نیروی فرا تبیعی۲

انجا یکی رو دید که روی زمین نشسته بود ولی یه شنل پوشیده بود و بخواطر این صورتش معلوم نبود دیپر:تو کی هستی؟ ناشناس:آی سرم من کجام و تو کی هستی دیپر:من باید این رو از تو بپرسم ناشناس:آخه من خودمم نمی دون..... آها اینجا دنیای ذهنه تو من رو صدا زدی خوب کارت چیه دیپر:من کسی رو صدا نزدم

ناشناس:خوب ببینم این اواخر چیز عجیبی برات اتفاق افتاده دیپر:آره خوب من سه برادر سایفر یعنی بیل و ویل و کیله ناشناس:ها!!! ا.. ا... سم... ت... چیه(اسمت چیه) دیپر:دیپر پاینز ۱۳ساله از کالیفرنیا ناشناس:آ.. آ.. دیپی! دیپر:من شمارو میشناسم خانم

ناشناس :فعلا نه یعنی قضیش مفصله بعدا برات توضیح میدم ولی حالا تو کجایی منظورم محل زندگیته دبپر:کالیفرنیا ولی سه روز دیگه میریم آبشار جاذبه ناشناس با لحنی کنایه آمیز ناشناس:ازین بهتر نمیشه بیل و برادراش زود تر پیدات کردن خوب منم مجبورم بیام آبشار جاذبه خوب سه هفته دیگه میام الان کلی کار دارام در ضمن یادت نره داداشای بیل امکان داره تو ضاهر هرکسی خودشون رو بهت نشون بدن پس به هیچکس اعتماد نکن

دیپر:نمیدونم قضیه چیه ولی باشه اما باید چهرت رو بهم نشون بدی تا وقتی دیدمت بهت شک نکنم ناشناس :اوه باشه اون کلاه شنلش رو آودر پایین یه دختر موهاش آبی تیره و چشماش کهکشانی بود می‌شود کهکشان رو داخل چشماش دید چشماش زیبا و دلهره انگیز بود ناشناس:اسمم نیا هست(نکته:نیا یا همون میا که تلفض فارسیش میشه نیا حالا توی داستان ما میگیم نیا) دیپر همونجوری به نیا زل زده بود یهو به خودش آمد نیا:اممم چرا به من اعتماد کردی دیپر:نمیدونم یه حس آشنا بهت داشتم... نه یعنی فکر بد نکنی ها منظورم اینکه نیا:ههههه(خنده) باشه فهمیدم خوشحالم که دوباره میبینمت دیپر:ها اما من شما رو به جا نمیارم نیا:آره خوب بزودی میفهمی خداحافظ و صبح بخیر دیپر از خواب بیدار می شه

سه روز بعد میبل با بلنگو میبل :دیپر بیدار شووووووووو دیپر حمله میکنه به میبل و اون رو به زمین میندازه و گارد میگیره میبل:آخخخخخ چرا گارد میگیری حالا دیپر:اوه تویی میبل میبل:آره انتزار داره کی باشه سانی یا ثام (دختر خاله و پسر خاله شون) دیپر:آره خوب آره هههههه(خنده) میبل :بدو اتوبوس رفت دیپر و میبل بدو بدو میرن و از مامان و بابا شون خداحافظی کردن و رفتن تو اتوبوس....

عکس پارت عکس نیا هست لطفا لایک کنید و نظر بدید خداحافظ