اینم داستان جدید 😉💜
مثل همیشه صبح از خواب بیدار شدی و دست و صورتت رو شستی و آماده رفتن به شرکت شدی ، ولی امروز حوصله رئیستو نداشتی ، حوصله دادهاشو ، حوصله غر غر هاشو و ...
ولی با میلی و زورکی سوار ماشین شدی و حرکت کردی
( پارکینگ )
از ماشین پیاده شدی و در ماشین و قفل کردی ، وقتی حرکت کردی تا به سمت آسانسور بری ، آقای لی ( نگهبان ساختمان ) از پشت صدات کرد .
#: بله ؟. - : خانم ا/ت ، لطفاً رفتین اول یه سر برین دفتر رئیس ، کارتون داشتن و درضمن خیلی هم عصبانی بودن .
#: وایییی ، باشه . ( تو دلت ) ای خدا یعنی باز چیکارم ؟ 😒😞
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عالییییییییییییی بعدیییییییییییییی
عا 🌼🌼شقی
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
عالی بود ◉‿◉
پارت بعد؟
تنک
حتما 🥰💜
عالی
پارت بعدی رو سریع تر بذار😌❤👌
تنک ، حتما لاولی 💜💜