عاااقا از همین حالا بگم داستانه جدی ترسناکه😐💀 جنبه ندارید نخونید توصیه میکنم تو تنهایی و تاریکی هم نخونیند برا اونا که زود برگاشون میریزه😂 لایک کنید لدفا 😟
#داستان_کوتاه_ترسناک
دختری 7 ساله به اسم مولی بود که عاشق عروسکا بود و توی اتاقش یه کلکسیون از اونا داشت. اون توی مدرسه خیلی خوب درس نمی خوند، بنابراین والدینش به اون گفتن که اگه نمراتش بهتر شه، به عنوان پاداش براش عروسک جدیدی میخرن.
مولی با انگیزه تمام تلاش خودشو کرد و چند هفته بعد، کارنامش از مدرسه اومد. اون انقدر درس خونده بود که موفق شد جز نفرات اول مدرسه بشه. مادر و پدرش خوشحال شدن و تصمیم گرفتن به قول خودشون عمل کنن.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
وای مردم
ببینش خییلی قشنگه😹
خیلی باحال بود، نمی دونم چرا نترسیدم، اصلا انگار داشتم یه داستان معمولی می خوندم
اگه من شجاعت تو رو داشتم الان شکارچی ارواح بودم😂😐💔
خواهش کیوتم💜
چون دلقکه 3 نفر رو قبلا له قتا رسونده بچده مولی قربانی 4 بوده😆
😂😂😂
مامانم 😭😭😭
عجب اشتباهی کردم خوندم یکی بیاد منو نجات بده😭
ولی جالب بود👍🏻👌🏻😂