شاید سوال شه چرا هم پارت 3 هم چهار خودتون بخونید😄👇!.!
من یه تصمیمی گرفتم از این بعد چون پارت ها رابط هم هستن خودتون میدونید دو پارت رادر هشت اسلاید ویکم هر اسلایدی بیشتر مینویسم
بریم سراغ داستان ~🪐
از زبان مرینت:رفتیم بیرون یهو تلفن آدرین زنگ خورد جواب داد داشت حرف میزد که من یهو دیدم به لباس خیلی خوشگل تو یه مغازه هست به آدرین گفتم من میرم تو اون مغازه و بعد میام گفت باشه رفتم لباسه را دیدم خیلی خوشگل بود گفتم اول پرو کنم بعد اگه اندازم بود بخرمش رفتم تو پرو پوشیدم خیلی ناز بود اومدم بیرون به فروشنده گفتم من میخرمش گفت مبارکه بعد یهو یکی از همکلاسی هام را دیدم که اسمش مارسل بود بهش سلام کردم یهو منو که دید گفت سلام مرینت خوبی 😇 گفتم ممنون خلاصه لباس را خریدم با هم رفتیم پیش آدرین گفتم معرفی میکنم نامزدم آدرین(❤!! )گفت خوشبختم آدرین من مارسلم همکلاس دبستان مرینت( 😃!!. )که آدرین گفت منم خوشبختم مارسل بعد مارسل گفت اگه کاری بامن ندارید من برم دیگه اخه پرواز دارم به پاریس باید برم خداحافظ گفتیم برو خداحافظ بعد خلاصه رفتیم تو هتل شام خوردیم و موقع خواب یکم ( ش. ی. ت
ن. ت. ❤!.! ) کردیم و بعد هم خوابیدیم
صبح از زبان آدرین( چی شد از زبان آدرین اخه از اول داستان تاحالا از زبان مرینت بود راوی:تو خ.ف.ه)
:بیدار شدم رفتم بیرون تو هتل دیدم مارسل رو دوباره بهش سلام کردم گفتم مگه نرفتی پاریس گفت نه باید برای پدرم که حالش خیلی بد بود میرفتم ولی الان خداراشکر حالشون خوبه منم اینجا سرکار میرم گفتم آهان مارسل تاحالا عاشق شدی گفت اره گفتم عاشق کی؟ گفت عاشق کلویی بورژوا گفتم عاشق اون شدی اون که خیلی مغروره گفت دقیقا برای همین دوسش دارم گفتم اها بعد گفت من دیدم شده باید برم سرکار گفتم باشه برو بای گفت بای
رفتم تو اتاق دیدم مرینت حمامه صبحانه درست کردم وقتی اومد باهم خوردیم
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)