های گایز این اولسن داستانمه انیدوارم خوشتون بیاد😊
*صدای جنگ*
*پارت1*
توی اتاق ظبط ایستگاه رادیویی شهر نشسته بود، در واقع یجورایی جدیدا اونجا بخاطر هنر پیانو نوازیش استخدام شده بود امروز هم طبق معمول برنامه ی ساعت چهار بعدازظهر رادیوییش اماده شد و پشت پیانوش قرار گرفت، نفس عمیقی کشید و شروع به نواختن کرد، اون عاشق نواختن بود و بیشتر از این با پولی ک از ایستگاه رادیویی بخاطر نواختن دریافت میکرد میتونست به خانواده ش کمک کنه و اونهارو خوشحال کنه. چیزی به اخر اجرای رادیوییش نمونده بود که ظبطش قطع شد، اول با سردرگمی به این فکر فرو رفت که نکنه اشتباه نواخته ولی همه چیز درست و طبق برنامه بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
ابمیوه
کجاییی پسس پارت بعدش کووو😭😭😭
کککککووووووووو
پارت بعدیییی😭😭😭😭😭😭
حمایت میکنیم تو رو خدااا پارتتت بعدو بزززاارررررر😢💜💜💜
چشم😹
پارت بعدو زوووود بزاررر👿😂💜💜💜
عالی عاجی بی صبرانه منتظر پارت بعدم زودتر بزار ی عالمه حمایت میکنیم😻❤
چش میسی آجی😍
ناظرش من بودم پارت بعدو زوود بزارر😁😁😁
چشم کمی بیشتر بازدید بخوره میزارم
چرااا نمیذاریششششش😭😭😭