در جادویی( پارت سوم)

یهو ملکه بیهوش شدن و زمین افتادن همه دور ملکه جمع شدن رونیکا به کمک کارینا ملکه رو رو تختشون خوابوندن رونیکا هم که دکتری بلد بود معاینه کرد و دید که ملکه با*رد*ار هستن همه خوشحال شدن🤭 پسرا هم با هم گفتن: ما هم بچه میخوااااایم و یه نگاه شیطانی به دخترا کردن😈

دخترا هم پشتشون رو از رو ترسشون به پسرا کردن و به هم گفتن: مثلا اینا هنوز تازه باهامون آشنا شدن😐 سایکا: بیخیال محلشون نزارین😊 کارینا: هوووف زودتر میخوام برگردم خونه دلم واسه خونمون تنگ شده شما چی؟🥺 دخترا: آره ولی اول باید سیارمون رو نجات بدیم بعدش برگردیم خونه😔🙂

جی هان و آیناز و مهنا باهم گفتن: ما برگشتنی پسرا رو هم میتونیم ببریم؟😥 لورا: نمیدونم ولی من دی او رو میخوام🤕 لونا: من بدون لی نمیتونم باشم😫 جین هو: اگه از کای جدا شم افسرده مییییشممممممم عرررررر😭 جیهون: همه ساکت بشین الان که فعلا قرار نیست برگردییییییم از الان چرا دارین هق هق میکنین😦😬 دخترا: راس میگیا دیگه چه خبر؟😅😁(یهو گریه به شادی تبدیل شد😂)

یه ساعت بعد که ملکه به هوش اومدن رونیکا: ملکه بهتون تبریک میگم قراره مادر بشین😄 ملکه: واقعا؟ چه بد😪 رونیکا: چرا بغض کردین؟🤨 ملکه: چون نابودگر طبیعت ممکنه بهش آسیب بزنه😓 روژین: نگران نباشید بانو ما میریم هرچه زودتر تمرین میکنیم و هرچه زودتر میریم و نابودگر طبیعت رو شکست میدیم بهتون قول میدم مگه نه دخترا؟😆🤩 دخترا: بله درسته ما دختران قدرتمند هستیم🦸🏻‍♀️

پسرا: وااااو اعتماد به نفسشون چه بالاست😮 سوهو و کریس: ماهم بهشون کمک میکنیم 1-2-3 همه باهم we are one🥳 بچه ها رفتن و تمرین کردن و حرفه ای شدن😍

دو هفته بعد ملکه: ببخشید منم نمیتونم باهاتون بیام😞 دخترا و پسرا: نه اشکالی نداره شما مواظب خودتون و فرزند دلبندتون باشید ما بر میگردیم خدانگهدار🤗 تو راه تائو: وااااای خسته شدم☹️ لوهان: تائو الان فقط یه ربع هست که تو راهیییییم هنوز باید تا فردا راه بریم😑 چانیول: بیاین باهم بازی کنیم😝 سوهو یه پس کله ای بهش زد و گفت: چاااااننننییییوووولللل الان وقت بازی نیست😠 چانیول: باشه بابا راه بریم😒

نیلو رو به دخترا: پسرا چقدر یر و صدا میکنن ایییش رو مخم هست صداشون😕 دخترا: آره موافقیم🤤 لونا: بهشون بگیم اگه رو مخمون راه رفتن هم میزنیم له میکنیمشون و هم برمیگردیم و مجبور میسن تنهایی برن نظرتون چیه؟😎 دخترا: آره بهشون بگو😋 لونا به پسرا گفت: پسراااااا یا میبندین دهنتون رو و یا ما برمیگردیم و تازه شما هم قبل برگشتن له میکنیم شیفهم شد؟😤 پسرا: باشه باشه غلط کردیم🤐

نزدیکای شب به یه جنگل رسیدیم که کمی ترسناک و خیلی زیبا بود😇 کای و بکهیون: دیگه خسته شدیم میشه شب رو همینجا بمونیم؟🥺 سوهو و کریس: آره☺️ دخترا: همینجا خوبه😍 جین هو: من گشنمهههههههه هق هق😢 کارینا: وا چرا گریه میکنی وایسا بریم چوب بیاریم غذا بپزیم😀

چن: باشه پس کای و جین هو شما باهم،جی هان و بکهیون شما باهم و سایکا و چانیول شما هم باهم برید چوب بیارید ماهم اینجا چادر بزنیم و همه چیز رو درست کنیم🙃 بچه ها: باشه حله😉 سایکا: بیاین از هم جداشیم و دنبال چوب بگردیم🥰 بقیه: باشه🙂

بعد از جدا شدن چانیول: وای سایکا من میترسم😓سایکا: نترس عزیزم حواسم بهت هست😉چانیول: مرسی☺️ جی هان: بکهیون زنده میمونیم؟😢بکهیون: آره نگران نباش😇 کارینا و کریس: اینم از این چوب😌کارینا: باشه بیا برگردیم🤗کریس: باشه😀 جین هو: جییییغغغ اوندیگه چی بود از جلوم رد شد😨 و از رو ترسش پرید تو ب*غ*ل کای🤭کای: عزیز دلم به زمین نگاه کن ببین چیه🙂😶جین هو: وااااا از یه سنجاب ترسیدم؟!😳کای: بله😂

بعد از چوب جمع کردن و برگشتن پیش بقیه دی او و لورا: بفرمایید اینم غذا☺️ بچه ها: مرسی🥰 پسرا: نههههههه جین هوووووو دست نزززززن به اون گلللل😱 جین هو: چی؟😥 بعدش بیهوش شد و افتاد رو زمین😞 پسرا رفتن و جین هو رو آوردن رو زمین خوابوندن🤕 سوهو: کای زودباش از این مرهم بزن قبل از اینکه سم گل تو بدنش پخش بشه😓 کای: هق باشه هق😢 بعد از اینکه کای مرهم رو زد...

بعد از چند دقیقه جین هو به هوش اومده و همه دخترا و کای بغلش کردن🤭 جین هو: ببخشید از این به بعد مواظبم😓 بقیه: عیبب نداره😇 شب پسرا ببرون از چادر و دخترا تو گادر خوابیدن نصف شبی دخترا با جیغ پسرا از چادر بیرون اومدن و دیدن.... پایان بای🤗