اینم P3 داستان
#نیکا
قرار شد من و مهدیس و دیانا و عسل باهم بریم و عسل رانندگی کنه پسرا هم تو یه ماشین باشن و متین رانندگی کنه ، من هم صندلی کنار راننده نشستم و صدای آهنگ رو زیاد کردیم و لایو گذاشتم...
رسیدیم تهران و یه جا پارک کردیم و قرار شد بریم خونه مجردی من🙂
راه افتادیم به سمت خونه.
رسیدیم و رفتم شیرینی ها و خوراکی ها و هرچی داشتم و ریختم رو میز.
دیانا : کی الان بعد او همه غذا خوردن جا داره اینهمه خوراکی بخورههههه؟
رضا : من
دیانا : تو که تو هر شرایطی میتونی غذا کوفت کنی اه😐
من : خخخخ
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عااللللیییی بازم بگذار
عالییییییی
بازم بگذار
عالی