
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید و این داستان رو به بقیه هم معرفی کنید💗فالو💗
بعد از اینکه جیمین و کوکی باختن لباس هاشون و پوشیدن و با ماشین جیمین رفتند برای خرید ... و کلی خرید کردند داستان از زبان جیمین: واییی خسته شدم کوک این کیسه ها رو بزار صندوق عقب... کوک: باشه داشتیم وسایل رو داخل ماشین می گذاشتم که دیدم یه دختره داره از خیابون رد میشه و توی دستش هم گوشی و به گوشیش نگاه می کنه از همون طرف هم یه ماشین با سرعت داشت به سمتش میومد ...کیسه ها رو روی زمین گذاشتم و سمتش دویدم و بعد از بغل دستش و گرفتم و کشیدم سمت خودم و وقتی که کشیدم افتاد روم و از همه بد تر وقتی که کشیدمش صورتش خورد به صورتم ( فکر کنم منظورم و متوجه شدید😈😅)ولی خب خدا روشکر ماسک داشتم😅
از زبان لیا: وقتی که داشتم قدم می زدم دیدم یه نفر به گوشیم پیام داده ..یه فرد ناشناس و توی پیامش نوشته بود من دوستت داشتم و هنوزم دارم ولی تو من و ول کردی😨😧 این دیگه چه پیامی آخه کی من و دوست داره توی همین فکر را بودم که دیدم یه ماشین با سرعت داره میاد سمتم و همون لحظه یه نفر من و کشید سمت خودش جوری که روش افتادم و لبم خورد به ماسکش خدا رو شکر که ماسک داشت وگرنه اوه اوه خیلی بد می شد جونگ کوک: هیونگ حالت خوبه ؟ چیزیت نشده......
لیا توی دلش : چرا انقدر صداش برام آشناس ول کن لیا :اوه ببخشید من واقعا متاسف خیلی ممنونم ...بعد از روش بلند شدم و دوباره همین جمله رو تکرار کردم و بعد تعظیم کردم صورتم از خجالت سرخ شده بود از زبان جیمین توی دلش : راستش باورم نمیشه خیلی لحظه ی بدی بود ولی چرا انقدر قیافش برام آشناس ...از روم بلند و ازم تشکر کرد فکر کنم خجالت کشیده ....جیمین: حالت خوبه آخه کدوم آدم عاقلی وقتی داره به گوشیش نگاه می کنه از خیابون رد میشه لیا: ببخشید.. واقعا ممنونم ...توی دلش: چرا صداشون انقدر برام آشناس سرم و بالا اوردم دیدم هر دویشان ماسک زدن
از زبان جونگ کوک: چرا صدای دختره انقدر برام آشناس یکم سرش و بالا اورد اوه😅 اینکه لیا .....کوک: لیا؟....لیا: بله؟ توی دلش اسم من و از کجا می دونه😶😑 کوک: اینجا چی کار می کنی منم جونگ کوک..لیا: کوک واقعا خودتی؟ ...جیمین: میشناسیش؟ کوک: آره هیونگ همون دخترست که چند هفته پیش بی هوش شده بود و دوتا دوست همراش بود .....جیمین: واقعا ؟ خودتی می گم چرا قیافت برام آشناس☺ لیا توی دلش: اول یه لبخندی زدم ولی صبر کن اگه این کوک پس یعنی این یکی دیگه از عضو بی تی اس😨😨با توجه به قدش فکر کنم جیمین ...😣😶نه نه یعنی من روی جیمین افتادم وایییییییییییی چیکار کنم اشک توی چشام جمع شد( از خجالتی
)😅 کوک: لیا حالت خوبه چرا گریه می کنی جیمین : چرا داری گریه می کنی ...راستی تو اسمش رو از کجا می دونی کوک: بعدا بهت می گم ... از زبان کوک : بعد دستم رو گذاشتم رو شونش دوباره گفتم حالت خوبه ؟ لیا: آ...ر......ه.... خو....ب...مم واقعا ممنونم ازت و متاسفم که روت افتادم صدمه که ندیدی نه!؟😣 جیمین: بابا مشکلی نیست لازم نیست انقدر ازم تشکر کنی نه صدمه ندیدم اسمت لیا بود دیگه درسته ...لیا: اشک هامو پاک کردم و گفتم درسته ..جیمین: میشه به ما کمک کنی حالا که اینجا هستی😅🤣 لیا: چه کمکی؟
جیمین: ما چند تا وسیله داریم میشه تا خونه با ما بیای و وقتی که داریم میریم بالا به ما کمک کنی البته اگه کاری نداری؟ لیا: جان؟! با...باشه میام... کوک: آره زود باش پس بریم از زبان نویسنده : بعد هر سه تاشون سوار ماشین شدند و بعد از یه چند دقیقه به خونه رسیدند در طول این چند دقیقه لیا اصلا حرف نمی زد بعد هر سه تاشون با کمک هم کیسه ها رو به خونه بردند کوک: لیا سنگین نیست اگه می خوای من میارمش ....لیا: نه خوبه مرسی توی دلش: من و این همه خوشبختی خیلی محاله مگه میشه برم داخل خونشون اونم کی من برم کجا خونه بی تی اس واییی خداااااااا 😅😄😄 جیمین: ما اومدیم در و باز کنید.. ..تهیونگ : به به چه عجب اومدین کجا بودید دقیق........ اه مهمون اوردین 😅😶لیا: توی دلش یا خدا این که تهیونگگگگگگ وایییی الان ها هستش که از خوشحال هم گریه کنم و هم غش کنم😶😑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرسی🤗چشم
عالی بود ادامه❤❤❤❤