
درس✅.امتحان✅.ایده✅.حوصله تا آخر تست برین یه شرط اسون ولی در عین حال سخت دارم😐🤝
[در ادامه از زبان گیمر]:فقط یادم بود که فرار کردم.و ......آزاد شدم.دختره که انگار اسمش کالر(ن:بزارین من برم اینو بکشم😐 د.ن:کیدا جان آرام باش داستان را ادامه بده) هست گفت:حالت خوبه؟جاییت درد میکنه؟. دستم بدجور درد میکرد .ولی انگار هیچ اهمیتی برام نداشت.کالر پرسید:تو چطور گیر سربازای اریک افتادی؟.یهو انگار با این سوال مغزم درد گرفت.یهو صحنه هایی از جلو چشمم رد شدن .زندان...سربازا.....دوستام....... دستمو گزاشتم روی سرم .گفت:چی شد؟.گفتم:من باید برم.باید برم دوستامو نجات بدم.باید برم.ولم کننننن.گفت:خیر خانم .شما خیلی زخمی شدی.تا زحمات خوب نشده نمیتونی جایی بری.گفتم:مهم نیستتتتت!الان که من فرار کردم اریک حتما اونا رو میکشه.بزار برمممممم. یهو کنترلم از دستم خارج شد و جادوم بهم قلبه کرد.
از زبان کلر:یهو دیدم گیمر کرافت بدجوری آتشی شد و نوهاش رفت بالا سرش و چشماش از حالت عادی خارج شد.منو کنار زد و به طرف در رفت.باید یه کاری میکردم.بی اراده دستامو باز کردم و به طرفش شلیک کردم.شلیکم دقیقا خورد به دیوار 😐اهههههه گندش بزنن.بعد کل اتاقو سایه ای کردم و تموم سایه هارو به طرف گیمر بردم .سایه ها گیمر رو انداختن زمین و رفتن توش.چشماش بنفش شد .موفق شدم تسخیرش کنم.بعد سریع آزاد شد.به حالت عادی برگشت(ن:الی اون وحشی بازی که میگفتم این بود)گفت: ارها.....آیشا...... گفتم:چی؟کی؟ گفت:من متاسفم.کنترلم رو از دست دادم. یهو یه صدایی از اون ور اتاق اومد.صدا:واوووو او مای گادددددددددددددد.دیدم کاروله😐 گفت:باراوو کلر و اونی که اسمشو نمیدونم😐 گیمر:من اسممو درست به یاد ندارم.ولی بهم بگو گیمر کرافت. کارول:اوکی.
[صبح فردا]از زبان ویپر:کلر گزاشته بود ما شبو اونجا بمونیم. وجدانا خونش خیلی بزرگ بود😐صبح ساعت ۷ بیدار شدم.کل خونه رو گشتم.تمام سوراخ سنبه هاشو سر کشیدم.چیه خو😐۴/۵ سال از وقتی آخرین بار تو یه خونه بودم میگذره.اونم خونه ای که کوچیک بود و ظرفیتش ۶ نفر بود.اینجا کمکمش ۲۰ نفر جا میشد😐یهو یه صدایی گفت:داری چیکار میکنی؟برگشتم دیدم میبله.گفتم:عه میبلی بیدار شدی؟ گفت:نه مریضی روانی دارم دارم تو خواب حرف میزنم و راه میرم😐 (ن:جعررررر😹😹) گفتم:حالا😐داشتم اکتشاف میکردم. گفت:اخه اسکل چی رو داری اکتشاف میکنی؟مکه خونه ندیدی؟ یه صدای دیگه:اه میبل بزار کارشو بکنه😐فک کنین خونه خودتونه.کلر بود.یهو نارا از پنجره پرید تو.میبل و ویپر ترسیدن و جیغ زدن😐 نارا:من ترس ندارم.اسمم ناراعه و الاهه طبیعتم.کلر:سلام نارا جونم😍 نارا:ککککلللللرررررر آخرش نگفتی اینا کین.گفتم:ما: جادوگریم.من جادوی نور دارم.میبل هم جادوی له کردن داره.نارا:ولی دو نفر دیگه هم بودن.اونا کجان؟ کلر:کارول لالاعه و اون یکی هم دیروز بدجور زخمی شده بود و الان داره استراحت میکنه.نارا:کلر من دزدکی رفته بودمبه قصر.انگار پادشاه میخواد یه شکری بخوره.میبل:چییییییییی؟؟؟؟تو رفته بودی به قصر؟؟؟؟؟؟؟دیوونه ای؟؟؟؟؟؟ یهو نارا دستشو پیچوند و یه گیاه اومد و میبل رو یه دور چرخوند.خندم گرفت 😹.میبل:به من میخندی؟غغغووودددداااااا.گفتم:نههههه شکر خوردممممم..ولی دیر شد و شکمم آسفالت شد😐کلر:نارا ! مگه نگفتم دیگه نرو به قصر؟اونجا خیلی خطرناکه. نارا:نگران نباش من مواظبم. بعدش هم ،من الاهه طبیعتم.زورم از ۱۰ تا سرباز بیشتره😌 یهو یه صدا:افنر از این نیم وجبی یاد بگیرین. کارول بود. میبل :بیدار شدی خانم خابالو؟ کارول: اره. گفتم:میشه بریم یه چیزی بخوریم؟ضعف کردم. کلر :باش
(اسلاید قبل خیلی طولانی شد ای ول به خودم😹)از زبان سانست:به برکه زل زدم.خیلی برق میزد.ديروز یه سر و صدا هایی از جنگل میومد.یه بار همه جا تاریک شد.و دو بار اژدها دیدیم.اونم یه شب بال و یه شن بال!(بیوگرافی اژدها ها رو میزارم)باران اومد و گفت:چرا غرق تو فکری ساندیسکم؟ گفتم:تو هم ديروز متوجه اون اتفاق ها شدی؟ گفت:آره.این کارا فقط از یه جادوگر ساختس.گفتم:یا شاید بیشتر از یکی! گفت:آره ساندیس.ما دیگه تنها نیستیم.یهو بوی خوناومد.بلند شدم.سلاحم رو در آوردم.باران هم همین کارو کرد.دور و برمون رو نگاه کردیم. خوناشام ها بودن.داشتن بهمون حمله میکردن.از خودمون دفاع کردیم.باران یه گردباد درست کرد و ۳ تاشونو نقش بر زمین کرد.منم آب برکه رو رو سرشون خالی کردم.ولی تعدادشون خیلی زیاد بود.باران در حالی که با تبر میزد تو سر یکی گفت:حالا چه غلطی بکنیم؟؟؟؟ در حالی که اون سلاحم رو زدمتو دندون یکی گفتم:نمیدونمممممم و در همین حال یهو یه خون آشام منو بیهوش کرد.....
از زبان ارها:دوباره روز تموم شد.یه جنگ دیگه با یه اژدهای بدبخت دیگه.اونم فقط برای سرگرمی شاه.خیلی درد داشتم .رو زمین ولو شدم.با خودم گفتم:تا کی این ماجرا ادامه دارد؟ (ویپر :حالا حالا ها ادامه دارد! این داستان ادامه دارد! ن:ویپر!تو اینجا چیکار میکنی؟اینجا صحنه ی تو نیس برگرد پیش دوستات! ویپر:اوکی)دیگه خسته شدممممم .بسه دیگههههههه.از جنگ و دعوای الکی خسته شدم.از زندانی شدن خسته شدم.از جادو نکردن خسته شدم.میخواستم داد بزنم. الینا!قرار بود بیای نجاتمون بدی!پس کجا موندی؟؟؟ چندین ساله هم از ارنی خبری ندارم!یهو یه صدایی توی ذهنم:نگران نباش.ازادت میکنم.همین امشب.نگران خواهرت هم نباش.اونم حالش بد نیس.قول میدم همین امشب هم تو و هم اون رو آزاد کنم.قول میدم.با خودم گفتم:ببینیم و تعریف کنیم.و ار پنجره ی ریزه میزه به تیکه آسمونی که دیده میشد نگاه کردم.امیدم داشت خاموش میشد.
بچه ها این بار براتون سنگ تموم گزاشتم.اسلاید ها طولانی بودن.دستم کنده شد.الان ساعت ۳:۳۶ دیقه شبه و من دارم براتونداستان مینویسم😐من خیلی دختر خوبیم.قدرم رو بدونین.😌خب احتمالا تا ۳ روز داستان ننویسم چن اصلا ایده ندارم .این پارت رو به اعماق تخیلم هجوم بردم و نوشتم.شرطم تو نتیجس.لایک کن!چون وجدانا ساعت ۳:۳۶ دیقه شبه من و من بدبخت دارم به قولم که به مورکانا و ارها داده بودم عمل میکنم😐اصلا دختر بهتر از من پیدا میشه؟برو نتیجه که هم بازدیدت ثبت بشه هم شرطی رو ببینی🍬
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج.چ1:نمیدونم
ج.چ2:از یک تا ده هوووووووووومممممم 2000 فکر کنم کافی باشه ...نه نیست 2000000000000000 الان کافیه
عررررررررر مامان بزرگ مهربون تر از تو پیدا نمیشههههه💗💗💗💗😍😍😍😍😍😁
D-:
من بهترین مامان بزرگ دنیام
یس😹👏
ممنون بابت اصلاح
عاعی بید کلرکمUwU
مرسی بارونکم
عالی بید
۸ زیرا هی با مدرسه جادوگران قاطیش میکنم -_-
وات ده هن؟
پس داستانو میدوستی ولی قات میزنی😐میدونی میخواستم ب.ک.ش.مت؟چون خودت گفته بودی ح..فم کن😹قرار بود ویپ کلی گریه کنه و افسردگی بگیره😹
شما شکر اضافی میخوری اگه اینکارو بکنی +_+
نترس دیگه ن.م.ی.ک.ش.م.ت😹
فقط خئلیا کامنت ندادن تا تکمیل نشه نمینویسم
بسی زیبا بید +_+
ج.چ 1 : لو رف دیه النورا
ج.چ 2 : 9/10
دلیل : واضح نیست ؟ مرض دارم دیه 😂
🌺
گیمری
۱۰
عالی🙂
مرسی
داستان خیلی خوبه اما همون قدر هم پیچیدس.
ای بابا روژان تو هم ول کن دیه😐
یه حسی بهم میگفت قراره من و باران دوست باشیما 😐🤝🏻 تموم شد ؟ خیلی تأثیرگذار بود 😐🤝🏻 ج.چ: یه بنده خدایی 😂🤝🏻
خوناشام ها قرار دخلتون رو بیارن
ما زیادی برای مرگ جوونیم هنوز آرزو داریمπ^π ولی اوکی😐
نترس کسی قرار نیس به د.ر.ک بره😹
یعنی میریم بهشت؟😐🧚🏻♀️
خیر
آها پس به عنوان انسان دوباره به زندگی بر میگردیم (زندگی دوباره) 😐
خ.ن.گ نمیمیرین😐