سلامــــــــــم اینم پارت پنج 😉
...... فردا از زبان ته........ چشمام رو باز کردم دیدم ا. ت تو بغلم خوابده بود تعجب کردم که چرا اینجام، هیچی از دیشب یادم نمیومد از روی تخت پا شدم و از اتاق ا. ت رقتم بیرون و ب اتاق خودم رفتم لباسم رو عوض و رفتم WC ی آبی ب صورتم زدم، مسواکم رو برداشتم و شروع ب زدن مسواک زدن کردم هر چی ب دیشب فرک کردم چیزی یادم نمیومد، از wc اومدم بیرون و رفتم پایین صبحونه رو برا اعضا. ا. ت آماده کردم و ی قهوه با خامه برای خودم درست کردم نشستم رو صندلی و شروع ب خوردن کردم که دیدم شوگا از پلها داره میاد پایین # دیشب با عشقت خوش گذشت همونجوری که داشتم قهوه میخوردم (بچه هام میدونم ته از قهوه بدش میاد ولی شما فکر کنین خوشش میاد)
با حرف شوگا همه چیز یادم اومد و قهوه تو گلوم گیر کرد و شروع کردم ب سرفه کردن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
من هنو منتظرم بعدیو بزاری:)
ب امید روزی ک برگردی:)🤝
پارت بعد تو این اکانتمه
میتونی بری بخونی🙂🤍
سلام
چرا پارت بعد رو نمینویسس
میشه پارت بعدو بزاری پلیز
عالییییی .. پادت بعد لطفا
عاوووولی. بلو داستان منم بوخون🥺✌🏻
عالی بود 💜