
سلامــــــــــم اینم پارت پنج 😉
...... فردا از زبان ته........ چشمام رو باز کردم دیدم ا. ت تو بغلم خوابده بود تعجب کردم که چرا اینجام، هیچی از دیشب یادم نمیومد از روی تخت پا شدم و از اتاق ا. ت رقتم بیرون و ب اتاق خودم رفتم لباسم رو عوض و رفتم WC ی آبی ب صورتم زدم، مسواکم رو برداشتم و شروع ب زدن مسواک زدن کردم هر چی ب دیشب فرک کردم چیزی یادم نمیومد، از wc اومدم بیرون و رفتم پایین صبحونه رو برا اعضا. ا. ت آماده کردم و ی قهوه با خامه برای خودم درست کردم نشستم رو صندلی و شروع ب خوردن کردم که دیدم شوگا از پلها داره میاد پایین # دیشب با عشقت خوش گذشت همونجوری که داشتم قهوه میخوردم (بچه هام میدونم ته از قهوه بدش میاد ولی شما فکر کنین خوشش میاد) با حرف شوگا همه چیز یادم اومد و قهوه تو گلوم گیر کرد و شروع کردم ب سرفه کردن
با خودم گفتم کاشکی ا. ت هیچی از دیشب یادش نیاد، شوگا در حال خوردن صبحونه بود که دیدم جین و جیمین هم اومدن پایین و بعد از سلام شروع کردین ب خوردن من که دیگه صبحونم رو خورده بودم رفتم یکم تو حیاط عمارت تا یکم قدم بزنم.............. بعد قدم زدن اومدم تو که دیدم جیمین داره ی حرفایی ب جین میزنه رفتم پشت سرش ایستادم جیمین: میگم ا. ت خیلی خوشگله، فکر کنم عاشقش شدم، راستی چیه تهیونگ میشه؟ جین: فکر کنم گفت دوست صمیمیش جیمین: من باید ب ا. ت اعتراف کنم جین وقتی چشش ب من افتاد تعجب کرد جیمین میخواست ی چیز دیگه بگه که جین براش ی ابرو بالا انداخت ب نشانه ی اینکه دیگع حرف نزن، جیمین برگشت و با دیدن من تعجب کرد _چیه جن دیدی؟ جیمین: ن... ن..... نه _چن دقیقه پیش داشتی چی میگفتی درباره ی ا. ت جیمین: هی... هی.... هیچی _اهان..... از زبان ا. ت...... از خواب پا شدم رفتم سمت wc مسواکم رو زدم و لباسم رو عوض کردم هیچی از دیشب یادم نمیومد ب جز وقتی که کایرا بهم زنگ زده بود و داداشم درباره ی سیلورس بهم گفته بود، موهام رو شونه کردم و گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم ب کایرا

( علامت کایرا~ علامت ا. ت&)&سلام ~سلام دختره ی. &فوش نده. ~نه میخواستم بگم خوش شانس( 😂) چ خبرا&هیچی ~آر جون خودت هیچی &خب خودت که میدونی چرا میپرسی ~خب آر میدونم مگی همه چیو بهم گفته& آهان ~میگم اگه وقت داری بیا ی سر بهم بزن &نمیگفتی هم میومدم ~خب دیگه کار نداری&ن ~خدافص&خدافص بعد از اینکه با کایرا صحبت کردم گوشیم رو روی تخت گذاشم و رفتم پایین دیدم همه پاینن و دارن صبحونه میخورن بهشون سلام کردم و منم بهشون ملحق شدم بعد از اینکه صبحونه رو خوردیم با کمک جین و ته ظرفارو جمع کردیم...... بعد چن دقیقه که هرکی داشت ی کاری میکرد منم پا شدم رفتم تو اتاق و لباسم رو عوض کردم ی رژ لب کم رنگ زدم گوشیم رو برداشتم و همراه سویچ ماشین تو کیفم گذاشتم و رفتم پایین همین که خواستم از در خارج بشم ته جلو سبز شد _کجا؟ &میرم خونه ی سری ب دوستم بزنم _کدوم دوستت؟ &اممم.... کایرا دیگه. _ماهم میایم &خیلی خب باشه هرجور دوس داری ته همراه بقیه اعضا اومد جیمین و نامی وکوک با ماشین جیمین اومدن ته، جیهوپ، جین، شوگا هم با ماشین من......... از زبان شوگا..... وقتی رسیدیم با ی عمارت خیییلی بزرگ رو ب رو شدم(لباس ا. ت)
خیییییلی خفن بود همه رسیدن و ا. ت دستش رو روی ی دستگاه گذاشت و در باز شد با خودم گفتم پــسر این خیــــــلی خفنه چندتا ربات هم تو هوا داشتم میچرخیدن و تمیز کاری میکردن، ی نگاه ی بقیه اعضا کردم ب جز ته همه دهناشون وا مونده بود،& خب ب خونه ی من و کایرا خوش اومدید، اینجا رو خونه ی خودتون بدونین (بچه ها اینجا باز پنج تا ربات دیگه هم داریم که یکیش ربات کایراس و چهارتای دیگه ب عنوان خدمتکار هستن) هر کی ب ی طرف عمارت راه افتاد منم تنهایی از پله های زیاد عمارت رد شدم همه جای عمارت سفید بود همچنین داخلش داشتم از راه روی طولانی رد میشدم که با ی در مشکی رو ب رو شدم با خودم گفتم همه جای عمارت سفیده چرا در این اتاق مشکیه همین جوری که داشتم ب در نگاه میکردم و فکر میکردم که ی ربات خدمتکار اومد جلو و گفت (علامت ربات ¥)
¥سلام آقای یونگی من کارِن هستم اومدم بهتون هشدار بدم که وارد این اتاق نشین # اهان ببخشید ¥خواهش میکنم با حرف کارن بیشتر کنجکاو شدم که ببینم چی توی اون اتاق هست که نباید کسی واردش بشه روم رو برگردوندم و همیجوری تو راه رو راه رفتم سرم پایین بود که یهو ب یکی خوردم و هر دومون افتادیم زمین همینجوری ب صورتش خیره شدم انقدر غرق تو نگاهش شدم که همه چیز یادم رفتم چن دقیقه فقط چش تو چش بودیم که جین اومد (علامت جین ×) ×شما اینجا چکار میکنید؟ # اممم هیچی (علامت کایرا÷) ÷من کایرا هستم بهترین دوست ا. ت # منم یونگی هستم ÷خودم میدونم😂 ×خب بچه ها بهتره بریم پایین ÷باشه # من میخواستم برم wc ولی گم شدم میشه بگین کجاست؟ این سوال رو پرسیدم و دیدم کایرا اسم یکی از ربات ها رو صدا کرد و همون ربات که اسمش کارن بود اومد ¥سلام خانم کاری داشتین؟ ÷کارن رو wc ب آقا مین نشون بده ¥چشم خانم کارن منو همراهی کرد و رفت ولی من از فرصت استفاده کردم و رفتم سمت اون اتاق در مشکی رو ی روی در وایستادم و درو باز کردم........ دهنم وا موند. 🤯..........

خی بد جایی کات کردم، خواستم یکم کردم بریزم 😉🌈😂 پارت بعد هم چن روز دیگه میزارم 🥺خواهش میکنم لایک کنین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من هنو منتظرم بعدیو بزاری:)
ب امید روزی ک برگردی:)🤝
پارت بعد تو این اکانتمه
میتونی بری بخونی🙂🤍
سلام
چرا پارت بعد رو نمینویسس
میشه پارت بعدو بزاری پلیز
عالییییی .. پادت بعد لطفا
عاوووولی. بلو داستان منم بوخون🥺✌🏻
عالی بود 💜