7 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜Army🖤 انتشار: 3 سال پیش 441 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد💗
خب اول از همه اگه کسی مقدمه رو نخونده همین الان بره بخونه تا متوجه بشه داستان از چی قراره😅😍😘🤣
از زبان لیا : امروز قراره ساعت ۳ با کنیا و یون بریم کافی شاپ😆( یه نکته کرونا در این داستان وجود نداره .... و الان هم تابستونه😩) ادامه داستان از زبان لیا : از اونجایی که کنیا خانم همیشه من و بابت تاخیرم دعوا می کنه ( اوخی 😂)
الان آماده می شم تا دعوام نکنه😤😅( الان ساعت ۲ ظهر هستش) لباسم رو پوشیدم( بچه ها عکس تصویر بالا لباس لیا هستش👖👚👜) روی صندلیم نشستم و شروع کردم به خوندن کتاب.....۱۰ دقیقه ای گذشت که دیدم یه صدایی مثل صدای پیامک گوشی ، از گوشیم میاد💬.
گوشیم رو برداشتم و روشنش کردم دیدم جین داره لایو می گیره😆😏خوشحال شدم کتابم رو بستم و روی تختم دراز کشیدم و وارد برنامه ی ویلایو شدم😆 وقتی وارد شدم دیدم مثل همیشه داره انواعی غذا های مختلف با طمع های مختلف می خوره😂🤣😅 خلاصه یه چند دقیقه ای گذشت به ساعت دستم نگاه کردم دیدم ساعت ۲:۴۵ دقیقه هست
از لایو خارج شدم و تند تند کفشم رو پوشیدم و به تاکسی زنگ زدم تاکسی یکم دیر اومد ولی خب اومد😶😑
تا به کافی شاپ برسیم ساعت ۳:۲۵ دقیقه شد _ وایییییییییییییی باز دیر کردم
لیا: آقا لطفا همین جا نگه دارید ممنونم 🤗 آقا: چشم لیا: بفرمایید ( پول رو می گه😶) آقا: ممنونم
از ماشین اومدم بیرون به اطرافم نگاه کردم ببینم کنیا و یون کجا هستند وقتی که داشتم به اطرافم نگاه می کردم انگار یکی زد به سرم یه آخی گفتم و رو مو برگردوندم که دیدم یون زد به سرم لیا: اه چرا میزنی کنیا: چون دیر کردی😡😤
لیا: آخه داشتم لایو جین رو می دیدم🙃😶
یون: خب باشه نمی خواد ناراحت باشی من و کنیا هم تازه رسیدیم 😉کنیا: بیایم بریم داخل دلم قهوه می خواد یون: آره منم ، منم قهوه می خوام لیا : من اسپرسو می خوام😎 کنیا: باشه😒
بعد از اینکه نوشیدنی ها رو خوردیم رفتیم یکم توی پیاده رو قدم بزنیم ولی نمی دونم چی شد که چشم سیاهی رفت
و بعد از اون دیگه هیچی یادم نمی یاد🙄🙄
از ماشین اومدم بیرون به اطرافم نگاه کردم ببینم کنیا و یون کجا هستند وقتی که داشتم به اطرافم نگاه می کردم انگار یکی زد به سرم یه آخی گفتم و رو مو برگردوندم که دیدم یون زد به سرم لیا: اه چرا میزنی کنیا: چون دیر کردی😡😤
لیا: آخه داشتم لایو جین رو می دیدم🙃😶
یون: خب باشه نمی خواد ناراحت باشی من و کنیا هم تازه رسیدیم 😉کنیا: بیایم بریم داخل دلم قهوه می خواد یون: آره منم ، منم قهوه می خوام لیا : من اسپرسو می خوام😎 کنیا: باشه😒
بعد از اینکه نوشیدنی ها رو خوردیم رفتیم یکم توی پیاده رو قدم بزنیم ولی نمی دونم چی شد که چشم سیاهی رفت و بعد از اون دیگه هیچی یادم نمی یاد🙄🙄
از زبان جیمین😍:امروز هم مثل روز های دیگه با دعوا های جین و جونگ کوک بیدار شدیم 😡😅🤣 جیمین: یا پی دی نیم😅 باز این دو تا دارن سر چی با هم دعوا می کنند😡 از پله ها اومدم پایین دیدم دارن باز دعوا می کنند
جیمین: چی شده باز😔😑جونگ کوک: هیونگ من با چشم خودم دیدم که شیر موزم رو برداشتی😓😥🤣
جین: میزنمت هاااااااا می گم من برداشتم تا تخم مرغ که پشتش بود رو بردارم به خود خدا نخوردم😡😩( بچم روی شیر موزش حساسه😅)
جیمین: بازم دعوا سر شیر موز وایییییییی جونگ کوک به خدا می رم برات شیر موز می خرم 😩😉 جونگ کوک: دروغ می گی😑 جیمین : نه نمی گم 🙃 جونگ کوک: اوراهههههههههههه مرسی هیونگ
بعد پرید بغل جیمین😅 جونگ کوک: جین هیونگ یکم ازش یاد بگیر 😅😣 جین: اگه جرعت داری یه بار دیگه بگو🤬😵
نامجون: واییییی بسه این شده کار هر روز ما 😅 تهیونگ : دیگه عادت کردیم 😑جی هوپ: نزاشتین درست بخوابیم😐
جین: الان ساعت ۱۱ظهر هستش 🤨کی آخه تا الان می خوابه🤔🤬نامجون، جی هوپ، تهیونگ و جیمین همه با هم:: ما😅😩😉🤣جونگ کوک : کاملا معلومه جین: وایییییی چقدر بحث می کنید بیاین صبحونه بخوریم🙄😣تهیونگ: صبر کنید
جین: باز چی شده😶😑تهیونگ: یونگی هنوز خوابه 😑 جی هوپ: باورم نمیشه شوگا هنوز خوابه بهش حسودی می کنم😩 نامجون: چه جوری با این سر رو صدا خوابه جیمین: بمبم بترکه شوگا بیدار نمیشه 😒🤣هیچی ولش من میرم صداش می کنم🤗 از زبان نویسنده: بعد از اینکه اعضای صبحونشون رو خوردن و جمع کردن یکم استراحت کردن و بعد استراحت جیمین همون جوری که به جونگ کوک قول داده بود براش شیر موز بخره جیمین، جونگ کوک، تهیونگ و جی هوپ با هم رفتن بیرون🤗 جلو ی آب میوه فروشی
جیمین: بفرماید اینم از شیر موز شما خب بریم حالا تهیونگ: صبر کن برای جونگ کوک خریدی برای ما نمی خری؟😔
جی هوپ راست می گه منم دلم می خواد یکی برای منم بخر لطفااااااااااا 💘جیمین: هععععیییییی باشه
_ اووررااااااهههههههههه
ادامه داستان با زبان جیمین🙃: بعد از اینکه آب میوه ها مون تموم شد تصمیم گرفتیم پیاده روی کنیم بعد از کلی مسخره بازی و حرف زدن دیدم سه تا دختر جلوی ما هستن منم یه اشاره ای به بچه ها زدم که یعنی اینکه آروم تر باشند ولی خب
آروم نشدن😒😅بعد از یه چند دقیقه دیدم یکی از اون دخترا روی زمین افتاده سریع دویدم سمت اون دختره😣
ادامه ی داستان از زبان کنیا: داشتم با یون حرف می زدم که دیدم لیا روز زمین افتاده😓😥😵😣
کنیا: وااایییی لیا چی شده حالت خوبه😣یون: لیا لیا صدامو می شنوی
همون لحظه بود که دیدم یه پسره داره میاد سمتمون جیمین: واییی چی شده حال دوستتون خوبه؟
یون: به نظرت حالش خوبه اون بیهوش شده😒 جونگ کوک: باید به آمبولانس زنگ بزنیم تهیونگ : نه شاید دیر بشه 🙄 برو تو نتیجه یه چالش داریم؟!
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
آره عالیه مرسی
💖
همرو دوس دارم😂🙂آره تا الان خوب بوده
آره دقیقا منم همه رو دوست دارم💖
💓😁
همرو میدوستم
منم💜☺
داستان عالی بود من تو بی تی اس همه رو دوست دارم ولی جیمین بیشتر 😅😅
👍👍💜
جیمین..
عالی بوددد
مرسی😊
عالی یه نگاهی به داستان من هم بنداز
مرسی😊باشه حتما
عالی بود😍👌🏻
ج چ:جونگ کوک😍💕
عالی ❤❤
ممنونم پارت دوم توی برسی💗