدن داخل و اونی با رنگ و رویه پریده و نگران گفت : مهرو چا ایون وو و مونبین اینجان جیمین برگشت و گفت : چی ؟ اینجا چیکار میکنن من خیلی نگران شدم خیلی زیاد رفتیم تو سالن کمپانی مونبین و ایون وو داشتن با هم حرف میزدن جفتشون جذاب تر شده بودن که نگاه ایون وو افتاد به من یخ زدم اونم همینطور ( بی تی اس هم بودن ) ولی من ازش متنفر بودم خیلی زیاد شدت تنفرم توی این یه سال ازش کم نشده بود که هیچ تازه بیشترم شده بود اون زندگی من رو نابود کرده بود اومد جلو من رفتم کنار جیمین وایسادم و اونی البته اونی هم پیش تهیونگ و نامجون بود اومد جلوم وایساد و گفت : خیلی وقته ندیدمت ، دلم برات تنگ شده بود
از گلوی همه صدای خفه ای در اومد و همه موبایل و دوربین هاشون رو در آوردن منم دیدم فرصت مناسبیه گفتم : ولی من اصلا دلم برات تنگ نشده بود صدای خفه ای از گلوی همه در اومد ایون وو گفت : مطمئنی ؟ گفتم : اره ، حتی میتونم بگم ازت متنفرم حالا هم سریع از محل کارم برو بیرون و اون دوستتم با خودت ببر مونبین اومد جلو و گفت : اگه ساینی بگه من میرم اینو که گفت : تهیونگ و نامجون جوش آوردن و نامجون گفت : ببخشید ولی ما سونبه های این دختر خانوم هاییم حالا هم تا پی دی نیم رو صدا نکردم برین بیرون ایون وو گفت : من تا نینا رو از اینجا نبرم تکون نمیخورم
تهیونگ و جیمین اومدن برخورد کنن که پی دی نیم با یکی از منیجر ها اومد و گفت : اینجا چه خبره ؟ بعد از اینکه ایون وو و مونبین رو بیرون کردن پی دی نیم روبه ما گفت : دخترا این منیجرتونه و با دست خانوم جوون و به نظر مهربونی رو نشون داد و بعد ادامه داد : ساینی ، یونا ، رایا ، لانا و رزیتا به احتمال زیاد تا یک سال دیگه دبیو میکنن باورم نمیشد همه برامون دست زدن و تبریک گفتن بی تی اس هم اونطرف سالن داشت برامون دست میزد و همشون لبخند به لب داشتن که لانا رفت طرفشون و با صدای بلند گفت : البته ما بدون کمک های سونبه هامون نمیتونستیم پیشرفت کنیم و بعد روبه بی تی اس گفت : ازتون ممنونیم و تعظیم کرد ما چهار نفرم تعظیم کردیم و گفتیم : ممنونیم جی هوپ و جیمین و کوک و جین یکمی خجالت کشیدن یونگی لبخند لثه ای زد و نامجون و تهیونگ هم میخندیدن و بعد همشون تعظیم کردن
خب بچه ها بالا رو بخونید و حتما توی کامنت ها جوابشو بنویسید 💗 اینم از این فصل زندگی کارآموزی من 🌈 منتظر فصل بعدی باشین ❤️( البته اگه جواب ها مثبت بود)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مثلا مثلا اون وو خودمشی کنه یا مونبین افسرده شه و اینجور چیزاااااااا نکشیشون ها میزنمت
عالیییییی عاجووو😻🍎
حتما ادامه بدههههه😻❤️
ممنون عزیزم❤
سلام
عالی بود لطفا فصل دومش رو هم بنویسید
فقط لطفا به جای جیمین وی رو بزارید
سلام عزیزم منظورم بخاطر نظرتون ولی داستان در مورد جیمین و چا اسون وو و نینا هست برای ته یونگ هم یک داستان مینویسم 😘