
تاییـد و منتشر. خودم با این پارت یکـم گریم گرف🤧 موندم خداهم از اون بالا نگا میکنـه ما بدبختی میکشیم؟😐 خلاصه هـرچی هســ نمد😐😐
اونا رفتن ب بیمارستان سونوها. زخمای کاکاشی و گـارا خیلی جدی نبـودن ولی زخم ساسکه عفونت گرف ناروتو عم ک بدبخ همه جـاش سوخته بود 😐😂 هردوشــون تب کرده بودن و بیچاره ساکورا کل شـب موند کنارشــون 😇😂 (حالا ک فک میکنم میبینم چ دخی خوبیـم 😐 وقتی تب داشتیم من بلند میشـدم هم برا داداشم حـوله میذاشتم هم واس خودم 😐 😑الان بهــش بگم مث گاو نگام میکنـه 😑🤲همین تازگیا ر میگم.. کرونا) چنـدروز بعد ساسکه بیدار شد. ناروتو هنـوز بیهوش بود. ساکورا ی لیوان آب داد دستش. ساسکه سری خورد:«آریگاتو ساکـورا» (&ساکورا *ساسکه #کاکاشی ^ناروتو %گارا) &:«راستی کاکاشـی سنسی میخاد باهـات حرف بزنه... گف گروهیه.. درمورد ناروتو...»
ساسکه صاف نشست. در باز شدو کاکاشی اومـد تو. #:«خب....نمیدونـم بگم یا نه..ولی خودتون تقریبا همه چیـو دیدین انکارش فایـده نداره.» کاکاشی نشست ر صندلی:«ولی قبلش ساسکه، اون کارت واقعن دیوونگی بـود.. حتی ممکن بود بمیــری!» *:«نمیشـد همینجوری ولش کرد..» کاکاشی آه کشید:«اگ قضیه ی جــور دیگ پیش میرف همهمون مرده بودیم.» &:«خب کاکاشی سنسی نمیخای بگـی :/» #:«خب امممممم...» چنـد ساعت بعد کاکاشی درحال امم گفتن است 😐😑😂😂 *:«ودف 😐💔» بالاخرع کاکاشی شرو کرد:«خب بچــه بودین حتمن داستان کیوبی ر شنیدین ک ب کونوها حملـه میکنه.. کلا مامان باباها واس ترسونــدن بچهها اون داستانو میگفتن.» &:«این چ ربطی ب ناروتو داره؟ کیوبی مرده. یوندایمه کشتش.. تو آکادمی ایروکـاسنسی گف.»
#:«کیوبی نمیمیره ساکورا.. کیوبی ی بیجوئه و از چاکـرا درس شده.. امکان نــداره ی بیجو بمیره.» *:«پس چیشد؟» #:«یوندایمه فقــد تونست با ی تکنیک مهروموم ممنوعـه ک در عوضش باید زندگیتـو بدی اونو داخــل ناروتو مهر کنه...» همه شوکه شـدن. مخصوصا ساسکه فلش بک× همـه داشتن با نفرت نگاش میکردن.. ی بچه ی سنگ ب طرفش پرت کرد ولی ساسکه سنگـو گرف:«اینا چرا اینجــوری میکنن؟!» ناروتو درحالی ک از ناراحتی میلرزید گف:«ولشــون کن.»
Naruto pov: با سردرد از خواب پاشدم. نفسنفس میزدم.. کابـوس خیلی بدی بود... کیوبی اومــده بود بیرون.. ب اطراف نگا کردم. انگار تو بیمارستــان بودم. بلند شدم. همه جای بدنـم باندپیچی شده بود. وقتی بلند شدم ی حوله از پیشونیم افتــاد.. ورش داشتم گذاشتـمش ر تخت. باندها ر درآوردم. هیچجام زخمی نبـود پس چرا مومیاییم کردن؟ درو باز کردمو رفتم بیرون. تو راهـرو دراز راه رفتم.. در یکی از اتاقا نیمه باز بود. نگا انداختـم. کاکاشی ساکورا و ساسکه اونجا بودن.. میخاستم بـرم داخل ک ساکورا گف:«پ-پس ناروتو جینچوریکیــه...؟» خشکم زد.. کاکاشی سنسی ب اونا گف من جینچوریکم؟! چـرا.. چرا کاکاشی سنسی... چرا بهشون گفتـی!!؟ ساسکه گف:«پس اون چاکـرا... اون موجودی ک احضار کرده بود...» ب ساسکه از پشت در نگا کردم.. شونه ش زخم بود... یهو بوووم همهی خاطـرات ریختن تو سرم.. چند قدم رفتم عقب... مـن ساسکه ر زخمی کردم.... من اون نینجاها ر کشتـم.. من چیکار کــردم....؟ فلش بک× داشتم میرفتم ب آکادمــی .. چندتا از بچه ها منو با انگشت نشــون میدادن و مسخرهم میکردن... باکهمونو...
کاکاشی حضــور ناروتو ر پشت در حس کرد. سری بلند شد:«ناروتو نه!» ناروتو فقد دویید. کاکاشی دنبال ناروتـو دویید. ناروتو سری وارد دستشویی شـد و درو بست. برا اینک مطمئن شه هیچکـی نمیاد ی تکنیک مهروموم زد. اشکاش ب شـدت میریختن. Naruto pov: کاکاشی سنسی چرا بهشـون گفتی!؟ اون تنها چیـزی بود ک میخاستم تا ابد از همه مخفی بمونـه. ینی حالا ساسکه ازم متنفر میشــه؟ ساکوراچان از همــون اولم دوستم نداش مگ نه...؟ نکنه ب کل دوستام بگـن.. کونای ر از اتاقم قاپ زده بـودم... نگاش کردم... سطحش خاکستری و ارام بخشه... دیگ خستـه شدم... حالا ک اونا میدونن هیچی مث قبـل نمیشه... کونای ر فرو بردم...
Kakashi pov: در دستشویی ر محکم کوبیـدم.. ناروتو مهرومومش کرده لنتی:«ناروتو بـاز کن باور کن قضیه اونجوری ک فک میکنی نیس!» هیــچ جوابی نیومد... ساکورا ر دیـدم ک میاد:«ناروتو!!» #:«ساکـورا میتونی درو بشکنـی؟ ناروتو مهرومومش کــرده نمیشه وارد شد.» ساکورا چنــدبار مشت زد ولی باز نمیشــد:«کاکاشی سنسی باز نمیشه!» نفسنفس زد و یبارم مشتش ر کوبیـد و در چندتیکه شد... حالا میفهمیـدم چرا در باز شده... ناروتو توی ی دایره ی بزرگ از خون افتــاده بود... از مچش خون میومـد... چاکراش خیلی ضعیف شده بود ولی هنــوزم میشد چاکراش ر حس کرد. ساکورا جیغ کشیـد :«ناروتو نــــه! خاهش میکنم نمیـر!» _ Sakura pov: سری نبض مچ سالمش ر چک کــردم.. هنوز نبض داش. خیلی ضعیف میتپید. سعــی کردم زخم مچشو ببندم... تقریبا موفــق شده کاملا بزنه.. چشماش ر نیمـه باز کرد:«س-ساکورا چا-چان.....» &:«باکا هیچی نگو! فقد بیـدار بمون..» انگار چاکرای کیوبی هـم داش شفاش میداد... نبضش ضعیفتر شــد:«ناروتو جرئت نمیکنی اینجوری روم بمیـری!» یهو کلی چاکرا حس کردم. هرچی داشتم ریختم تو دستــام... حالا چاکرام بجای سبز صورتی بـود... مچش تقریبا ترمیم شد... :«کاکاشی زود باش بایـد منتقلش کنیم رو ی تختی چیــزی! خون زیادی از دس داده نبضشم خیلی نامنظـم میزنه!»
وقتی بیدار شد ساسکه و ساکورا هجوم آوردن روشــ. &:«ناروتو تو خیلی دیوونهای!» ساکورا ی سیلـی خابوند ر صورت ناروتو و بعـد محکم بغلش کرد:«از نگرانی داشتم میمردم! اگ مچت عفونـت میگرف چی!؟ تو چــرا اینقد مارو نگران میکنی» ناروتو بیحال نگا کرد.. فقد گونهش ر گرف با دست سالمش (دست چپ. یادتون باشح ناروتو چپ دس بود. واس همیــن با دست چپ چیز دست راستشو زده.) ^:«چرا باید بخای ی هیولا ر نجـات بدی...؟ من همون کسیم ک دهکده ر ب اتیش کشیـد...» ساسکه نفس عمیقی گرف:«میشه شماهـا برین بیرون. من با ناروتو حـرف دارم.» همه رفتن. *:«ناروتو تو هیولا نیستیــ. تو ی ادم خوش قلبی.» ^:«نانده... نانده ساسکه؟» *:«چون من بهـتر از همه میشناسمت گوجه.» ناروتو اروم اشکاش ر پاک کرد و ساسکه ر بغل کــرد. ساسکه خندید و محکم فشارش داد. ^:«آآآآآی ساسکه! مچممم» *:«راستی ناروتو دگ هیچوق از ایـن غلطا نمیکنی وگرنــه الناچان ر میفرستم سراغـت😐» (الناچان خـودت از این ب بعد ب ناروتو رسیدگی کـن😐)
ی جایی توی کونوها× چندیـن آنبو و از مردم عادی توی یجای خاصی از کونوها ک کیوبی تو حملـه ش از بین برده بود جم شده بـودن. اونجـا کاملا مخروبه بود واس همین هیچکی ب اونجا نمیرف. یکی از مـردا 🍷 ر سر کشیـد:«اون کیتسونـه حق زندگی نداره، نه!؟ ب اندازه ی کافی دیدم! ذهــن دخترم ساکو ر شست و شو داده! میدونـی وقتی برگش چی گف؟ گف ناروتو اصلا بـد نیست!» یکی از آنبوهـا با نفرت نگا کرد:«اون حتـی رو هوکاگهساما هــم تاثیر گذاش! ب نظرم بهتره حسابشو یک سره کنیـم... شنیدی؟ اون سعی کــرد زندگی خودشو پایـان بده. چطوره کاری ک شروع کرده ر پایان بدیـم دوستان؟» همه خندیدن و 🍷 بهم زدن و خوردن...
فک کنـم یسریا گرفتن چشد ولی یسریا هنـوز نمیدونن چی قراره بشح.... عذاب وجدان دارم برا اتفاقی ک پارت بعـد میفته🙂💔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود فقط چرا دستش؟اونم مچ! خب میگرد یه جایی نزدیک قلبش بهتر نبود؟ به هر حال خیلی خوب می نویسی من نمیدونم چرا نمیتونم افکارم رو بنویسم
آیلاری من که با حرف تو گیج شدم آخر دختری یا پسر؟🔫😑
معلوم نیس آیا؟😂
دخی ام😐😂😂
حالا که دارم دقت می کنم فقط من نیستم که سادیسم دارم ها که ناروتو باید کلی بلا سرش بیاد😂😂😂
ایلاری پارت بعدی کوش؟😐🔪
دو روز رد شده ها😐😑😐😶
وای عالی بود
لازم نی غذاب وجدان بگیری ما اینجوری دوس داریم
راستی زود تر پارت بعدی رو بزار
اصلا من چرا دست تو افتادم
يه روز دو زوز پارت ندی عین معتادی که بهش مواد نرسه میشم میفتم یه ور خونه جون شیپ ساسونارو (وجدان:🤣){کوفت}زود ی پارت بعدی رو بزار اگه نزاری من اگه کرونا بگیرم نمیرم (که مطمئنا نمیمیره این دختره جون سخت😒)تو منو دق میدی میمیرم💀{برو بمید تویکی دیه وجدان اگه هیچی نگی نمیگن لالی}
به هر حال 🙄 منتظر ادامه هستم بااااااییی
ایهی ایهی😈
عالی بود مثل سگ عذابش بده😂👍
حالا به سگ بدبخت چیکار داری😐
انگار هیچکی خوشش نیومده هیچکی کامنت نمیده منم ضدحال خوردم😭😭😭
دیگ ادامه ندم... نه؟😭😭😭😭
نانییییییییییی چرا ادامه میدی ما ادم نیستیم؟😭به قران قهر میکنم ادامه ندی😭
ایلار چان ارامش منم این پارت جدید کامنت کم گرفتم😔تازه شکنجه ها شروع میشه داره باحال میشه😈 بعد ایلار اگه دنبال یائویی هستی بگو یه چیز باحال بهت معرفی کنم
باش معرفی کن😞
سایت mangabuddyبیشتر مانگا ها و مانهوا هارو داره حتما این دوتا که میگم بخون اولی dakaretai otoko و دومی no choice but accept me اینا عالین اولی انیمش هم هست😈👌🏻❤تازه اصلا نیاز به دانلود نیست انلاین راحت بخون
تیا پسری؟😐
اگ هستی بیا داداش شیم😄
اصن از کجا معلوم من پسر نباشم؟
😂😂😂😂
دیگه دیگه😌شما فعلا رو دختر حساب وا کنید ولی تو که مطمئنم دختری
عررررررر پارت بعد بعد قراره کلی عر بزنیم نه عالیه همینجوری پیش برو عذابش بده در حد مرگ ولی نکش😈جان من پارت بعدو زود بزارررررر (به قران من و تو و تیا دست شیطون و از پشت بستیم😂💔) راستی میشه پارت بعد یکم ساسونارو اضافه کنی؟😐ساسونارو خونم افتاده دلم یه کیس یا یه بغل میخواد😐
من چرا گیر تو افتادم😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣پارت بعدو بزار😭😭😭😭😭😭😭😭