
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید و این داستان رو به بقیه هم معرفی کنید💗فالو💗
از زبان نویسنده: یونگ ماسکش و در اورد و داشت لب شو به لب لیا نزدیک می کرد که همون لحظه جونگ کوک داد می زنه: لیااااااااااا.. داری چی کار می کنی ع و ض ی 😡😱( به مرده می گه) یونگ اسلحه شو سمت جونگ کوک کرد" تو کی باشی که بخوای برای من تصمیم بگیری ...از زبان کوک نمی دونم چرا ولی طاقت گریه ها شو ندارم 😶 .. کوک: لیا حالت خوبه؟لیا سرش و به نشانه ی تایید تکون داد .......یونگ: آهای تو چیکاره ی لیا هستی که داری ازش حالشو می پرسی ؟! تا جونگ کوک می خواست حرف بزنه دوباره گفت صبر کن اصلا هم برام مهم نیست که تو کی هستی ولی اگه می خوای زنده باشی بهتره از اینجا بری ......کوک: من بدون لیا هیجا نمی ریم.....
از زبان لیا: بعد از اینکه چشام رو بستم صدای یه نفر رو شنیدم چشام رو باز کردم دیدم جونگ کوک ...نمی دونم چرا ولی وقتی که جونگ کوک رو دیدم شدت گریم بیشتر شد ولی احساس خوبی بهم دست داد.....کوک: من بدون لیا هیجا نمی ریم.....لیا توی دلش: واقعا باورم نمیشه همچین جمله ای رو از کوک شنیدم....یونگ: خب بزار تکلیفم رو با تو مشخص کنم گفتم مهم نیست که تو کی هستی ولی الان کنجکاو شدم که ببینم تو کی هستی که انقدر نگران لیایی و با لیا چیکار داری( با داد گفت) کوک: خب ممممممم من من کسی هستم که عاشق لیا هستش و قرار همسر آینده ی لیا بشه فهمیدی( یا خدا 🤨😏😥)
لیا: چی ( با داد) بعد از اینکه کوک این جمله رو گفت یونگ شروع کرد به خندیدن کرد بعد رو شو به لیا کرد و گفت چی داره می گه این حقیقت داره....نمی دونستم چی بگم.....یونگ: چرا جواب نمی دی...... بعد اسلحه شو دوباره سمت جونگ کوک گرفت و می خواست به سمتش شلیک کنه و وقتی که می خواست شلیک کنه من هولش دادم ولی صدای تیر اومد....چی یعنی کوک تیر خورده رو به کوک کردم دیدم داره از بازوی راستش خون میاد ولی کوک هیچی نگفت بعد یونگ اسلحه شو سمت من اورد و می خواست به من شلیک کنه که کوک اومد سمتم... دستم رو گرفت و اومد جلو و من و پشتش گذاشت.....کوک: نمی دونم کسی هستی و از لیا چی می خوای ..برامم مهم نیست که به من تیر می زنی یا من و می کشی ولی اگه یه بالایی سر لیا بیاری کاری می کنم که پشیمون بشی.....پس بهتره که هیچ وقت مزاحمش نشی .😡😨😤😐......یونگ : من باورم نمیشه که لیا زن همچین کسی شده باشه یعنی من ارزشم کمتر از این بود( صد در صد) لیا با گریه و داد گفت: خودتو با این مقایسه نکن اون بینهایت برابر از تو بهتره .....اون بهم آسیبی نمی زنه.....تو یه روانی هستی ......کوک توی دلش: باورم نمیشه که لیا همچین حرفی زده باشه نمی دونم چرا ولی ضربان قلبم خیلی بالا احساس خوبی دارم....یونگ: باورم نمیشه ......لیا از این کارت پشیمون میشی و بعد یونگ رفت
کوک: حالت خوبه چیزیت نشده..و بعد اشک های صورت لیا رو پاک کرد..... اول لیا بهش زل میزنه و می گه: داری حال من و می پرسی در حالی که تو تیر خوردی ....وایییی چرا انقدر رفتارت عجیب شده ( با گریه حرف می زنه) باور کن من انقدر مهم نبودم که با خاطر من همچین کاری کردی و به خاطر من جون تو به خطر انداختی ....زود باش بیا بریم بیمارستان تا خون بیشتری ازت نرفته...... و بعد دستش چپشو گرفت و می خواست بره که کوک وایستاد ....لیا: چیزی شده؟!واییییی نکنه یه جای دیگت هم تیر خورده بگو کجا زود باش......کوک: ازت یه سوالی بپرسم ( با بغض گفت) .....لیا: الان آخه تو صدمه دیدی؟ کوک: مهم نیست میشه بپرسم...لیا: اینکه تو صدمه دیدی مهمه ولی خب سوالتو بپرس..
.کوک: حرفایی که جلوی اون پسره زدم تو باور کردی؟ لیا: همون حرفی که گفتی عاشق منی و من همسرتم؟!کوک: آره همون تو باور کردی؟لیا: خخخخخخ بیخیال معلوم که نه آخه کدوم سلبریتی عاشق یه دختری مثل من میشه کوک: 😶 ...لیا: تو داشتی این حرف ها رو می زدی که یونگ اعصبانی بشه و بره .....خب کار اشتباهی کردی چون با اون حرف به خودت آسیب زدی ....کوک: هرچی که گفتم واقعیت داشت 😐لیا: منظورت چیه؟!کوک: هرچی که درموردتت گفتم از ته قلبم گفتم ...من ..من واقعا دوست دارم ..لیا: بیخیال کوک واقعا وقت مناسبی برای شوخی کردن نیست کوک: من شوخی نمی کنم دارم از ته قلبم بهت می گم من دوستت دارم
خب این پارت تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود❤❤❤لایک کردم❤
همینطوری ادامه بده💞💞💞
مرسی😊
ترو به خدا پارت بعد
پاروت بعد زودددد
باشه چشم😊