
عشقولیا سلام . من بیپر ۲ هستم . دخترم ۱۳ سالمه . کلاس هفتم . عاشقتونم . بریم سره داستان . بریم ببینیم داستان از چه قراره . بریم ببینیم .
میبل میپره روی دیپر . میبل : جناب تنبل بیدار شو ،، وگرنه باید به جای صبحانه مشت منو بخوری ،، پس خودت خواستی نوجان . ناگهان دیپر دست میبل رو میگیره . میبل : جناب تنبل بالاخره بیدار شدی ،، هوی کجا میری ؟ . دیپر یه دروازه باز میکنه و میره داخلش و میبل هم رفت همراهش اما نمی تونست از درواز رد بشه . میبل : دیپر کجا میری ؟ ،، دددیییپپررررر . دیپر داخل یه جای عجیب بیدار میشه و هوشیاریش رو بدست میاره . دیپر : میبل الان باید...،، چی ؟،، اینجا کجاست ؟ ،، من چطور اینجام ؟ .
از اون ور ملکه کهکشان میاد . ملکه کهکشان : امروز می تونم یه روز خوب رو تجربه کنم ،، چون نه خبری از نگرانی های دیپر پاینز هست نه از حرف های نامعلومه بیل سایفر ،، یه روز راحت ،، خداروشکر . یهو دیپر رو میبینه . ملکه کهکشان : دیپر . دیپر : ملکه کهکشان . ملکه کهکشان نزدیک دیپر میشه . ملکه کهکشان : تو چطور اومدی اینجا ؟ ،، زود باش بگو . دیپر : منم نمی دونم چطوری اومدم ،، فقط از خواب بیدار شدم دیدم اینجام ،، والا نمی دونم . ملکه کهکشان : مگه بچه بازیه ،، هیچکس نمی تونه از اینجا وارد یا خارج بشه ،، بعد تو چطور اومدی ؟ . دیپر : نقشه جهان کجاست ؟ . ملکه کهکشان : تو از کجا میدونی همچین چیزی وجود داره ؟ .
دیپر دوباره هوشیاریش رو بدست میاره . دیپر : دوباره این سر درد . ملکه کهکشان : وا..وایسا ،، وایسا ،، الان دوباره خودت شدی . دیپر : چی میگی ؟ ،، من همیشه خودم هستم . ملکه کهکشان یه لبخند میزنه . ملکه کهکشان : ازت می خوام مستقیم بری جلو . دیپر : چرا ؟ . ملکه کهکشان : خودت متوجه میشی حالا برو . دیپر حرف ملکه کهکشان رو میگیره و مستقیم میره جلو ،، و صحنه ی خیلی قشنگی رو میبینه ،، آره اون نقشه جهان بود ،، دیپر محو تماشای اون شده بود . ملکه کهکشان پشت سره دیپر پیدا میشه .
ملکه کهکشان : آره خیلی قشنگه ،، خیره کنندست ،، من مراقب این نقشه هستم ،، این نقشه درواقع خوده جهان هستی هستش ،، مواظبت کردن از اون کاره منه . دیپر : واو ،، واقعا قدرتمند بودن الکی نبود ،، حق داری برای محافظت از جهان قدرت زیادی داشته باشی و مراقبشون باشی . ملکه کهکشان : تو هم یکم درکم میکنی . دیپر : آره . ملکه کهکشان : میدونم چطور اومدی اینجا . دیپر : چطور ؟ . ملکه کهکشان : نقشه جهان تو رو احضار کرد ،، نقشه جهان زندست و میدونه چیکار کنه ،، و اون تو رو آورد اینجا .
دیپر : من فکر هامو دیشب کردم ،، من فقط می تونم یکم از قدرتم راضی باشم ،، هنوز قبولش نکردم . ملکه کهکشان : مشکلی نیست بعدا کاملا از داشتن این قدرت راضی میشی ،، حالا من دروازه رو باز می کنم برو پیشه خواهرت ،، چون خیلی نگرانته . دیپر : به کل یادم رفته بود ،، باید برم . ملکه کهکشان : قبل از اینکه بری . دیپر : چی ؟ . ملکه کهکشان : بیا دنیای میسو سایفر رو ببین . دیپر : دنیا یه میسو ،، چرا ؟ . ملکه کهکشان : بیا می خوام یه چیزی ببینی . دیپر میره طرف دنیای میسو و میبینه که اسم اون و میسو روی دنیای میسو نوشته شده . دیپر : این اسمه منه و میسو ،، چه معنی میده ؟ .
ملکه کهکشان : این یعنی تو و میسو مراقب این دنیا هستین و به من هیچ ربطی نداره و از دست من خارجه که مراقبش باشم . دیپر : آها ،، میسو خبر داره ؟ . ملکه کهکشان : بگی ،، نگی . دیپر : آها . ملکه کهکشان : خب وقتشه که بری . دیپر : آره . ملکه کهکشان : یه دروازه باز میکنه و دیپر برمیگرده پیشه میبل ،، میبل یکم اعصبی شده بود داشت دیپر رو ازیت می کرد ،، گازش می گرفت میزدش و ... دیپر : چرا میزنی ؟ . میبل : چون منو تنها گزاشتی ،، من نمی خوام وقتی اتفاقی برات افتاد من کنارت نباشم . دیپر : آخی ،، میبلی رو ببین . میبل میره بغل دیپر . میبل : دیگه تنهام نزار . دیپر : باشه .
ناگهان در صدا کرد . دیپر : من باز می کنم . دیپر میره در رو باز میکنه وقتی میبینه چه کسی هست ،، وحشت کرد ،، اون رئیس سازمان مبارزه با اتفاقات عجیب و غریب بود . دیپر : تت.تو..چطور ،، مارو پیدا کردی ؟ . رئیس سازمان : کار راحتی بود ،، تو یه دروازه ای و یه دروازه چه چیزی به جا میزاره و به وجود میاره . دیپر : دروازه ناهنجاری به وجود میاره ،، نگو از روی ناهنجاری های من سینگنالم رو دریافت کردید . رئیس سازمان : تادا ،، خیلی باهوشی ،، دستگیرش کنین . میبل ،، دیپر رو میبینه . میبل : دیپر فرار کن ،، زود باش . دیپر خواست یه دروازه باز کنه که با میبل فرار کنه اما اونها میبل رو گرفته بودن .
دیپر : میبل . میبل گریه کنان به دیپر لبخند میزنه . میبل : از اینجا برو ،، از اینجا برو ،، بگیرنت دنیا در خطر میوفته ،، فرا کن . دیپر دو دل شده بود ،، وقتی لبخند میبل رو دید ،، اشک توی چشم های دیپر جمع شد و دروازه باز و فرار کرد . دیپر : معذرت می خوام میبل . دیپر فرار میکنه و به بعد میسو میره . دیپر : متأسفم ( با گریه ) میبل ،، همراهم نیاوردم ،، منو ببخش ،، نمی دونم باید چی کار کنم . میسو دیپر رو میبینه که روی زمین افتاده ،، و میره طرفش . میسو : دیپر ،، چی شده ؟ . دیپر : اونها ،، خواهرم رو گرفتن و خانوادم رو و مجبور شدم فرار کنم ،، میسو دارم دیوونه میشم . میسو ،، دیپر رو به خونه ش میبره ( خونه ش ،، یک وقت قلعه ش میبره ،، نه ،، خونه ش ) .
۱ ساعت بعد . میسو : دیپر ،، حالت خوبه ؟ . دیپر : همه ی اینا تقسیر منه ،، اگه دروازه رذو درست نمی کردم شاید همچین اتفاقی نمیوفتاد ،، اگه هم درستش نمی کردم وضعیت همین بود ،، یا با بیل معأمله نمی کردم شاید قضیه بهتر بود اما نمی کردم دنیایی وجود نداشت ،، واقعا نمی دونم ،، نمی دونم ،، نمی دونم ،، میسو به من کمک کن ،، میسو . میسو : دیپر ،، تو کاره درست رو از نظره خودت انجام دادی ،، پس خودت رو سرزنش نکن . دیپر : سرزنش نکنم ،، من بعد تو رو نابود کردم و بعدا ممکنه بیل بیاد از من استفاده کنه بزنه تمام دنیا ها رو نابود کنه ،، بعد من دروازم خطرناک ترین چیز در جهان ،، و خواهر و خانوادم که به خاطر من گیر افتادن ،، انتظار داری آروم باشم و خودم رو سرزنش نکنم .
میسو : من نمیگم آروم باش و مشکلات رو فراموش کن ،، من میگم به یه نقشه خوب فکر کن تا بتونی همه رو نجات همین . دیپر : کاش دنیا که از نظرت گل و بلبل و به همین راحتی حل میشه برای من بود ،، چون من واقعا نمی دونم هیچیزی به ذهنم نمیرسه ،، پس حرفی نزن که واقعا هیچ جوابی نداشته ،، من اومدم اینجا چون بهم کمک کنی . میسو میره جلو و دیپر رو به خواب میبره . میسو : هیچی از میسو سایفر ،، امپراطور ۷ بعد پنهان نمی مونه ،، باید بتونی قدرت درونیت رو کنترل کنی ،، تا اون موقع از خواب بیدار نمیشی . ( عکس این پارت ماله دیپره که نقشه جهان رو میبینه ) .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
احتمالا ، دیپر همیطوری تو خواب فرو میره
و بعد دیپر بعد چند ساعت دوباره با ملکه کهکشان ملاقات میکنه و اون بهش کمک میکنه
و در حینی که اون پیش ملکس
بیل مبیل رو نجات میده و سعی میکنه باهاش یه معامله ای کنه
و بعد بیل و میبل میرن پیش میسو و میفهمن که دیپر خوابه
و بیل سعی میکنه بیدارش کنه و ......
زیاد شد دیگه😂
داستان رو خوندم
کلا اشتباه گفتم😬🤣
عالی عالی عالی
ببخشید دور نظر میدم
اشکال نداره ممنون
تا تو معرفی خوندم دخترم تعجب کردم.واقعا دختری توی ذهنم پسر بودی
من داخل همه معرفی ها گفتم دخترم
ولی از نظر بعضی چیزا به پسر شبیه میزنم
ممنون که نظر دادی
عالییییییییییییییییییییی
ممنون
سلااااااااااااااااااام
مثل همیشههههههههههههههههههه عالیییییییییییییییییییییییی بوددددددددددددددددددددددد
ممنون
سلام، میخواستم بهت بگم داستانات خیلی فوقالعاده هستش ، لطفاً زودتر پارت هشت رو بذار
ممنونم ،، حتما
از فوق العاده هم فراتر
مثل همیشه عالی ♡
خیلی خیلی ممنون
عالی عالی عالی
هرچی بگم کمه والا نمیدونم آخرش چی میشه
اولین نفر به نظرم میبل فرار می کنه.میسو به دیپر تو کننترل کردن قدرتش کمکش می کنه.ولی بیل میبل رو می گیره و به بعد میسو ببره و ازش سواستفاده بکنه
نه ،، نه ،، به این چیزا می خواستم انجام بدم ولی یکم فرق داره
ممنون که نظر دادی