
سعی کردم زیاد باشه
۵ دقیقه بعد : ( اوفف بلاخره رسیدیم 😐 😐 🥱 🥱 خو چیه 😐 🔪 😑 💔 نتونستم زیاد بخوابم 🥱 😮💨 از ماشین پیاده شدم و رفتم تو رستوران 😍 😍 🤩 رستوران خیلی خوبی بود رفتم روی یه میز بزرگ نشستم 😍 😍 😐 💔 💔 🔪 کوکم اومد جلوم 😐 نشست آریان کنارم و و کای اون یکی کنارم 😐 😐 💔 و رونیکا هم پیش کوک نشست به کای و اریان گفتم : ( میخواین من وسط شما خفه شم 😐 😐 💔 🔪 ) اونام یکم فاصله گرفتن چون وقتایی که من گشنم میشه وحشی میشم 😐 😐 💔 الانم گشنمه 😐 😐 💔 🔪 🔪 🔪 گفتم : ( بیاین جرعت حقیقت 😐 🔪 🔪 🥱 ) از گارسون یه بطری خواستم اونم اورد 😐 گذاشتم رو میز وچرخوندمش به سمت کوک و اریان رفت گفتم : ( اریان تو بپرس کوک تو جواب بده ) اریان گفت : ( جرعت یا حقیقت ؟ 😐 😐 ) کوک گفت : ( حقیقت 😖 😑 ) اریان گفت : ( تا حالا عاشق شدی ؟ اگه اره اسمش چیه 😏 😏 ) کوک گفت : ( اره 😖 😖 دومی هم نمیگم چون دوتا سوال میشه 😏 😏 🔪 ) اریان گفت : ( تو بعدی میپرسم 😏 😏 ) ( منم این وسط تخمه می خورم 😐 😐 🔪 💔 ) اما انگار این بازیه کوکو دوست داشت 😐 😐 💔 چون اصن به کوک نمی افتاد اما الان به کوک و من افتاد 😐 💔 کوک گفت : ( جرعت یا حقیقت 😏 😏 ) گفتم : ( حقیقت 😐 💔 🔪 ) گفت : ( تا حالا عاشق شدی 😐 😏 😏 😏 ) از زبان کوک : ( گفت : ( نه 😐 💔 🔪 ) با این حرفش ناراحت شدم 😖 اما خوبه رقیب عشقی ندارم 😐 💔 🔪 🔪 حداقل میتونم عاشق خودم کنمش 😐 😐 💔 از زبان ا/ت : مامان بابا و بقیه اومدن 😍 😍 🤩 غذا سفارش دادیم و من پاستا خواستم 😐 😐 😍 💔 💔 😍 😍 بعد غذا : هوففففففف بلاخره تموم شدددد اما چه خوشمزه بودا 😍 😍 😍 رفتیم خونه این کوکم اومد 😐 💔 🔪 🔪 رونیکا نیومد خسته بود 😐 🔪 💔 😖 😑 قرار بود امروز تو اتاق من شب نشینی کنیم 😐 😐 💔 🔪 یعنی خودشون تصمیم گرفتن 😐 🔪 💔 😑 از من نظر نخواستن 😐 😐 🔪 😑 💔
رسیدیم به خونه من پیاده شدم 😐 😐 💔 😑 بقیه هم جز کوک خواب بودن یعنی اریان و کای خواب بودن 😐 💔 😑 🔪 رفتم تو خونه تا رفتم تو رکسا پرید بغلم 😶 😶 😶 یادم رفت بهش قول دادم نرم جایی 😶 😶 😶 😐 💔 یه پارس بلند کرد که انگار دعوام کرده بود 😶 😶 😐 💔 گفتم : ( معذرت میخوام 😖 😖 ) کوک گفت : ( با کی حرف میزنی 🤨 🤨 😳 عررر میتونی با حیوانات حرف بزنی 😏 😏 😂 ) یه پارس خیلی خیلی خیلی خیلی بلند کرد 😂 😂 😂 گفتم : ( گفت با مامانم درست حرف بزن 😂 😂 😂 😂 ) رکسا خودشو لوس کرد که نازش کنم منم نازش کردم 😶 😶 😐 💔 😍 🤩 😍 رفتم تو اتاقم 😐 💔 💔 😶 یه هودی برداشتم 😶 😶 ( بچه ها میترسم از بسکی هودی میپوشه شما ها بیاین منو دعوا کنین 😶 😶 😶 هودی دوس داره خو 😶 😶 💔 منو چیکار دارین 😶 😶 من به این گلی 😶 😶 💔 هوی گِلی نخونیا 😶 گُلی هودیه روش مشکی 🖤بود توش قرمز ❤️ ❤️ 🖤 یه شلوار مشکی 🖤 هم پوشیدم 🖤 🖤 عررر چه جیگری شدم 😍 😍 ( دوباره میگم ایشون خودشیفته و مغرور نیستن 😐 💔 😐 جهت خنده و فان شدن داستانه 😶 😐 💔 🖤 ) سریع اتاقمو جمع کردم 😶 😐 💔 🖤 تا وقتی میان اتاقم شلوغ نباشه و اونا مسخره کنن 😶 😶 😶 😐 😐 🖤 💔 ( بچه ها یه سوال 😐 🖤 میدونستین اگه حمایتتون زیاد شه زودتر مینویسمو بیشترم مینویسم ؟ 😐 😶 🖤 💔 جهت اطلاع گفتم 😀 ) از زبان کوک : میخواستم یه دلیل پیدا کنم تا ا/ت رو ببینم 😍 😍 😀 🤩 ( 😐 💔 🔪 هعیی خدا این خل شده 😐 💔 🔪 ) رفتم تو اتاقم گوشیمو در آوردم 😀 😀 فهمیدم 😍 😍 😍 تازگی یه سیم کارت جدید گرفتم 😍 😍 😍 😀 😀 و هیچکس شمارشو نداره 😀 😀 😐 💔 نقشه ام : همینطور با این شماره به ا/ت زنگ میزنم 😈 😈 اونم میترسه و میاد پیش من و بهم میگه این همینطور بهم زنگ میزنه 😖 😖 منم میگم نترس ازت مواظبت میکنم 😍 😍 اونم عاشقم میشه 😀 😀 😀 ( بچه ها نقششو با دقت بخونین 😆 😂 😂 و ببینین در آینده نقشش چجوری پیش میره 😐 💔 🔪 😂 اخه چرا من این همه خلاقیت دارم 😂 باید بهم بگین وورلد واید خلاق 🦚 🦚 🦚 )
از زبان ا/ت : یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم تا برداشتم قطع کرد 😐 😐 🔪 💔 چند بار دیگم اینکارو کرد 😐 😐 لپتاپمو برداشتم من چون کلاس کامپیوتر رفته بودم 😐 😐 😐 خیلی خوب کار باهاشو بلد بودم 😐 شماره رو وارد کردم و مکانشو گرفتم ( ساعت ۱۹:۳۱ 😐 😐 💔 🔪 ) اونکه ....... 😐 🔪 🔪 🔪 اتاق کوک بود رفتم تو دیدم هنوزم داره زنگ میزنه 😐 😐 🔪 💔 صدامو کلفت کردم 😐 گفتم : ( به دختر من زنگ میزنی ؟ ) کوکم انگار ترسیده بود و فکر میکرد بابامه 😐 😐 💔 😐 🔪 گفت : ( واقعا متاسفم 😖 😖 برا شوخی اینکارو کردم 😶 و برگشت سمتم ( دیدین گفتم اصلا شکل تصوارتش نمیشه ؟ 😂 😂 دقیقا منظورم این بود 😂 😂 🔪 😐 💔 ) با دیدن من تعجب کرد و گفت : ( ا/ت 😮 😮 😨 تو چجوری فهمیدی 😮 😮 🔪 ) گفتم : ( الکی کلاس کامپیوتر نرفتم که 😐 😐 🔪 💔 خب حالا تو خودکشی میکنی یا بکشمت ؟ 😐 😐 💔 🔪 🔪 ) گفت : ( بکشم 😆 😆 😛 😜 اما اول باید منو بگیری 😁 😁 😁 😆 ) و مثل یه اسب دوید 😐 😐 🖤 ❤️ 🔪 خو چیه 😐 🔪 🔪 اسبا خیلی سریع میدون اینم همینطور 😐 🔪 ❤️ 🖤 ( چه ستی ان اینا ( 😐 🔪 🖤 ❤️ ) 😁 بچه ها این پارتو یکم زیاد مینویسم اما دیر میزارم 😐 🔪 ❤️ 🖤 نمیدونم چرا شبا حس نوشتنم بیشتره 😐 🔪 از ساعت ۶ عصر به بعد تا ساعت ۶ صبح 🔪 😐 😐 ❤️ 🖤 ) نمیتونستم بدوم 😐 😐 یه چیزی بود که به هیچکس نگفتم 🥺 🥺 🥺 تو مسابقه کاراته سوهو 😐 🔪 به پام ضربه زد و پام مو گرفت 😐 🔪 ( فکر کنم تقریبا همون شکستگی هست 😐 🔪 🖤 ❤️ ) هوفف ولش کن فوقش یکم درد میگیره 😐 🔪 ❤️ 🖤 دویدم پشت سرش دنبالش تا بگیرمش 🏃♀ 🏃♀ 🏃 🏃 چهارمین قدمو که برداشتم پام تیر کشید 😐 🔪 🔪 🥺 😖 اینقدر شدتش زیاد بود که مجبور به نشستن شدم 😖 😖 😖 😐 🔪 یه نقشه کشیدم 😈 😈 هم پام لو نمیره هم کوک رو میگیرم 😐 😐 🔪 😈 😖 کوک که منو دید اومد پیشم 😐 🔪 😈 نگران گفت : ( حالت خوبه 😨 😱 😰 ) گفتم : ( پامممم 😖 😖 😖 😈 ) گفت : ( چی شدهههه 😱 😨 ) گفتم : ( تو رو گرفتم 😈 😈 ) و یقشو از پشت سرش گرفتم 😈 😖 اما هنوزم پام درد میکردم 😖 😖 اما ولش کردم 😖 ( مگه گرفته بودیش 😐 🔪 🖤 ❤️ 💔 )
گفت : ( یااااااا 😐 😐 🔪 😶 خیلی نامردی 😐 💔 ) ( ساعت ۶:۴۰ دارم برا شما ها داستان مینویسم 😐 🔪 💔 ❤️ 🖤 اینقدر خوابم میاد 🔪 😐 ) ادامه داد : ( خل و چل 😐 🔪 💔 ) گفتم : ( من که اینه نیستم عزیزم هر وفت منو میبینی یه فوش میدی میری 😁 😁 😶 😐 ) گفت : ( دیوانه 😐 🔪 😶 😑 💔 ) گفتم : ( خوشبختم منم ا/ت هستم ☺️ 😁 😶 ) ( ذهن ا/ت : نمیدونم چرا اما انگار اوضاع خطریه 😜 😜 😆 😜 ) گفت : ( میگم نمیخوای یه کلاس زبون درازی راه بندازی 😐 🔪 💔 ) گفتم : ( من خودم هنوز در حال آموزشم 😐 😜 😆 😁 ) ( بچه ها 😐 💔 اگه مامانم بیاد ببینه بیدارم 😶 🔪 بدون مارال میشین 😐 تو اخبارم میگن علت مرگ 🔪 🔪 : نخوابیدن و به قتل رسیدن توسط مامانش 😐 🔪 💔 😶 ) گفت : ( یا خدا آموزش دیدش چی میشه 😐 🔪 💔 😑 😶 ) گفتم : ( تو همون جمله اول میبازی 😜 😜 ) گفت : ( خدا به خیر کنه 😐 🔪 😶 💔 😖 ) ( چشام هم درد میکنه هم میسوزه پس بای 😶 🔪 🥱 😮💨 😴 ) گفتم : ( خب 😉 وقته تنبیهه 😆 😆 😈 😉 ) گفت : ( چیه ؟ ؟ 😰 😰 😰 🤨 ) گفتم : ( ده صفحه باید بنویسی ا/ت بهترین است 😉 😉 😈 ) گفت : ( باشه 😈 😈 😈 😈 ) گفتم : ( خودمم بالا سرتم 😆 😜 😜 😈 ) گفت : ( چراااا 😖 😖 😑 ) گفتم : ( فکر کردی میتونی منو با راه حل خودم گول بزنی 😈 😈 😜 😑 😐 ) گفت : ( متاسفانه اره 😑 😖 💔 💔 🔪 ) گفتم : ( تقصیر خودته که شروع کردی 😑 😜 💔 😉 😆 زیر لب گفت : ( من انتظار یه چیز دیگه داشتم 😑 😑 💔 😖 🔪 ) رفتیم تو اتاقم 😜 😜 درو قفل کردم که فرار نکنه 😐 😐 💔 😜 😆 ) یه دفتر دادم 📓 بهش با یه خودکار مشکی 🖊️ 😐 😐 💔 😂 گفتم : ( بنویس 😜 😆 ) اونم شروع کرد به نوشتن 😐 💔 😜 😂 😆 منم رفتم تو گوشیم 😐 💔 😂 اهنگ بلک اند وایت ( black and white معنی میشه : سفید و سیاه 😐 😐 💔 😆 😜 ) زی تائو 😍 😍 😍 رو گذاشتم من طرفدارش بودم 😍 😍 😍 ( مثلا اون موقع بوده 😍 😐 💔 😜 😆 صداشم زیاد کردم 😍 😍 😍 😈 برای اذیت کردن یه نفر 😍 😈 😍 😈 نمیدونم چرا اما کوک ازش متنفر بود 😐 💔 البته از وقتی من طرفدارش شدم 😍 😍 تازه پس فردا کنسرت داره و پس پس فردا فن ساین 😍 😍 😍 گفتم : ( بهتره کلک سوار نکنی الانم میام 😐 💔 😆 ) قفل در رو باز کردم کلید رو در آوردم 😐 💔 و از بیرون قفل کردم درو 😐 💔 😆 خو چیه 😐 💔 محز احتیاط 😐 💔 😆 رفتم پیش بابا گفتم : ( بابا جونم 🥺 🥺 🥺 ) گفت : ( باز چی میخوای شدم بابا جونم 😐 💔 😐 💔 😑 ) همه چیزو توضیح دادم گفت : ( باشه 😇 برات بلیط هردوشون میگیرم و ردیف وی ای پی که همون ردیف اوله میگیرم ☺️ ☺️ ☺️ اما باید کوکم باهات بیاد 😆 😆 😆 )
به درد مجبوری گفتم : ( باشه 😞 😞 😞 😶 😑 👍 💔 ) و از اتاق بابا اومدم بیرون 😞 😑 💔 😆 ( بچه ها یه چیزی رو اشتباه گفتم 😑 فردا کنسرته پس فردا فن ساین اوکی ؟ 😑 😐 💔 👍🏻 ) کلید رو تو در چرخوندم و درو باز کردم 🚪 🚪 رفتم تو اتاق کوک داشت مینوشت ✍️ ✍️ بهش گفتم : ( کوکی عزیزم 🥺 🥺 😍 ) گفت : ( ها چی شده باز 😑 😑 ) گفتم : ( به تنبیه دیگه داری اینو ننویس 😈 😈 😜 ) گفت : ( نهههههههههههههههههههههه دوباره نههه 😑 😑 😰 😰 😭 ) گفتم : ( اع اع اع 😁 😁 ) ( خنده کوکی ای 😑 💔 ) ادامه دادم : ( باید فردا بیای کنسرت 😈 و پس فردا فن ساین 😈 😈 😁 ) گفت : ( نه عمرا هرگز never اصلا و ابدا 😑 😑 💔 💔 😶 ) گفتم : ( لطفاااا 🥺 🥺 🥺 هر کار بگی میکنم 🥺 🥺 🥺 ) گفت : ( هرکار ؟ 😈 😈 😈 ) گفتم : ( هر کار 🥺 🥺 ) گفت : ( باشه 😈 😈 پس . . . . . هر وقت بهت پیام دادم و گفتم کاری کن باید انجام بدی 😈 😈 😈 ) گفتم : ( باشه 😑 💔 اما میدونستی خیلی رو مخی ؟ 😑 💔 😑 😁 ) گفت : ( توهین و زبون درازی هم ممنوع و باید به من بگی عزیزم 😁 😁 😁 😜 😈 ) گفتم : ( عمرااا 😑 😑 😑 🔪 🔪 💔 من به عمم نمیگم عزیزم به تو بگم 😑 🔪 😶 💔 تو خواب ببینی 😶 😶 ) گفت : ( باشه 😶 😈 تو هم تو خواب برو کنسرت و فن ساین 😈 😈 😁 ) یعنی کاملا داشت رو اعصابم راه که نه دویدنم نه رژه می رفت 😑 💔 🔪 😑 🔪 گفتم : ( هوفففففف باشه 😑 🔪 ) گفت : ( افرین دختر خوب 😈 😁 😁 😜 ) اومدم بگم زهر مارو دختر خوب 🔪 😑 💔 که یادم افتاد گفت : ( توهین و زبون درازی ممنوع 😈 😁 ) خدااااااااا بعد کنسرت و فن ساین یه حالی از این میگیرم 😑 😑 😑 ( بچه ها یه نکته 😑 😑 😁 اینکه تائو تو اکسو نیست توی این زمان و از اکسو اومده بیرون 😑 😁 😁 و اونم ۱۷ سالشه 😑 😑 😁 😁 اون تو چین نیست و کره ایه و خیلیییی جذابه 😁 😁 و اینکه برا این سنشو کم گذاشتم تا تو آینده هم تو داستان باشه 😈 😁 😁 😁 ) گفت : ( خب برو بستنی چیپس پفک بیار 😜 😜 تا بخوریم و فیلم ترسناک ببینیم 😜 😜 😜 😆 ) یعنی توی دلم داشتم همه فوشا رو بهش میدادم 😑 😶 💔 🔪 😐 اخه یه ادم اینقدر رو مخ 😐 🔪 😐 💔 ( منم دارم به تو همه فوشا رو میدم 😐 😜 💔 🔪 به بچم توهین نکن 😐 🔪 😜 💔) رفتم از تو آشپزخونه یه چیپس کچاپ برا خودم 😜 😜 و یه چیپس سرکه نمکی برا اون ...... 😐 💔 🔪 😑 😶 ( آینه 😜 😜 )
ادامه تو نتیجه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییییییییییی عالییییییی بعدیییییییی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ممنون 😁🙂دارم بعدیو مینویسم
عالی بود خیلی خیلی خوب بود حتما ادامه بده منم حتما حمایت میکنم
ممنونم