Naruto an another s2 p3

چاکرای کیوبی زده بـود بیرون. گارا فقد زیرلـب فحش داد... ساسکه شوکه شـده بود..ناروتو پریده بود جلوش تا اون تکنیک شن بهـش نخوره.. همه‌چی خیلی سری داش اتفاق میفتاد. ناروتو سریع رف تو حالت 4 دم و حملـه‌ور شد سمت نینجاهای‌فراری. ساکورا با شوک دهنش ر پوشــونده بود. ی بمب نزدیک اونا پرت شد ولی کاکاشی سری تلپورت کرد پشت ی درخت تو 3 مایلی اونجــا. بووووووووم! دود از منطقـه بلند می‌شد.

کاکاشی:«گارا میتونی خنثی‌ش کنـی!؟ هیچوق اینجوری نمی‌شد..» گارا:«چـون ناروتو هیچوق اونقد اسیــب ندیده بود ک اون بیاد بیرون!» ساکورا:«د-درمورد چ حـرف م-میزنین؟» گارا:«خــودت بگو چ جوتسویی روی ناروتو زدی ک اونو یادش رفتـه هاتاکه!» کاکاشی:«مـن هیچ کاری نکردم..؟» گارا لبش ر گاز گرفـت.. 4 دم ناروتو کامل اومده بود بیرون:«نبایـد بیشتر از این جلو بــره...» کاکاشی چندتا کاغذ از جیب پشتیش درآورد:«بایـد مهرش کنیم.»

ناروتو تموم شینوبی‌هـای‌فراری ر تو چن ثانیه کشت و برگشت و با بقیه رودررو شــد. غرش کرد. کاکاشی و گارا با کاغـذا دور ناروتو ر گرفتـن و سعی کردن مهرش کنن ولی ناروتو دم هاش ر کوبیــد زمین و اونا پرت شدن کنار. ساکورا درحالـی ک گریه‌ش گرفتـه بود پرسید:«چ-چه بلایی سرش اومده...؟» تماری ساکورا ر عقب نگه داش:«ب نظــرم ب عنوان دوست و هم تیمیش باید ب شماها میگفتـن...» ساسکه نفــس عمیقی کشید. اروم اروم رف سمــت ناروتو. کاکاشی داد زد ک برگرده ولی ساسکه گـوش نکـرد. وقتی ب چند سانتیمتری ناروتـو رسیدن ناروتو اروم غرش کرد ولی حملـه نکرد. ساسکه اروم گف:«ناروتو برگـرد... میدونم اون داخلی..»

ب نظر میومد ناروتو یکـم اروم شد ولی بعد چن لحظه ب سمــت ساسکه حمله‌ور شد و با پنجه هاش شونه‌ش ر زخمی کرد. کاکاشی با اینک خون ازش میچکیـد ساسکه ر گرف و پرید کنار:«ساسکه تو نبایـد بری!اون دیگه ناروتو نیس..» ناروتو غرید و ی بمب دیگه ترکیـد.

ساسکه کاکاشی ر پـس زد و پرید روی ناروتو. درحالی ک پوستش میسوخت ولی نادیـده‌ش گرف. (*ساسکه ^ناروتو) *:«ناروتو تــو باید برگـردی! اونگای... نمیتونــم تورم از دس بدم...» ناروتو در قالب کیوبی زمزمه کـرد:«س-ساسکه...» اشک از چشماش میریخـت(نسخع ی 4 دم ناروتو ر تصور کنیــن) *:«برگرد... قول میـدم همه‌چی درس میشه...» ساسکه با اون یکـی دستش اشکای ناروتو ر پاک کرد..

Naruto pov: هیچی نمیدیدم... ولی صـدای ساسکه میومد... میگف برگردم... :«اونگای... نمیتونــم تورم از دس بـدم..» با وحشــت چشام ر باز کردم. 2 تا چشم قرمز بهم خیره شده بـودن. کیوبی:«تو جینچوریکی منی.. ولی ضعیفی...فقد بدنت ر بهــم بده.» با تموم قــدرت از جام بلند شدم. اب داشت از همه‌جا می‌زد بیـرون... اگ میذاشتم قدرت بیفتــه دست اون بدبخ شدم رف. یهـو حس کردم یکی داره بهم چاکرا میده... حالت چاکراش مث ساسکه بــود. حس قدرت کردم.

ناروتو چشم هاشو بــاز کرد.. حالا هردوشــون بنفش شـده بودن. چندتا مهــر دستی زد و کوبید ب زمین. چاکرا ب عقب رونـده شد. یهو صدای خنده اومد. وقتی برگش دید آمیرا داره نگاش میکنــه:«تو داری دقیقا همــون راهی ر میری ک من رفتــم. انقد خوشحالم ک حداقــل اون اوچیهای چندش یکــم لگدمالی شد، تو نیستی؟» ^:«یبارم درمــورد ساسکه اونجوری بگــو جزغاله میشی.» آمیرا شدیــدتر خندید:«خدا یکی منــو ببره این میخاد منو چی کار کنه😐😹😹😹😹😹» موهــاشو داد عقب و تو ی ثانیه روبه روی ناروتو ایستاده بود. انگشتش ر گذاش ر لـب های ناروتو:«دیگ تهدیــد نمیشنوم. مخصوصا ک خــودت ی روز میکشیش.. از ایــن روزهات لذت ببر »

sasuke; یکم بهش چاکــرا دادم.. چن لحظه بی‌حرکت بــود ولی بعدش چاکرای قرمز رف عقب... بدنش پر از زخـمه.... حتمن خیلی درد کشیــده.. چن قطره اشک از چشماش پایین میـاد و ناله میکنه. شونه‌م خیلی میسوخــت. ساکورا دوان‌دوان اومد:«ناروتو!» *:«ساکـورا ببین چ کار میتونی براش کنـی😖» ساکورا نشس و چاکرای سبز بیــن انگشتاش جم شد. کاکاشی و گارا هم بهوش اومـدن. کاکاشی:«چطـور تونستین جلوشو بگیریــن؟» *:«یکـم بهش چاکرا دادم..» بعد صدامـو بلند کردم:«اون چاکرا چی بــود!؟ انگار داری ی چیزیو قایـم میکنی کاکاشی.» Kakashi pov: اروم آه کشیـدم.. ساسکه و ساکورا حــق دارن بدونن... ولی ممکنه اگ بگـم ناروتو حس کنه از پشت بهش خنجر زدم:«ساسکه ناروتو هروق صـلاح دونس بهت میگه... ب دلایلی من نمیتونم-» ساسکه بیهوش شـد و افتاد.