8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Robin انتشار: 3 سال پیش 412 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلااام قشنگام امیدوارم حالتون عاااولی باچهههه🥺❤ ببخشید من یه مدت نبودم بخاطر یه سری مسائل بود🙂❤ و اینکه بازم شرمنده ک پارتو دیر گذاشتم شما ب بزرگی خودتون ببخشید:) خب کیوتام بریم سراغ پارت سوم بیشتر از این وقتتونو نگیرم امیدوارم خوشتون بیاد🥺💙 و اینکه اینم بگم ساعت یک و نیم شبه حوصله ندرم ایموجی بزارم تو این پارت از فک زدن ساری خبری نی😐🤣
میشه لطفا اون بالا رو بخونی پلییییز؟🥺❤
مرسیی کیوتممم حالا بریم سراغ داستانمون:)
با نگرانی بھم نگاه کردیم و شروع بھ دویدن کردیم
و حسابی از مار دور شدیم
بھ درخت ھای کوتاه تر رسیدیم کھ میوه داشتن یونگی خواست از میوه اش بخوره کھ گفتم:
وایستا شاید سمی باشن
-نھ بابا چھ سمی ، این میوه ھا سمی نیستن
خنده ی عصبی کردم و گفتم: آره مثل اون مار؟
صدام رو بالا بردم و اداش رو در آوردم کھ گفتھ بود: باده باد
و بعد با لحن جدی گفتم: باد بود؟
از حرف ھای من خنده اش گرفت و گفت: نھ این میوه ھا قرمز نیستن ، پس میشھ
خوردشون ، میوه ھای قرمز سمی ھستن
و بعد یکی رو دھنش گذاشت
حتی اگھ سمی ھم بود بھتر ازین بود کھ از گشنگی بمیریم
جلوی لباسم رو پر از میوه کردم و بھ کنار ساحل برگشتیم
میوه ھا شیرین بودن و باعث شدن گشنگیمون بر طرف بشھ
یونگی روی برگ ھا نشستھ بود و بھ دریا خیره شده بود و شروع کرد بھ آھنگ خوندن
این آھنگش رو بلد بودم و منم شروع کردم باھاش خوندن
آھنگ کھ تموم شد گفت: برعکس کارای دیگھ ات صدات خوبھ ، از کی آرمی شدی؟
لبخندی زدم و گفتم: دو سالی ھست
تعجب کرد و سرش رو تکون داد
یکم راجع بھ آھنگاشون صحبت کردیم و پرسید : بایست کیھ؟
خواستم بگم تو، ولی حرفم رو خوردم و گفتم: ھمھ رو بھ یھ اندازه دوس دارم
باز سرش رو تکون داد و چیزی نگفت
+تا کی باید اینجا باشیم؟
بی حوصلھ گفت: صد بار پرسیدی، گفتم تا وقتی کھ بیان نجاتمون بدن
+اگھ نیومدن چی؟ اگھ فکر کرده باشن ما مردیم چی؟
لحن خودشم نگران و نا امید بود و گفت: نمیدونم
شب ھوا خیلی سردتر شده بود جوری کھ حتی آتش ھم نمیتونست خوب گرممون کنھ
یونگی دراز کشید و خواست بخوابھ
از شدت سرما دندون ھام بھم میخورد و وقتی دراز میکشیدم بیشتر احساس سرما میکردم
بلند شدم نشستم و دستام رو روی اتش گرفتم ولی ھمچنان دندون ھام بھم میخورد
یونگی نگاھی بھم کرد و گفت بیا کنار من دراز بکش اینجوری ھردو گرم میشیم
از حرفش تعجب کردم و نمیدونم قیافھ ام چھ شکلی شد کھ گفت: باشھ نیا، من واسھ خودت
گفتم
سریع از جا پریدم و کنارش دراز کشیدم، پشتمو بھش کردم و چند دقیقھ ای گذشت ،تکونی
نمیخورد ، مطمئن شدم کھ خوابیده برگشتم سمتش و بھ چشم ھای بستھ اش خیره شدم و
لبخند زدم چشم ھاش رو باز کرد و باز من رو با اون لبخند مضحک دید
تو دلم کلی بد و بیراه بھ خودم گفتم و یونگی دوباره چشم ھاش رو بست
ھم چنان لرز داشتم و توی ذھنم پر از سوال بود و نگرانی از اینکھ زنده میمونیم یا نھ
توی این فکر ھا بودم کھ دست یونگی روی کمرم اومد
با تعجب نگاھش کردم، نفس ھاش منظم بود و مشخص بود کھ خوابیده
تک خنده ای کردم و دستم رو روی دست ھای گرمش گذاشتم و چشم ھام رو بستم
با حرکت چیزی روی پاھام بیدار شدم
توی جام نشستم و کش و قوسی بھ بدنم دادم و روی پام رو نگاه کردم
یھ حشره ی بزرگ و زشت بود تمام تنم مورمور شد و جیغ کشیدم و بلند شدم ھی پام رو
تکون میدادم
یونگی با ترس از خواب پرید و اومد دنبالم شونھ ھامو گرفت و گفت: چیھ چی شده؟
بھ حشره کھ روی زمین افتاده بود اشاره کردم و با ترس گفتم: اون...اون روی پاھام بود
یونگی خنده اش گرفت و گفت: ھمین؟
+ھمین چیھ؟ داشت منو میخورد
دوباره زد زیر خنده و گفت: من بیشتر واسھ اون بیچاره نگران بودم
زدم بھ بازوش و ازش فاصلھ گرفتم
دریا دوباره طوفانی شده بود
یونگی درحالی کھ داشت برای ھیزم جمع کردن میرفت گفت: قایق رو کامل بیار توی ساحل
تا آب نبرتش
از لحن دستوریش حرصم گرفت و شروع بھ غر زدن کردم
+فکر کرده کیھ، ھی دستور میده، حالا خوشگل و پولداره کھ باشھ، دلیل نمیشھ کھ
طناب قایق رو کشیدم و ادامھ دادم: منو بگو چقدر ازش خوشم میومد ، با این اخلاقش...
صدای پییییس کھ از پشت سرم اومد باعث شد سرم رو برگردونم
قایق بھ یھ تختھ سنگ گیر کرده بود و سوراخ شده بود
با ترس و نگرانی خیره شدم بھش و لبم رو گاز گرفتم و ھمونجا روی زمین نشستم: حالا چھ
غلطی بکنم ، یونگی منو میکشھ
صداش کھ از پشت سرم اومد بیشتر لرزه بھ تنم انداخت: چیشده؟
جلو اومد و قایق رو دید و داد زد: چیکار کردی؟ یھ کار رو نمیتونی درست انجام بدی؟
الان بدون قایق چیکار کنیم؟
ھمھ ی این بدبختی ھا بخاطر توعھ اگھ اونشب روی عرشھ نبودی و مثل بی عرضھ ھا
پرت نمیشدی توی آب من الان توی خونھ ام بودم
کاش ھیچ وقت ندیده بودمت
بغضی کھ تا اون لحظھ توی گلوم بود ترکید و داد زدم: آره تو معروفی تو کلی طرفدار
داری، این منم کھ بی عرضھ ام، مگھ از قصد اینکارو کردم کھ سرم داد میزنی ، اگھ انقدر
ازم بدت میاد باید میذاشتی ھمونجا توی دریا بمیرم، وجود تو برای ھمھ مھمھ ولی مرگ من
باعث گریھ ی یھ نفرم نمیشھ
گریھ ام شدت گرفت و بھ سمت جنگل دویدم
فقط گریھ میکردم و میدویدم و اصلا برام مھم نبود دارم کجا میرم، با حرفش دلم رو شکست
دلم نمیخواست دیگھ ببینمش، پس ھی دور تر و دور تر رفتم
ھوا دیگھ تاریک شده بود کھ خواستم برگردم ولی اطراف برام نا آشنا بود
جنگل پر از صداھای ترسناک بود، سعی کردم از راھی کھ اومدم برگردم ولی ھوا خیلی
تاریک بود و جلوی پام رو نمیدیدم ، پام داخل چالھ رفت و پیچ بدی خورد، دردی کھ توی
پام بود مانع راه رفتنم میشد
دوباره زدم زیر گریھ و جیغ زدم: کمک
ولی کی میخواست صدام رو بشنوه؟ یونگی کھ الان از نبود من خوش حال بود و داشت
استراحت میکرد
از این ھمھ تنھایی دلم گرفت و درد پام ھم شدید تر شده بود
دیگھ تحمل نداشتم جیغ زدم: یونگیییی، مینن یونگیییی
و بعد آروم گفتم: یونگی توروخدا کمکم کن
صدای خش خش روی برگ ھا میومد و یھ چیزی داشت نزدیکم میشد از شدت ترس جیغ
زدم که..
که....
بمانید در خماری هر هر هر چ شکر شدم😐
ن جدنی امروز شِکر نبودم حال ندشتم طنزش کنم گفتم یکمم احساسی باشه خودتونو با احساس درونتون تنها گذاشتم🤣
در ضمن قرار بود این دو ناناص ب دست مار وحشی جنگل بمیرن ولی دلم نیومد فرزندانمو بکشم🤣🤣
کیوتم امیدوارم خوشت امده باشه اگه حتی یه درصدم خوشت امد اون قلب سفید زیرو قرمزش کن تا خوشگل تر شه با این کارت خعلی بم کمک میکنی مرسیی🥺❤
و نظرتتون هم فراموش نشه بازم شرمنده ک چند روز نبودم:)
فالو=فالو*-*
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
خیلی خیلی خیلی خوب بود درک ات میکنم کی نصفه شب حوصله داره شکلک بفرسته من کلا روز ها هم حوصله شکلک ندارم و اینکه بخوام کلی دنبال شکلک مورد نظرم بگردن خودش یه ساعته
داستانت باحاله
مرسیییی عاجییی🥺♥️
هعیی مرسی درکم میکنیی منم دقیقا همینطوریم شبا اصن حوصله نوشتن ندارم ولی باید شب میذاشتم ک صب منتشر شع🥺✨
مرسییی کیوتمم خیلی خوشحالم کردیی🥺♥️💫
گاد منو بجوووووووووو
بقیه داستانت کجاستتتتتتت من دارم جز جگر میشم دختررررر😑😑😑😑🔪🔪🔪🔪
واهییی خیلی خوشحالم خوشت امدههه کیوتمم پارت اخر تو صف بررسیه🥺❤
ولی لطفا بازم بزار 🙈💜
خیلی عالی بود عشقم😘
منتظر پارت بعد هستم😍😍💗💗
مرسییی عاجیییی جونمم🥺❤
پارت بعد تو صف بررسیهه🥺✨
وای خدا من معتاد داستانت شدم زود بقیشو بزارررررر 🙀🙈
الانع ک خودمو از وسط جر بدم 😂💔پارهههههههههه😭😂🙈
هی میگفتی زود میزارم پس چیشد 😐😑
وااااای خیلی خوشحالمم کردییییی🥺😍♥️
تو صف بررسیع پارت اخرر🤣🤣
هیییی🥺💖
بمولا تو صف برسیه😐
همون چیزی که گفتم😐هر کاری ازت بر میاد
دقیقا همینطوره😐🤣👌🏻
عاجی یه خبر میدادی بی معرف دیگ دوست ندارم بات قهرم
به نظر سنجیم سر بزن ساری جون😇
ایشه چرا من ک کاری نکردمم تو بوگو چرا داستانتو پاک کردییی من خعلی دوصش داشتمممم😐❤
قهر نکن دیهههه🥺❤
حتما همین الان میبینم🥺♥️
ایشه چرا من ک کاری نکردمم تو بوگو چرا داستانتو پاک کردییی من خعلی دوصش داشتمممم😐❤
قهر نکن دیهههه🥺❤
حتما همین الان میبینم🥺♥️
چون اصلا بازدید نمیخورد پاک کردمش به جاش دارم یه داستان مینویسم اونو خیلی زود میزارم احتمالا فردا بزارم قول نمیدم
اسم داستانمم silver sky 😄
خعلییییی قشنگ بوددد
مرصییی عدجیی🥺❤✨
وقتی سر جاهای حساس تمام میکنی باید پارت بدو زود بزاریاااااا😅
چشم حتما میذارمم😐🤣👌🏻
عالیییییییی بود چرا اینقدر طولش دادی من خیلی منتظر موندم
چون واقعا وقت نکردم ببخشید🥺❤
فدا سرت اشکال نداره عزیزم