خب یه داستان از جیمین امیدوارم خوشتون بیاد
علامت جیمین@علامت رز که همون ا/ت هست*علامت ذهن رز/ وای مدرسم دیر شد سریع صبحونمو خوردم و رفتم مدرسه اسم من رز هست ۱۸ سالمه و اهل سئول هستم وارد دانشگاه شدم*سلام دختر^سلام رز چطوری * خوبم میگم زود باش بریم تو کلاس تا استاد دعوامون نکرده راستی رز پدر و مادر نداره و اوضاع مالی معمولی دارن رفتیم کلاس من معمولا هر چی استاد میگه رو یادداشت میکنم تو راه برگشت خونه بودم دیدم یه ماشین سیاه داره تعقیبم میکنه ترسیدم و سریع رفتم کافه اخه من همیشه بعد از مدرسه میرم اونجا دیدم یه اقایی که انگار فامیلیش پارک بود داشت با رئیس کافه حرف میزد من خانوادم رو در ۱۲ سالگی از دست دادم و از اون موقع اقای کیم سرپرستی من رو به عهده گرفت دقت کردم دیدم اقا پارک یه دسته چک در اوورد وایسا ببینم ۷۰۰ دلار حتما میخواست کافه رو بخره وایی نه باید برم کلی بگردم تا یه کافه ی دیگه پیدا کنم تو همین فکرا بودم که اقای کیم اومد نزدیکم& رزی * بله اقای کیم به اقای پارک اشاره کرد و بقیه حرفش رو ادامه داد & ایشون از این به بعد ارباب تو هستن و تو برده ی ایشون هستی
علامت جیمین@علامت رز که همون ا/ت هست*علامت ذهن رز/علامت کیم& &رزی * بله اقای کیم به اقای پارک اشاره کرد و بقیه حرفش رو ادامه داد & ایشون از این به بعد ارباب تو هستن و تو برده ی ایشون هستی * شوخی جالبی نبود اقای پارک @ولی این شوخی نبود(علامت ذهن رز)اون لحظه احساس بدی پیدا کردم مگه من خورکی ام که منو میفروشن * متاسفم اقای کیم و اقای پارک ولی من نمیتونم قبول کنم /نیشخندی زد و گفت @ مگه دست تو هست مثل یه دختر خوب بو تو ماشین بشین وگرنه میجبور میشوم به زور متوصلشم * باشه @ افرین دختر خوب^ تا اومدم توی کوچه سریع فرار کردم که دست محکمی من رو گرفت ^ولم کن وحشی @بهتره با اربابت بهتر رفتار کنی وگرنه بدجور تنبیه میشی الان هم فکر نکن از تنبیهت میگذرت بذار برسیم خونه میدونم چی کارت کنم من صد تای مثل تو رو ادم کردم ^ میخواستم حرف بزنم که بیهوش شدم وقتی بیدار شدم دیدم توی اتاق زیرشیروونی بودم یه تخت با یک کمد وچندتا کشو بیشتر نبود همه سایلمم از خونه اوورده بودن خونه نه بهتره بگم عمارت یکدفعه یکی در زد #سلام شما باید خدمتکار جدید باشید قربان طبقه ی پایین با شما کار دارن فقط یه نصیحتی به شما میکنم اگه خواست تنبیهتون خواهش میکنم مقاومت نکنید چون بدتر میشه و این که لطفا جوابی به جز بله قربان بهش ندید^ باشه حالا مگه میخواد چی کار کنه # امیدوارم زنده بمونید /از حرفاش خندم گرفته بود در زدم و وارد شدم * من اینجا چی کار میکنم @ وقتی وارد اتاق من میشی میگی سلام قربان حق سوال کردن و فضولی کردن هم نداری بهم نمیچسبی چون خیلی بدم میاد کار ها رو هم به بهترین شکل ممکم انجام میدی وگرنه تنبیه میشی و به شلاقی که روی دیوارش بود اشاره کرد چقدر هم طناب نازکی داشت ولی معلوم بود که سفته @ و اما تنبیهت ^ نه نه خواهش میکنم من فقط ۱۸ سالمه من فقط نمی خواستم برده بشم @فکر کنم بهت هشدار داده بودم نه و نیشخندی زد^ نه نه @ من خیلی الان بهت اسون گرفتم ولی از این به بعد این طوری نیست تو برده ی منی پس با خدمتکارا فرق داری چون من هر کاری دلم بخواد میتونم باهات بکنم😌ولی ایندفعه رو از خیرت میگذرم مرخصی /لجم گرفته بود ولی نمیتونستم هیچی بگم فقط رفتم بیرون من فقط ۱۸ سالمه چرا انقدر باید بیچاره
خب چطور بود خوشتون اومد
برو نتیجه چالش دارم
اضافههههههه
من برای لذت داستان مینویسم نه برای لایک و کامنت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)