
سلاممممم اینم پارت 5 داستان تنهایی.
که دیدم کنترل کردنKooatkoypter راحت شده. کای:سیستم آزاد شد. Kooatkoypter رو نشوندمش و پریدم بغل کای یهو به خودم اومدم و ازش جدا شدم و گفتم :ببخشید هیجان زده شدم دیدم همه دارن منو نگاه میکنن. گفتم:خوب دست خودم نبود. استادا رفتن و گفتن ساعت سه میان تا Kooatkoypter رو ببینن. استادا رفتن. ما هم شروع کردیم به رسیدگی به سیستم و ببینیم که سالمه یا نه. ساعت شد سه و رفتیم توی محوطه ای که برای آزمایش پروژه ها بود. همه بیشتر بچه های رشته هوا و فضا اونجا بودن. کای کنترل گر رو گرفت. ما هم لبتابامونو به سیستمش وصل کردیم که بتونیم کنترلش داشته باشیم. کای Kooatkoypter رو بلند کرد و من شروع کردم به حرف زدن:همین طور که میبینید پرنده به هر جهتی میره و میتونه یه دور 360 درجه ای بزنه باتری این ربات پرنده تا 5 ساعت میتونه کار کنه اما ما تصمیم داریم در آینده از انرژی هسته ای استفاده کنیم تا دیگه نیازی به شارژ کردن نداشته باشه در اون سنسورهای گرمایشی کار گذاشتیم تا بتونیم از اوضاع گرمایشیش باخبر بشیم و دوربین مینی داخلش همه چیز رو دقیق نشون ما میده. برای هدایت این پرنده حتما نیاز نیست یک نفر هدایتش کنه کافیه بهش مکان مقسد رو بدید تا اون خودش به پرواز در بیاد. و برای اینکه اثبات بشه من از کای میخوام دستگاه هدایت گر رو بزاره کنار. کای هم مون کار رو کرد.
منم گذاشتمش رو حالت خودکار و موقعیت جایی که استاد ها نشسته بودم رو بهشون دادم. و رفت اونجا و دقیقا جلوی مدیر دانشگاه وایساد. دوباره موقعیت قبلیش رو بهش دادم و رفت اونجا و گفتم:این ربات پرنده همون طور که میبینید ابعاد کوچک تری نسبت به هر پرنده دیگه ای داره پس میشه ازش برای شناسایی باز ماندگان زلزله آتشسوزی و یا هر حادثه دیگه ای استفاده کرد. مدیر دانشگاه که خودشم یه استاد بود گفت:عالیه اسم این پروژه چیه. با افتخار گفتم:این ربات پرنده هوشمند Kooatkoypter نام داره.
مدیر دانشگاه گفت:عالیه پروژه شما از همه پروژه ها بهتره و شما نمره قبولی که میگیرید هیچ به نمره ممتاز رسیدید. پرنده رو نشوندم و هممون پریدم بغل هم دیگه. بعد از اینکه همو ول کردیم رفتیم وسایل رو جمع کردیم و قرار شد من ببرمش خونه. همه با هم رفتیم پرنده رو گذاشتیم توی سالن کار روی میز خودمون و همه رفتیم کافهی دانشگاه. بعد از خوردن یه نسکافه برگشتیم به سالن کار که دیدیم یکی از ملخک ها و متورKooatkoypter شکسته. بغض کردم دستام رو گذاشتم جلوی دهنم و دویدم سمتش رسیدم به میز و گفتم:نه نه ما این همه زحمت کشیدیم. بقیه بچه ها هم اومدن کنارم.
من:باید کار همونی باشه که Kooatkoypter رو هک کرده بود. رفتم لبتابم رو باز کردم هر کاری کردم نتونستم پیداش کنم. با ناراحتی و عصبانیت کبتاب رو بستم و بلند شدم و رفتم سمت پرنده و شروع کردم به درست کردنش اما خیلی کار داشت. دو روز طول کشید تا بتونیم دوباره درستش کنیم. روز تعطیل بود تو اتاقم داشتم با لبتابم کار میکردم یه عالمه کتاب باز شده دور و برم بود یکی صدای باز و بسته شدن در اومد و لیلی گفت:آپریل مهمون داریم. من:لیلی الان وقت ندارم. بعد از چند ثانیه یکی در زد. من:بفرمایید. یهو در اتاق باز شد.یکی گفت:حتی برای من؟. دیدم کای بود. یهو از جام پریدم و گفتم:اوه کای. کای :خوب حالا وقت داری یا نه.
خوب تموم شد. شاید من برای یه مدت نتونم تست بزارم پس از دستم ناراحت نشید.
باییییی❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنونم.