
خب خب برای پارت بعدش 15 لایک میخوام =/) ناظر عزیز میشه گزارش ندی بچه های تستچی این اولین رو میخوان =/
هری هری جلوی اشکاتو بگیر هری = نمیتونم هرماینی تو رون و بچه ها تو از دست دادی و حتا اشک نمیریزی اما من نمیتونم از دست دادن بچه هام و جینی رو تحمل کنم =( هرماینی = دراکو رفته دنبال زمان برگردون و ما برمیگردیم یه گذشته نگرانش نباش هری
دراکو با عجله و سرعت وارد میشود و فریاد میزند = پیداش کردم پاتر پیداش کردم هری لبخندی میان اشک هایش میزند و ساعت زمان را از دست دراکو میگیرد هرماینی =حالا باید برگردیم به گذشته ولی چون تعدادمون زیاده فقط یکی یادش میمونه دارکو = من یادم یممونه چون ساعت زمان منه هری = نه عمرا دراکو هرماینی = هری اینا مهم نیست اگه اون میخواد بدونه و گذشته رو تغییر بده و هم رفتن یا نرفتن دست اونه بزار بکنه هری = اما... هرماینی = اما نداره هری بخاطر بچه هامون =) هری = خبب
هرماینی = حالا دستای هم دیگه رو بگیرین تا بریم به گذشته هری و دراکو بله ای هم زمان میگند و دست هم رو با کراهت میگرند و نور بسیار درخشانی چشمانشان را کور میکنند =/ از زبان دراکو توی تخت خواب اسلیترین بیدار شدم و این یعنی به گذشته برشتم و این محشره =) پسرم منتظر نجاتت باش =) دلفی احمق کاری مییکنم به وجود نیای =( زندگی منو ازم گرفتن کار کمی نیست و انیدفعه من طرف ادم خوبام =)
همین الان باید برم سر کلاس معجون اسنیپ =/ و یادم باشه بهترین رفتارو با گرنجر و پاتر و ویزلی داشته باشم =/ وارد کلاس شدم و گوشه ای نزدیک به پاتر نشستم و کرب و گویل رو که داشتن از تعجب شاخ در میاوردن کنار زدم کراب = چرا دارکو ؟ جواب دادم = چون میخوام تغییر کنم کراب خواست مشتی بزنه توی دهنم که پاتر جلوشو گرفت =/ چرا؟ یعنی اون یادشه ؟واقعا ؟
پاتر از گیجی درم اورد و جواب داد = امیدوارم واقعا بخوای تغییر کنی چون دیگه خبری از این چیزا نیست هعی حالا فهمیدم چقدر دلم واسه این پاتر سر تق و سر به هوا تنگ شده =/ شعت چی گفتم /=؟ من دلم برای پاتر تنگ شده فک کنم تاثیرات این ساعت زمان باشه اخه حاضرم بمیرم ولی دلم واسه این ادم عجیب تنگ نشه =/ نمیدونم دارم چی سرهم میکنم ولی یهو صدای اسنیپ رو شنیدم که میگفتن 10 امتیاز از گریفندور کم میشه اقای پاتر =/ بفرما معلوم نیست هنوز شروع نشده چه گندی بالا اورده =/ باید میزاشتم خودش همچیو به دوش میکشد منم دوباره تو گذشته خودم بودم =/ ولی اگه اینطور پیش میرفت شاید دوباره مجبور زجر بکشم به یاد اوردن اون روزا بغض توی گلوم جمع میکنه و اه خب ولش کن =/
اسنیپ داشت زر میزد که سرم سنگین شد و حس خواب الودی داشتم بشدت اینم تاثیراتشه دیگه و سرم رو روی شونه فردی که معلوم نبود کیه گذاشتم ... از زبان هری = دارکوو اونم وسط کلاس اسنیپ سرشو گذاشته رو شونه من و خواب هفت پادشاه میبینه ؟ من خوابم یا اخر الزمان شده دارم توی منگی سیر میکنم که یهو اسنیپ دستشو میزاره روی سر دراکو و دراکو شترق میخوره تو نیمکت =/ اسنیپ = 30 امتیاز از اسلیترین کسر میشه مستر مالفوی و من جلئی خودم منظره دراکو رو دارم که تا سرخ شده و تا سر نیمکت رفته انور به زور جلوی خندمو میگیرم و سعی میکنم به درس گووش بدم و گرنه گریفیندور ورشکست میشه =/
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)