
اینم داستان جدید 😉💜
مثل همیشه صبح از خواب بیدار شدی و دست و صورتت رو شستی و آماده رفتن به شرکت شدی ، ولی امروز حوصله رئیستو نداشتی ، حوصله دادهاشو ، حوصله غر غر هاشو و ... ولی با میلی و زورکی سوار ماشین شدی و حرکت کردی ( پارکینگ ) از ماشین پیاده شدی و در ماشین و قفل کردی ، وقتی حرکت کردی تا به سمت آسانسور بری ، آقای لی ( نگهبان ساختمان ) از پشت صدات کرد . #: بله ؟. - : خانم ا/ت ، لطفاً رفتین اول یه سر برین دفتر رئیس ، کارتون داشتن و درضمن خیلی هم عصبانی بودن . #: وایییی ، باشه . ( تو دلت ) ای خدا یعنی باز چیکارم ؟ 😒😞
با ناراحتی رفتی سوار آسانسور شدی و طبقه آخر که طبقه شرکت شما بود و زدی و رفتی بالا . تو راه هی غر میزدی و فکر میکردی ک چیکارت داره . بالاخره رسیدی و در باز شد . رفتی به همکارات سلام کردی و وسایلاتو گذاشتی تو اتاقت و با استرس رفتی جلوی در دفتر رئیس . #: هوفففففف ، آروم باش ا/ت ، فوق فوقش سرت داد میزنه ، چیز جدیدی نیست ک ، هزار دفعه اتفاق افتاده . اینارو گفتی و وقتی ی ذره آروم شدی ، در زدی . تق تق تق تق . + : بله ؟ #: ا/ت هستم رئیس . +: بیا تو وارد شدی و نفس عمیقی کشیدی . #: کارم داشتین رئیس ؟ +: اره . ( با لحن سرد و عصبی ) ... ( بعد چند ثانیه سکوت) مگه بهت نگفتم کارای امروز برای فردا نمونه ؟ ( با داد ) #: بل..بله . +: خب ... پس چرا دوتا پرونده از دیروز مونده ؟ ها ؟ #: ب..ببخشید رئیس ، دیروز خیلی خسته بودم .
+ : خب بهتره آماده باشی چون امروز قراره خسته کننده ترین روز کاریت باشه ... کارای امروز و فردارو انجام بده ، تا آخر ساعت کاری میخوامشون .. و درضمن ، ناهار رو هم خونه نمیری و همینجایی . فهمیدی ؟ #: عاااا ... ول ..ولی ... هههه بله 😞 ، ولی فردا چه کاری انجام بدم پس ؟ +: نگران فردات نباش ، کار زیاده ، حالا برو ، کار دارم . ( با خودت گفتی : تو ک اصلا کاری انجام نمیدی ، همشو من بدبخت میکنم . ) با ناراحتی و عصبانیت رفتی تو اتاقت و یه ذره قهوه خوردی تا سر حال شی ، ی آه کشیدی و شروع کردی به تایپ ، بعد ی ساعت آقای کیم ( رئیس ا/ت ) وارد اتاق شد و پنج شیش تا فایل دستش بود ... +: خانم پارک ، اینارم انجام بده ، مال امروزه . #: عااممم باشه چشم 😞
تا آخر شب به زور و زحمت فراوان کارای دیروز و امروز و فردا رو انجام دادی و جمعشون کردی گذاشتیشون روی میزت . وسایلاتو جمع کردی و از اتاق خارج شدی و خواستی سوار آسانسور بشی که آقای کیم از پشت صدات کرد . #: بله رئیس ؟ +: کاراتو تموم کردی ؟ #: بله . +: چندتا سند و چیزای دیگه گزاشتم روی میزم ، فردا زودتر از من بیا و برشون دار ، فردا تا ساعت ۱۲ ظهر میخوامشون . #: 🤕 چشم ، خداحافظ ادای احترام کردی و راه افتادی . خیلی گشنهت بود و از خستگی داشتی میمردی . پایان pt¹
پارت یک رو کم گذاشتم ولی دارت های بعد قراره طولانی باشه این پارت رو صرفا برای آشنایی بیشتر گذاشتم 🤗💜
خب چ داریم : نظرتون راجع به داستان تا ب اینجا چیه ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییی بعدیییییییییییییی
عا 🌼🌼شقی
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
عالی بود ◉‿◉
پارت بعد؟
تنک
حتما 🥰💜
عالی
پارت بعدی رو سریع تر بذار😌❤👌
تنک ، حتما لاولی 💜💜