28 اسلاید صحیح/غلط توسط: بنده خدا😐 انتشار: 3 سال پیش 24 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچها من همون کاربر نمکدون ام اکانتم پرید🥺
بالا رو بخون لطفااااا🥺
آدرین:مرینت؟؟؟؟
مرینت:آدرین؟؟؟؟
آدرین:تو اینجا چیکار میکنی؟؟
مرینت:به نظر خودت؟
آدرین:اممممم اومدی لباس بخری؟
مرینت:آفرین
رزیتا:ببخشید مزاحم بحث جذابتون میشم ولی میشه بگید اینجا چه خبره ؟
مرینت:رزیتا قول بده گیس هامو نکنی
رزیتا:بزار حدس بزنم دوست پسرته؟
مرینت:آفرین😐💔
رزیتا:ای شیطوننننن خیلی کوچولویی واسه این کارا
مرینت:رزیتا روز عروسی تو من ۲۱ سالم میشه😐💔
آدرین:چیییی روز عروسییییییی تولد توووووو
مرینت:بله عروسی رزیتا و تولد من تو یه روزه
آدرین:هیمممممم
🐶:هاپ هاپ👅👅👅👅(😐💔)
آدرین:توبی برو تو ماشین
مرینت:این کوچولو رو چیکار داری(میره و توبی رو بقل میکنه و نازش میکنه)خوب بگو ببینم........تولد منو یادت رفته بوددددد😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
آدرین:ام ام چیزه اممم
مرینت:😑😑😑😑😑😑😒😒😒😒😒🙄🙄🙄🙄
آدرین:😅😅😅😅😅
هشدار!نویسنده در حال گوش دادن به آهنگ میباشد!
رزیتا:بریم مرینت لاو تو هیت مییییییی(هشدارم رو دادم)
مرینت:بریم🙄
آدرین:مرینت که رفت واقعا ضایع شده بودم چطور تولدش رو یادم رفته بود🤦♂️سوار ماشینم شدم که یادم افتاد تولد مرینت ۶ روز دیگست میخواستم سوپرایزش کنم واسه همین یه همستر قهوهای سفید واسش گرفتم با وسایل همستره رو گذاشتم رو شونم بادیگاردم قفسش رو اورد
ناتالی:آدرین؟؟با خودت موش اوردی؟
آدرین:😂مال من نیست میخوام بدمش مرینت
ناتالی:همینطوری یهویی؟
آدرین:نه تولدشه
مرینت:رسیدیم خونه رو رو افتادم ایم کرزی و چو لایک دت(://)
تیکی:واقعا از دست آدرین عصبانی ای؟
مرینت:نه بابا
ویز:پس چرا اسموف لایک باتر(BTS🤤)جوش اوردی؟
مرینت:خواستم اسکلش کنم حالا ولم کنید میخوام بخوابم (_هی پیس مرینت+ها چی کجا_منم نویسنده+بزار بخوابممم تو نمیتونی بهم دستور بدی_من نویسندم میتونم حتی بکشمت+قلط کردم)
آلیس: رفتم تو اتاق مرینت که دیدم اون خوابیده رفتم پتو انداختم روش پرشین تو دنس ده نه نه نه نه نه نه ده نه نه نه نه نه
سابین: آلیسسس
آلیس: بلهههههه
سابین: مرینتو بیار پایین
آلیس: خوابهههه
سابین: خوب پس خودت بیا پایین
آلیس: اومدم
خوب بچها میخواستم بگم شما لایک نمیکنید کامنت هم نمیزارین احساس میکنم یکم خسته کننده شدع داستانم بهتره ش میکنم
ادرین:صبح شده بود سریع کت نوار شدم رفتم پیش مرینت هنوز خواب بود همستره رو گذاشتم رو شکمش به حالت عادی برگشتم و رفتم دانشگاه...
مری: صبح پاشدم یه چیزی داشت گوشمو قلقلک میداد پاشدم دیدم یه همستر کوچولویه خیلیییی نازه گذاشتمش تویه یه قفس و تندی رفتم دانشگاه دم در ادرینو دبدم
(مری_آدری+)
_آدرین
+بله بانوی من
_همستره از طرف تو بود؟
+بلی😐😂
_(به خنده ریز که زنگ میخوره)
☆☆☆☆☆4 سال بعد☆☆☆☆☆
مرینت: 3 سالی میشه که من و آدرین زیر یه سقف زندگی میکنیم... پدرش 1 سال طول کشید تا بزاره منو ادرین باهم زندگی کنیم... هنوز ا. ز. د. و. ا. ج نکردیم اما رابطه خیلی خوبی باهم داریم. رزیتا و مرلین(شوهرش) بچه دار شدن و بچشون 4 سالشه اسمش رو میویس گذاشتن چون وقتی تونست ببینه به هتل ترانسیلوانیا ریاکشن خیلی قشنگی داد و باعث شد اسمشو میویس بزارن. توی این 4 سال ارامش زیادی داشتم چون هاکماث حمله نکرده بود اما هنوز قدرتمو افزایش میدم چون ممکنه منو ادرین رو سوپرایز کنه...
مرینت: آدری چی میخوری؟؟؟
آدرین:سوپ گوجه میخوام
مری: سوپ گوجه؟؟
ادرین: امروز حالم سر جاش نیست
مری:... بخواتر مامانت؟(سالگرد ف. و. ت مادرشه)
ادرین: سر تکون میدم که آره
مری: اصن مگه رژیمی؟ 😐یچیز دیگه درست میکنم
آدری: شروع میکنه چندتا خرت و پرت میاره و شروع میکنه خورد کردن میرم از پشت سرش. سرمو میزارم رو شونش و نگا میکنم... بعد نیم ساعت یه بویی خونرو بر میداره رفتم نگا کردم یه ظرف پر نودل با یه نوشابه البالویی یه مرغ کباب شده دوتا کاسه که توی یکیشون ترکیب نودل و گوشت و سوپ بود اونیکی هم ترکیب برنج و گوشت بود با یه چیزی شبیه دلمه:/
ادری: مری جانم من همه اینا رو باید بخورم؟
مری: اگه نخوری که میزیزمش تو یقت
ادری: اخه همش...
مری: منم نگفتم همش(میره طبقه بالا توی اتاقش)
"مری و ادری گرفتن خوابیدن ساعت 4:43 بود و وسط زمستون هم هست در بالکن باز میشه و با باد سردی که از بیرون میاد مرینت بیدار میشه با لباس خواب میره توی بالکن و پشت سرش در رو میبنده"
تیکی: مرینت نظرت چیه بریم روی پشت بوم پیک نیک بزاریم؟ مثل قدیما
مری: فکر خوبیه.. منم اصلا خوابم نمیاد
"یواشکی بدون اینکه ادرین بیدار شه میرن اشپزخونه مرینت از کمد زیری یه سبد در میاره که توش گل و یه زیرانداز چهارخونه بود"
مری: یه مقدار (کلی) خوراکی برداشتیم و چون پلگ بیدار شد یه بسته کممبر هم بردیم برگشتیم توی اتاق که همسترم بابی هم بیدار بود اونم گذاشتم رو شونم و 4 تایی رفتیم رو پشت بوم حس خیلی خوبه داشت ستاره ها کاملا مشخص بودن و نسیم خیلی خنکی میومد
ت: مری
م: جان
ت: دلم واسه قهرمان بازی تنگ شده..
م: منم همینطور... داشتیم حرف میزدیم که یهو..
خوب عکس خونشون:) آشپزخونه
راهرو هاشون
اتاق خواب طبقه اول
حموم شون
اتاق خواب طبقه سوم
اتاق خواب طبقه چهارم(اخر)
بالکن
حیاطشون
مرینت: یه باد شدید اومد و همه چیز ریخت و شکست دست و پام خونی شده بود و بعد احساس خفگی کردم برف شروع شد و دیدم یه پسر که خیلی شبیه ادرینه بالای سرمه نمیتونستم هیچی بگم گفت تو به من خیانت کردی آنسه... میزارم حرف اخرتو بزنی بعد ولم کرد گفتم من آنسه نیستم و مرینت دوپن چنگم و باتو توی رابطه نبودم که بخوام بهت خیانت کنم
فیلیکس: مرینت؟ این چه اسم مسخره ایه:/ تو انسه گانستور هستی
مری: اشتباه گرفتی
فیلیکس: از مامانت بپرس
مری: یه گوشی پرت کرد سمتم گوشی خودم بود زنگ زدم به مامانم و گفتم من انسه گانستور ام گفت نه انسه گانستور دختره دوستمه گوشیم رو بلندگو بود
فیلیکس: فک کنم اشتباه گگرفتم
مری: خوب به نفعته بری چون الاناست که ادری.... ادرین؟؟؟
ادرین: چیزی که نش.... دست و پات خونیه
مری: نه چیزی نیست خوبم
ادرین: خوب نیستی مرینت. برو تو خونه تا بیام(بعد فیلیکسو لت و پار میکنه)
مری: اون.... چشه
آدرین: یه دختری ولش کرده رفته اینم زده به سرش هر دختری رو میبینه فکر میکنه انسه گانستور عه
ادری تو ذهنش: یه دستمال سرد برداشتم و خون روی دست پای مرینت رو پاک کردم زخمهاش عمیق نبود حالشم خوب بود ولی نزاشتم بلند بشه گذاشتمش رو تخت و خوابیدیم
مرینت: صبح پاشدم گوشیمو چک کردم که دیدم مامانم پیغام گذاشته ادرین هم رفته بود پیغام رو باز کردم...
«سلام مرینت امیدوارم خوب باشی.... چه خبر؟ دلمون واست تنگ شده کاش بیاید این سمت... راستش یه خبر خوب دارم و یه خبر بد... خبر خوب اینکه اسکای هم یکی رو پیدا کرد.. خبر بد اینکه... آیسی تصادف کرده... خب.. همین... دوستت دارم.. بهم زنگ بزن.. البته اگه خواستی»
وقتی گفت آیسی تصادف کرده اشک توی چشمام جمع شده بود.. باید میرفتم بیمارستان اما میدونستم ادرین عصبی میشه.. چاره دیگه ای نداشتم.. لباسام رو عوض کردم(عکس این اسلاید) و رفتم بیمارستان
سابین: مرینت.... خداروشکر که اومدی
مرینت: ایسی کجاست؟؟
سابین: تازه بهوش اومده ولی یکمی از حافظه اش رو از دست داده
مرینت: بدبخت شدم اگه منو یادش نباشه چی
سابین: خوب باهاش حرف بزن
مرینت:«رفتم توی اتاق خدایااا دیگه نباید بزارم این بچه رانندگی کنه» آیسی
آیسی: بله... تو.... کی هستی؟؟
مرینت:«اشک توی چشمام جمع شده بود رفتم محکم بغلش کردم» آیسی منم خواهر بزرگت مرینت... منو یادت نیس؟ 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ایسی: من هیچکس رو یادم نیست... ببخشید
مرینت:«از تو بغلش در اومدم و اشکام رو پاک کردم» خوب.... من دیگه باید برم.. «از بیمارستان اومدم بیرون و سرمو گرفتم پایین و رفتم سمت ماشینم که یهو یکی گرفتم» چته عوض.... ادرین؟؟
ادرین: سوار شو
مرینت: من...
ادرین: الان(با داد)
مرینت:«هیچی نگفتم و رفتم تو ماشین قشنگ معلومه ادرین از دستم عصبانیه چون بعد قضیه دیشب قرار شد بدون اجازه جایی نرم» آدرین من..
ادری: 🤐
مری: من..
ادری: گفتم 🤐..... این مریضیت چیه
مری: چی؟؟ منکه مریض نیستم
ادری: پس تو بیمارستان چه 🌹 میخوری
مری: ایسی تصادف کرده.... چرا سرم داد میزنی
ادری: اون فیلیکس دیوونه در بیمارستان بود
مری: چیییییی فیلیکس توی بیمارستانه زودباش دور بزننن
ادری:«سریع فهمیدم الان میره سراغ آیسی دور زدم و برگشتیم بیمارستان با مرینت بدو بدو رفتیم توی اتاق آیسی»
مری: آیسی هه هه هه(نفس نفس میزنه) حالت خوبه هه هه؟
ایسی: اره... خوبم
مری: کسی نیومد تو اتاقت؟
ایسی: نه...
مری:«دکترا پرستارا و مدیر بیمارستان میان تو اتاق از بس من همه چیو ریختم و تند دوییدم» خوب شد اومدید یه نفر به اسم... فیلیکس نیومده تو بیمارستان
مدیر: چرا اومدن و گفتن ملاقاتی خانم ایسی دوپن چنگ ان
مری: اصلا اینطور نیست اون یه قاطله و دیشب سعی کرد منو بکشه«بعد زخم های دست و پاش رو بهشون نشون میده تا باور کنن» الانم دنبال خواهرمه بیرونش کنید..
مدیر: به نگهبانا خبر میدم...
مری: نگهبان؟؟؟ اون بشر باید بره زندان
مری تو مغز ش: به پلیس و اینا خبر دادیم و قرار شد هروقت دیدیمش بندازیمش زندان و بعدش با خیال راحت رفتیم خونه خودمو انداختم رو تخت ادرین اومد پیشم قشنگ معلومه پشیمونه و خیلی اروم گفتم «میخوام ازاد باشم»
آدری: چیزی گفتی؟
مری: گفتم میخوام ازاد باشم
آدری: مگه زندانی ای😐😐
مری: چرا باید از تو اجازه بگیرم؟ میخوام ازاد باشم... ولم کن
آدری:«هیچی نمیگه و میره لباساشو عوض کنه»
مری:«تازه به خودم اومدم لباسامو دیدم قبل از اینکه ادرین بیاد بیرون رفتم اتاق طبقه بالا و اونجا خوابیدم(عکس اتاقی که رفته توش) چشمام رفت و دیگه چیزی نفهمیدم و وارد خوابم شدم»
آدری: اومدم بیرون ددیدم نیستش رفتم طبقه بالا اونجا بود در گوشش گفتم ببخشید اما چه قهر باشی چه نباشی باید پیش خودم بخوابی بعد بلندش کردم اوردم پیش خودم
هشداااااار! نویسنده در حال گوش دادن آهنگ میباشد!!
مری: این ا بورد ارکید ااااااااااااااااا هههههاهاااااااههههها(ها چیه) صبح پاشدم تو بغل اون زورگو بودم پرتش کردم پایین تا فکر نکنه رییسه هنوز لباسای دیشبم تنم بود عوضشون کردم یه هودی خاکستری پشمی با یه شلوارک پوشیدم و رفتم پایین آدرین مثل جن از پشت سرم ظاهر شد
«خوب پرنسس... خودت میدونی گرسنمه»
«خودت میدونی چلاق نیستی و نوکرت نیستم»
«اگه قضیه دیشبه ببخشید»
«لازم دارم یکم تنها باشم... دور از همه... میرم کره جنوبی»
«توکه کره ای بل...»
«بلدم خوبم بلدم تو خبر نداری»
(بچها از این به بعد واسه مکالمه دو نفره «» استفاده میکنم و واسه مرینت دیگه علامت نمیزنم چون مری شخصیت اصلی داستانه😐بلک پینک یور اوریااااا)
رفتم بالا و چمدونم رو بستم تیپمو عوض کردم و رفتم فرودگاه که دیدم...
آلیا و دخترا هم اونجا بودنننننننننن
(سلام بر علامت آلیا ♡ مری☆ رز§ جولی•میلن&الکس~لاوسیک گرلزززززززززز)
♡مرییییییییی
☆الیییییییی رزییییییی جولیییییییی ملییییییی الکسیییییییییی
♡توهم داری میای کره؟
☆اره.... میخوام یکم از ادرین دور باشم... شما واسه چی میاید کره؟
♡آزاد باشم...
§از دست خانوادم
•لوزه هام رو عمل کنم
&همینطوری واسه تفریح
~مسابقات
☆خوب پس.... هواپیما در حال پرواز... بدوییییددددددد سوار شیددددددددد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♡خوببب کره ای که بلدی
☆نگو که بلد نیستی
♡معلومه که بلدم هممون بلدیم
☆خوب پس چرا پرسیدی
♡همینطوری.. کسیو اونجا میشناسی؟
☆راستش من اونجا یه... یه بازیگر مدل و خواننده ام
♡§•&~😯😯😯😯
☆چیه چرا دهناتون بازه😐عجیبه آیا؟
(دیدید تا پای ایدلا رو نیارم وسط ول کن نیستممممممممممم)
نیم ساعت بعد پرواز رو صندلی خوابم برد تا وقتی که رسیدیم از فرودگاه رفتیم بیرون کره واقعا قشنگ تر شده بود
خلاصه رفتیم خوابگاه من یونا چه بونگ هومین شواها جینی و میتا رو به دوستام معرفی کردم و تا عصری کلیییی اسموف لایک باترر بهمون خش گذشت
مری: بریم بازار؟
چه بونگ: اوکی بریم
هومین: من میام
همه اوکی دادن دیگه😹💔
رفتیم خرید من بدبخت همه افتاده بودن دنبالم رفتم آرایشگاه موهامو رنگ کنم کارم که تموم شد پاشدم پام لیز خورد افتادم بغل یکی اون....
بت یو وانااااااااااااااااااا
خوب یه توضیح کوچیک بدم😐💔
شاید بعضیاتون دیگه داستانو نخونید ولی مرینت خاننده بودن بهش میاد بنظرم واسه همین😁
خوب بعدی معرفی کاراکتر های جدید😐✨
چه بونگ🙂👆🏻
ایرانیه😹💔شوخی کردم😐✨تایلندیه🙂✨
از مری بزرگتره😐✨
خوب حال ندارم تومار کنم هم گروهی مرینته وکالیسته یه شوگرلایدر هم داره اسمش پوگی😐💔
و اینکه شجاعتش خیلی بالاست اما نه به اندازه مری
یونا🙂👆🏻
ژاپنیه😐✨
رپره😐✨
از مری کوچیکتره😐✨
یه سگم داره اسمش سیب زمینی(😹💔) نه بابا اسمش پَتی😐💔
جینی🙂👆🏻
مریدا رو گذاشتم چون شبیه مریداست😐💔
استرالیایی عه😐💔
دنسر اصلیه😐💔
همین😹💔
خوب سمت چپی عه هومین وسطی میتا سمت راستی شواها😐💔
هومین کره ای میتا آمریکایی شواها کره ای😐💔
هومین ووکالیست میتا رپر شواها هم ووکالیست هم رپر😐💔
شواها5 تا سگ داره😐💔
آدرین بوددددددددد
آدری: حواست کجاست
مری: دستتو بکش چرا هرجا میرم دنبالمی جوجه اردک
آدری: چون بدون تو نمیتونم(داد زد البته به کره ای نگفت)
مری: مکث میکنه بعدش.. بدم میاد بیوفتی دنبالم ادرین بدم میادددددد
سوار ماشینم شدم و گاز دادم اصلا حواسم به اطراف نبود که دوتا ماشین از بقل زدن بهم و بعدش دیگه چیزی نفهمیدم...
28 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)