
خب گایز این پارت سه.ببخشید خیلی منتظرتون گذاشتم.امیدوارم لذت ببرید🤗👣🦊
جین هو(ت...تو..اینجا چیکار م..میکنی؟). سوهو(دکتر اینجایم). ای خدا این چه شانسیه که به ما دادی.مگه من چ گناهی کردم که همش باید بدبختی بکشم.فکر کن مریض کسی که قرار بوده باهاش ازدواج کنم ولی از دستش فرار کردم شدم.اگه بهش بگم که خوبم و روانی نیستم به بابام میگه و من مجبورم میشم دوباره با این پسره ازدواج کنم.پس ترجیح میدم خودمو به روانی بودن بزنم. سوهو(هی به چی زل زدی). وای تمام مدت که داشتم فکر میکردم زل زده بودم بهش. جین هو(عه تو چقدر اشنایییییی.وای اجوما خودتی؟؟). سوهو(چی میگی اجوما کیه من سوهویم یادت نیس؟). جین هو(عهههه سوهو تویییییی). چشماش برق زد و با ذوق بهم زل زد. جین هو(اخ برادر عزیزم دلم برات تنگ شده بود). بادش خوابید. خوب زدم تو پرش. سوهو مشکوک نگاهم میکرد.نکنه فهمیده دارم نقش بازی میکنم. سوهو(نیاز به معاینه نیس معلومه که حالت بهتر نشده.مرخصی). همونجا نشستم روی زمین و موهامو کشیدم. جین هو(یعنی چی حالت خوب نیست.حال خودت خوب نیست مرتیکه). پرستارو صدا زد.پرستار اومد و منو از اتاق برد بیرون.اخییییییییش.نفهمید من حالم خوبه.ولی من دیگه نمیتونم اینجا تحمل کنم
داشتم برمیگشتم تو اتاقم که صدای داد و فریاد از اتاق 202 شنیدم. دویدم به سمت اتاقش.یک نگهبان گردنبند ستاره ای دستش بود.و تو اون دست دیگش شوکر بود.کرولال هم روی زمین افتاده بود و داشت از درد دور خودش میپیچید.خواست از جاش بلندشه که نگهبان خیز گرفت سمتش.سریع رفتم جلوی نگهبان ایستادم.دماغ نگهبان خونی بود وگوشه لبش کمی جر خورده بود. جین هو(حق نداری بهش شوک بزنی). نگهبان حولم داد اون طرف و لگدی به کرولال زد و رفت بیرون.می خواست از جاش بلندشه ولی نمیتونست.از اینکه ضعف داره و ناتوانه داد زد. جین هو(هی اروم باش). درد داشت برای همین کمکش کردم تا بره روی تخت دراز بکشه.هنوز اسمشو نمیدونستم.احساس میکنم یک جایی اسمشو شنیدم.ولی هرچی به مخم فشار میارم یادم نمیاد.چه هیکلی دارع.با این هیکلش نمیتونه خودشو جمع کنه. جین هو(خوبی؟). با اخم بهم نگاه کرد و روش روبه سمت دیوار کرد.بیا اصن خوبی کردن به ما نیومده.
از اتاقش اومدم بیرون و به سمت یکی از اتاق های سرگرمی رفتم.تو اتاق یک عالمه دفتر و مدادرنگی بود.یک کاغذ با یک خودکار برداشتم و به سمت اتاقش راه افتادم.روی لبه تخت نشستم.روی کاغذ نوشتم:چرا با نگهبان دعوا کردی؟؟کاغذ رو دادم بهش.به کاغذ نگاهی انداخت و خودکا رو از من گرفت.خداروشکر اگر کرولاله حداقل سواد دارع.روی کاغذ چیزی نوشت و داد به من.روی کاغذ یک گردنبند کشیده بود.همون گردنبند ستاره ای که داخل بالشتش بود.توی کاغذ نوشتم میتونی بخونی؟ که وقتی کاغذ رو دید هیچ ریکشنی نشون نداد.هی خدااا سوادم نداره.چندبار با انگشت زد به گردنبند روی کاغذ.فهمیدم که بخواطره اینکه نگهبان گردنبند رو برداشته دعوا کرده.احساس میکردم بغضش گرفته.ولی انقد مغروره که بروز نمیده.
پوزخندی زدم. جین هو(بخواطره یک گردنبند ناراحتی).از اتاقش اومدم بیرون.داشتم میرفتم به سمت اتاقم که چشمم به اون نگهبانی که گردنبند رو دزدیده بود افتاد.رو به روی یک پرستار وایستاده بود و داشت گردنبند کرولال رو مینداخت گردن پرستار.چه بیشعور.باید یک کاری بکنم.به سمت نگهبان قدم برداشتم. ولی تا یک قدم برداشتم زنگ رو زدن.مجبور بودم فردا برم نگهبان رو ادب کنم.وارد اتاقم شدم.ولی یک نفر داخل اتاق بود.
وارد اتاق شدم. یک نفر داخل اتاق بود...چیییی ؟! داره چی غلطی میکنه؟ دمپاییم رو در اوردم و محکم زدم تو سرش.#اخخخخ سرمممم چی کار میکنی؟+این سوالوو من باید بپرسم . تو وسایل من چی میخای عوضی منحرف؟ #هیچ میدونی من کیم؟.+از لباسات معلومه که یک خدمتکار بیش نیستی. خیلی آدم بی شخصیتی هستی که تو وسایل یک دختر فضولی میکنی...گوششو گرفتم.#اخخخ ول کن روانیی.+الان بهت نشون میدم.به سمت میز پرستاری حرکت کردم.داد زدم :این پسر وارد اتاق من شده و داشت وسایل منو میگشت...#اخخ گوشمو کند...پرستار:خب که چی!؟ تو حالت خوب نیست بیا بریم تو اتاق...+یااا من خیلیم حالم خوبه دستمو ول کن ولمم کن.. پرتم کرد تو اتاق و درو بست. لعنتی.یک تیکه کاغذ روی زمین افتاده بود.برداشتمش یک کارت بود. (مین یونگی نظافتچی) مستر مین دفعه دیگه حالیت میکنم.. *********** دوباره چشمم افتاد به اتاق 202. نمیدونم چرا ولی دوست دارم بهش کمک کنم.
اومدم وسط سالن. شروع کردم به دیوونه بازی .خودم به در و دیوار میزدم و بپر بپر میکردم. همه پرستارا دورم جمع شده بودن. خب الان وقتشه به سمت پرستاری که گردنبند تو گردنش بود حرکت کردم و خودمو بهش اویزون کردم. خیلی اروم گردنبندو از گردنش جدا کردم و ماهرانه گزاشتم تو جیبم. اخخخ. افتادم روی زمین . بهم شوک الکتریکی زدن . تمام بدنم بی حس شده بود .سوهو داشت از اونور به این سمت میومد.سوهو:چش شده ؟..پرستار:فکر کنم حمله عصبی بهش دست داده بود...سوهو:خیله خب میتونین برین من خودم میبرمش تو اتاقش...براید استایل بغلم کرد .وارد اتاقم شد و روی تخت منو گزاشت و بعد بیرون رفت اه اه پسره چندش با اون عطر تلخش حالمو بد کرد. بعد یکی دو ساعت بدنم از حالت بی حسی بیرون اومد . از جام بلند شدم و به سمت اتاق کر و لال حرکت کردم.
درو باز کردم .بازم زل زده بود به پنجره واقعا این چشه؟درو بستم و همونجا واستادم. +هی ...+با توم ها. بیا بگیر. تونستم گردنبندتو پس بگیر .تا اسم گردنبندو شنید از جاش بلند شد و به سمتم حرکت کرد.خدایا خودت بهم رحم کن این باز زده به سرش... در فاصله کمی نسبت به من واستاد.سنگینی نگاشو حس میکردم اما جرئت نداشتم سرمو بلند کنم . گردنبندو از دستم گرفت. درو باز کردم که برم بیرون. دستمو کشید و درو بست .منو بین حصار دستاش گیر انداخت . قلبم مثل گنجشک میزد. تو چشمای تیله ایش نگا کردم . سرشو به گوشم نزدیک کرد جوری که نفساش به پوستم میخورد.. اروم لب زد:به نظر بدرد بخور میای جوجه میتونم ازت استفاده کنم...
هاهاهاهاها😈تو خماری بمونین.نتیجه چالشه🌛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی خوبه ولی خیلی بده که پارت بعد رو نمیزاری
قول میدم بزارم چون واقعا الان زمان مدرسه هاست و من درگیر درسم.قول میدم زود بزارم🥺
پارت بعد؟ 😐
تا فردا میزارم🙂😶
Parte bad lotfan 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
Mage karo lal nabod chetory salem shod
Part bad ta chand roz dige mizaram
Vala to part bad moshakhas mishe ke chera harf zad
Harchizi momkene etfagh biofte
😶😶
Aha chera enghad ramzi harf mizani akhe dos dary Mano esteresi kony
Nemidonam vala
? Hala chera steres
Ke part bad chi mishe part bad ki has ki nis
Aha
Baiad sabr koni ta biad😈😁
Motmaeen bash gheir ghabele pish binie
خوشت میاد اره خوشت 😬میاد😐
باور کن خوشم میاد😂😐🖇️
مش کوک جان گزاشتم پارت بعدی رو🙂
عالیی:))
خسته نباشی ^-^♡
مرسی🤗🤩
به نظرم رمان هم خیلی قشنگه
کوگهد😁
داستانت عالی بود مشتاق پارت بعدی شو هم ببینم❤️❤️❤️👏👏👏👏
مرسی عزیزم😁🤗