پارت اول رمان که معرفیشو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد
دایانا و فلورا توی راهرو که به کلاس پروفسور تریلانی ختم میشد درباره سنگینی درس های فلیت ویک حرف میزدن که دراکو سراسیمه اومد و دست خواهرش رو کشید و تند تند از پله ها پایین رفتن
دایانا : چرا ؟ من داشتم با دوستم حرف میزدم
دراکو گفت: چند بار بگم پدر خوشش نمیاد با اون دورگه های احمق بگردی .
به نعفته دیگه باهاش حرف نزنی.
دایانا: چرا ؟
دراکو: چرا با یکی دیگه مثلا پانسی حرف نمیزنی ؟
دایانا: حالم بهم میخوره هی میگه این کارو بکن اون کارو نکن.
دراکو: ببین عزیزم منم خوشم ازش نمیاد ولی بابا و مامان دوست دارن با هم سطح های خودمون بگردیم و الان کلاس موجودات جادویی من شروع میشه خداحافط
گونه دایانا رو بوسید و تندی رفت .
( ووویییییی)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عکس تستت پیکسلمه
ا۱لا به تست توجه نکردم😁
عالی بود حتما ادامه بده😍😍
دراکو چرا گونه من رو نبوسید؟😐😐
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کلا جداست احتمالا در پارت های بعد یه خواهر از دراکو رو میشه که نمیدونسته وجود داره........
اووو جالب شد🤔😬
عالی بود عزیزم لطفا ادامهبده
مرسی آجی احتمالا امروز بزارم
داستان قشنگیه💚
مرسی کتی جون
💚