
ببخشید که طول کشید به جاش سه تا پارت منتشر میکنم

(کوک£ چوهی$ میچا€)توی مدرسه همه چیز عادی گذشت.قضیه دیروز رو برای میچا گفتم.اون هم ناراحت شد هم حسادت کرد.ناراحت برای کارم و حسادت برای شهربازی😜درضمن از اینکه دوباره کار پیدا کردم هم خوشحال شد.عصر ساعت ۷ و ۳ دقیقه رسیدم دم کافه.سریع رفتم داخل و جونگ کوک رو دیدم که داشت قهوه درست میکرد. $هی کوکی.در چه حالی؟ £عه سلام.بالاخره اومدی.بیا بریم پیش مدیر کافه. بعد من رو برد دفتر مدیر و حرف زدیم و استخدام شدم.پنج دقیقه بیشتر طول نکشید چون کوک قبلا راجبش با مدیر حرف زده بود. £میدونی تنها دوستم که فقط به خاطر خودم باهام دوسته و از راهنمایی تا الان باهم دوستیم $به هر حال هر شخصیتی که داشتی باشی،با هر شکل و شمایلی که باشی و وضع زندگیت هرجوری که باشه بالاخره یکی پیدا میشه که همیشه پیشت باشه. بعد جونگ کوک یه پیش بند سیاه بهم داد و منم پوشیدمش. $هی این خیلی بلنده.تا ساق پامه.باید تا زیر زانو باشه £آره مال بزرگسالاس😂. بعد رفتیم و شروع کردیم به کار کردن.جونگ کوک بهم یاد داد چطور قهوه درست کنم.بلد بودم قهوه اسپرسو و قهوه ترک درست کنم و کوک بهم یاد داد چطوری قهوه موکا و لاته درست کنم. $هی پسر عضله ای نمیدونستم انقدر مهارت داری £دیگه دیگه.ما اینیم دیگه😉. تاحالا کار کردن جونگ کوک رو ندیده بودم ولی خیلی حرفه ایه.من دقیقا برعکس اون خیلی تازه کارم./شب/$ازت ممونم امروز خیلی کمکم کردی £خواهش میکنم.فردا ساعت ۴ و نیم بیا که تا ۶ و نیم درس کار کنیم $باشه فعلا خداحافظ £خداحافظ. خونه جونگ کوک دوتا کوچه پایین تر از کافه هست ولی من باید یه خیابون برم بالا.رفتم خونه و تا سرمو گذاشتم روی بالشت خوابم برد.......(عکس تست کوک وقتی داشت قهوه درست میکرد😍☕)
£هی چرا تنهایی؟. زنگ تفریحه و من روی نیمکت همیشگیمون تنها نشستم چون امروز میچا نیومده. $میچا امروز نوبت دندون پزشکی داشت و نیومد. بعد اومد روی نیمکت نشست و یه آبمیوه گرفت جلومو گفت:میخوری؟ $توی کیفم داشتم ولی ممنون. آبمیوه رو ازش گرفتم.دوتامون نِی هامونو زدیم توشون رو شروع کردیم به خوردن. $چرا با لیوان میخوری؟ £دلم میخواد ×به به ببین کی اینجاست.جناب جئون جونگ کوک.ببینم دوست دختر پیدا کردی؟. واییی خدااا دوباره هیون کانگ دائه پیداش شددد😣بعد صبر کن ببینم به من چی گفت؟!دوست دختر جونگ کوکککککک😲😲£جواب ابلهان خاموش است. چی؟کوک چطور میتونست انقدر خونسرد باشه؟تا بلند شدم که جواب کانگ دائه رو بدم کوک مچ دستم که مشت شده بودو گرفت و با اینکارش بهم فهموند که بشینم سرجام. ×آره آره بهتره که به حرف دوست پسرت گوش کنی😂😂😂. و خنده کنان دور شد. $تو چطور میتونی انقدر خونسرد باشی و آبمیوه بخوری؟ £اگه عصبانی بشی طرف مقابلت بردنست. بعد دستم که هنوز مچشو گرفته بود رو بالا آورد و مشتشو باز کرد و گفت:هر وقت عصبانی میشی دستتو مشت میکنی.اینم یکی دیگه از ویژگی هاته اما میدونستی انجام این کار به مدت زیاد و در طولانی مدت باعث بیماری های قلبی میشه؟پس دیگه اینکارو نکن خب؟ $یاااا چرا یهو شبیه دکترا شدی😂خیلی خب باشه £آفرین دختر خوب😄😂. بعد از اینکه آبمیوه هامونو خوردیم پاشدیم و دور حیاط راه رفتیم و حرف زدیم.بقیه زنگ ها هم معمولی و همراه با تیکه های هیون کانگ دائه گذشت......
عصر ساعت ۴ و نیم رفتم کافه و تا ۶ و ۵۲ دقیقه ریاضی کار کردیم و یک چهارم دوم رو هم تموم کردیم و کارمونو شروع کردیم. £نه اینو اشتباه ریختی.باید اینشکلی درستش کنی.....بیشتر روز رو کوک یادم میداد چه شکلی این چیز میزا رو درست کنم. $اینکه پشت پیشخوان وایسی و سفارش بگیری و بعد ببریش سر میز راحت تر از اینه که اینجا یه عالمه چیز میز درست کنی😣 £هرچی بیشتر پول بدی همونقدر آش میخوری(😂)اینجا هم کارش سخت تره ولی حقوقش بیشتره😉 $آره. اونروز هم تموم شد.خواستم برم خونه اما اصلا حسش نبود برای همین برعکس راه خونه رو پیش گرفتم و رفتم یکم شبگردی.داشتم پدال میزدم که یهو یه چیزی خورد به بقل دوچرخم و باعث شد که بیوفتم.دوچرخه افتاد رومو پام حسابی درد گرفت.تا بلند شدم دوتا دست شونه هامو گرفتن و چسبوندم به دیوار. $تو....کی هستی؟ □تو خیلی خوشگلی. با جیغ گفتم:چی میگی دیوونه.ولم کن. شونه هامو محکم تر فشار داد که یه صدایی گفت:آهای گنده بک.با هم قد خودت در بیوفت. و یه مشت زد توی صورتش و این باعث شد که بیوفته روی زمین.بالاخره تونستم صورت اون پسری رو که نجاتم داد رو ببینم.اون کوک بود😮کوک نشست روی اون یکی پسره و شروع کرد به زدنش.مثل چی داشت میزدش.هیچ چی جلو دارش نبود. $جونگ کوک نزنش.خواهش میکنم نزنش. گریم گرفت.داشت پسره رو میکشت. $پسره عضله ای😭😭کوووک😭تروخدا نزنش.لطفا نزنش😭. اما دست برنمی داشت.داد زدم:جون من نزنشششش😭😭😭😭. دست از زدنش برداشت ولی گریه من دست بردار نبود.اومد جلو و سرمو چسبوند به قفسه سینش. £باشه نمیزنمش.آروم باش.گریه نکن $داشتی میکشتیش.پسره دیوونه کله شق.این چه کاری بود😭 £زود باش پاشو $چی؟ £بلند شوووو زود باشششش. بلندم کردو بردم سمت دوچرخم.دوچرخمو بلندم کرد و گفت:بشین روش و پدال بزن.زود باش. منم به حرفش گوش کردم و دوتایی با چرخامون راه افتادیم سمت خونه.....
$هی صبر کن. با حرف من دوچرخه هامونو ۴ تا کوچه بالاتر از محل حادثه نگه داشتیم. £چی شده؟ $چرا گفتی بریم؟اون پسر داشت ازش خون میرفت.باید میبردیمش بیمارستان £دار و دستش اومدن و حسابی هم عصبانی بودن.ترسیدم یه وقت بهت آسیبی بزنن.خودشون میبرنش $تو چرا اون پسره رو زدی؟خودم میتونستم از پسش بر بیام £تو با اون پات و اون جوری که دستاتو گرفته بود میخواستی چیکار کنی؟ $آممممممم......خب راست میگی.ولی یه کاریش میکردم دیگه.فوقش اون پسره.... £هی حرفشم نزن.عمرا اگر میذاشتم کار احمقانه ای بکنه $ببینم اصلا تو چرا اومدی دنبال من؟🤔 £چی؟خب......راستش.....تنهایی برات خطرناکه اونم این وقت شب. قشنگ معلوم بود که داره دروغ میگه چون هروقت دروغ میگه توی چشم فرد مقابلش نگاه نمیکنه.دروغ بود ولی دیگه ازش سوال نپرسیدم. $خب دیگه اینجا باید از هم جدا بشیم.فردا میبینمت فعلا. اما نرفت توی کوچشون و به رکاب زدن کنار من ادامه داد. $هی چیکار میکنی؟کوچتونو رد کردیم £میرسونمت $وات؟مگه من بچم😒 £دو دقیقه پیش فهمیدم که هستی $پوففففف از دست تو. توی سکوت به رکاب زدنمون ادامه دادیم.مچ پام از درد داره منفجر میشه.عملا دارم با یه پا رکاب میزنم و این کندم میکنه.جونگ کوک هم به خاطر من داره آروم میاد.این کاملا معلومه.سعی کردم با هر دوتا پام پدال بزنم اما از درد صورتم جمع شد😖رسیدیم دم در خونه. £میشه بیام داخل؟باید یه نگاهی به پات بندازم. منم که واقعا دیگه نمیتونستم درد رو تحمل کنم از خدا خواسته گفتم:باشه حتما.بیا تو. رفتیم داخل پارکینگ و دوچرخه هارو قفل کردیم و با آسانسور رفتیم طبقه چهارم یعنی آخر. $بیا داخل. سریع روی تختم ولو شدم.واقعا دیگه نمیتونم دردو تحمل کنم.....
£جعبه کمک های اولیت کجاست؟ $کنار دیوار توی آخرین کشو.توش جعبه کمک های اولیست و کلی دارو و خرت و پرت £پیداش کردم. بعد با جعبه کمک های اولیه توی دستش اومد و نشست لبه تخت.پاچه شلوار لیم رو تا جایی تا زد که مچ پام پیدا باشه. £اوه اوه اوه نگاش کنا.ورم کرده. بعد یه کاریی کرد که نفهمیدم و آخرش باند رو پیچید دور مچ پامو و گفت:خب تموم شد.من دیگه میرم. یه نگاه به ساعت روی دیوار انداختم و بعد گفتم:نصف شبه کجا میخوای بری؟یه وقت اتفاقی میوفته.یا حداقل شام بخور بعد برو £باشه.فقط به مامانم پیام بدم که نگرانم نشه. منم رفتم توی آشپزخونه و غذا رو گذاشتم گرم شه.دوتا بشقاب کشیدم و بردم اما کوک روی مبل خوابش برده بود.یه پتو روش کشیدم و گذاشتم بخوابه خودمم اشتها نداشتمبرای همین غذا رو دوباره برگردوندم سرجاش ورفتم خوابیدم.....صبح با بوی تخم مرغ از خواب بیدار شدم. $هی داری چیکار میکنی؟ £به به بالاخره بیدار شدی؟بیا صبحونه درست کردم $هی ساعت تازه شیشه.چرا انقدر زود بیدار شدی؟ £همیشه همینطورم😅. پاشدم رفتم سرمیز.کوک یه میز خیلی خوب چیده بود.وقتی نشستم اون هم تخم مرغ هایی رو که نیمرو کرده بود از روی گاز برداشت و آورد سر میز.یه لقمه گرفتم و خوردم و از شدت خوشمزگیش چشمام گرد شد. $این....این واقعا عالیه.هی پسر عضله ای تو واقعا همه چیز تمومی ها.هم درس خونی هم یه پزشک خوبی هم یه آشپز عالی.خوش به حال کسی که زنت میشه. یهو چشماش برق زد و گفت:واقعا؟تو اینطوری فکر میکنی؟ $یا چرا تو اینطوری نگام میکنی؟چشات چرا برق میزنه؟. سریع نگاهشو ازم دزدید و گفت:نه بابا چی میگی؟من چیزیم نیست. اما اون واقعا یه چیزیش هست.مطمئنم......
£با اینکه خونه کوچیکی داری اما همه چیز داره. چون دهنم پر بود دستمو گرفتم جلوی دهنمو گفتم:چی؟منظورت چیه؟ £همه چیز برای پخت و پز،یه تخت کوچیک،یه مبل کوچیک،یه میز تاشو دونفره،یخچال،فر و خیلی چیزای دیگه.خونه کوچیکیه اما خیلی خوب همه چیزو توش جا دادی $آره.این تنها چیزیه که بابام بعد از مرگ مامانم بهم داد.این خونه با تمام وسایل داخلش.بعد از این دیگه هیچ وقت ندیدمش.فکر کنم ۶ سال میشه که ندیدمش😔 £تو دختر خیلی قوی ای هستی.۶ سال بدون پدر و مادر زندگی کردن کار بزرگیه.مطمئنم من از پسش بر نمیام.دست مریزاد $ممنون😊. صبحونمونو خوردیم توی آشپزخونه جدا جدا لباس پوشیدم.(با جزئیات گفتم که فکر بد نکنین😂)جونگ کوک لباساشو با خودش آورده بود و کتابامون هم که توی کمدامون تو مدرسه هستن.جونگ کوک زودتر از من رفت توی پارکینگ و من داشتم آب میخوردم.هنوز هم پام به شدت درد میکنه و با بدبختی میتونم دو قدم راه برم.هرجوری بود رفتم پایین.رفتم سمت دوچرخم و تا خواستم بازش کنم کوک گفت:نه خیر بازش نکن.امروز من میبرمت $چی چی میگی تو.خودم میام £تو میخوای دو قدم راه بری از درد صورتت منقبض میشه حالا میخوای دوچرخه سواری کنی؟نه خیر نمیشه.بشین روی ترک دوچرخه خودم میبرمت $سنگینما £تو بشین حرف نباشه. در خونه رو بستم و کجکی نشستم پشت جونگ کوک(یعنی دوتا پاش یه طرفه)وقتی خواست راه بیوفته دوچرخه تکون خورد و نزدیک بود بیوفتم برای همین دو دستی پشت کُت کوک رو گرفتم.همینطوری که داشت میرفت هی سرعتو بیشتر میکرد و دوچرخه بیشتر تکون میخورد.با سرعت سرسام آوری رفت روی یه سرعت گیر و من مجبور شدم دستمو دور کمرش بندازم. $چرا انقدر تند میری؟ £چون دلم میخوادددد. و به جای اینکه سرعتشو کم کنه هی زیاد ترش میکرد.داد زدم:پسر تو دیوننه ای.دیوونهههههه........(عکس تست عکس میز تاشو دونفره.میز و صندلی از وسط تا میشن)

وقتی وارد کوچه ای شدیم که مدرسه اونجا بود،ماشین مامان میچا رو دیدم که میچا داشت ازش پیاده میشد.کوک با سرعت از کنار میچا رد شد و رفت سمت پارکینگ دوچرخه ها و یهویی ترمز کرد.منم با دماغ رفتم توی شونش. $روانی £قابلی نداشت $😒. میچا رسید بهمون و منو چپ چپ نگاه کرد.منم جونگ کوک رو ول کردم و پیاده شدم.رفتم نزدیک میچا و گفتم:از وسط نصفت میکنم اگه فکر بد بکنی €بعد از اینکه همه چیز رو توضیح دادی تصمیم میگرم چه فکری بکنم. منم تمام اتفاقات رو با جزئیات براش گفتم.سیر تا پیاز اتفاقات دیشب تا امروز رو.خدا رو شکر میچا آدم منطقی ایه و راحت حرفمو قبول کرد. ×به به زوج جذاب مدرسمون.امروز با یه دوچرخه اومدین مدرسه؟ صدای کانگ دائه از گوشه دیوار پارکینگ دوچرخه ها میومد. £اون دهن گشاد بوگندوتو ببند هیون کانگ دائه. با چشمای گرد شده کوک رو نگاه میکردم.تاحالا با کسی اینطوری حرف نزده بود.با بی خیالی راهشو کشید و رفت سمت راهرو مدرسه.من و میچا هم پشت سرش راه افتادیم.اون پسر بعضی وقتا واقعا آدمو میترسونه.میچا آروم و جوری که کوک نفهمه گفت:دیروز که من نبودم چه اتفاقی افتاده؟ $کانگ دائه اومد و گفت ما کاپلیم.اون پسر روانیه.حتی از کوک هم دیوونه تره €وایی پس عجب روز هیجانیی رو از دست دادم $ببند تا با مشت نزدم توی دهنم که بقیه دندونات رو هم مجبور بشی بکشی.راستی بهتری؟ €آره رفتم کشیدم.دیگه درد نمیکنه $خوبه. یکم تند تر راه رفتیم.وقتی رسیدیم کنار جونگ کوک گفتم:هی کوک.تو خوبی؟ £آره.باید بد باشم؟ $آخه اونجا... £حرف های کانگ دائه برام هیچ احمیتی ندارن $عاو چه عالی €راستی بچه ها امروز برنامتون چیه؟ $£چطور؟ €گفتم سه تایی بریم بیرون.آخه فکر کنم کارتون امروز تعطیل باشه $آره تعطیله.ما هم که تا آخر فصل ۲ رو کار کردیم پس فکر نمیکنم مشکلی باشه £فقط من تا ساعت ۴ کلاس دارم €خب آدرس بده میام دنبالت. بعد کوک آدرسو داد و میچا زد توی گوشیش(توی دبیرستان های کره بچه ها میتونن گوشی ببرن)جونگ کوک که وسط ما وایساده بود خم شد و در گوش میچا چیزی گفت.بعد سرعتشو بیشتر کرد و رفت توی کلاس. $هی بهت چی گفت؟ €😂هیچی فقط گفت نذارم دوچرخه سوار شی😂 $اون کیه که برای من تصمیم میگیره😒 €نگرانته.چون اون تو رو.... داد زدم:انقدر چرت و پرت نگو. و رفتم توی کلاس....(عکس تست هیون کانگ دائه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 😘❣
💜💜💜💜