دنیای جادویی

همه ما پاتر هد ها اون تئوری که می گه جی کی رولینگ همون ریتا هست رو می دونیم، حالا بیاین فک کنیم که این تئوری واقعی هستش😍 چی میشه؟...

یه روز صبح از خواب پا میشی و میری به پذیرایی تون می بینی دامبلدور با پدر و مادرت حرف می زنه و دعوت نامه ی هاگوارتز رو به اونا می ده و اونا رو متقاعد می کنه که تو یه قدرت ماورایی داری، در حقیقت جادوگر هستی... در نهایت پدر و مادرت اجازه می دن که بری این مدرسه و تحصیل کنی. چند روز بعد میرین کوچه -یا همون خیابون_ دیاگون و وسایلت رو تهیه می کنی و ...

و چند روز بعد هم میری ایستگاه کینگز کراس_ بیاین فک کنیم از هر ایستگاه قطاری به این ایستگاه به دریچه ای هست_ بعدش میری یه کوپه ی خالی پیدا می کنی و می شینی. مدتی نمی گذره که می بینی هری، رون و هرمیون در کوپه رو باز می کنن و هری می گه، ممکنه بیایم تو همه ی کوپه ها پره! تو هم خدا خواسته می گی البته چرا که نه؟! هرمیون تا تو رو میبینه می گه، من تو رو تا حالا ندیدم، به قیافه ات هم نمی یاد سال اولی باشی. اینجا چی کار می کنی؟ تو هم ماجرای اصرار دامبلدور رو تعریف می کنی و ...تا اینکه می سین به ایستگاه مورد نظر...

تا اینکه می رسین به مکان مورد نظر با چشمای درشت شده و دهن باز به هاگوارتز زل می زنی تا اینکه احساس می کنی یه نفر دستتو گرفته تا از حیرت در بیای.می بینی هرمیونه که با لبخند بهت میگه که ما هم وقتی برای اولین بار هاگوارتز رو دیدیم اینطور تعجب کردیم الان دیگه عادی شده برامون. بعدش به طرف سرسرای بزرگ میرین که مثل همیشه با شمع‌های شناور تزیین شده دامبلدور تورو به همه معرفی میکنه و میگه دانش آموز جدید مون که به جای اولی بودن میره کلاس ۳_یعنی با هری و دراکو هم کلاس می شی_بعد از گروه بندی فهمی که تو وجودت یه اسلایدرینی هستی ولی میوفتی گریفیندور. همه گریفیندوری ها برات دست می زند و تو خوشحالی سر میز میشینی مهمونی شروع میشه و مثل همیشه رون پرخوری میکنه و هرمیون هم با یک کتاب محکم میزنه تو سرش میگه تو نمیتونی دست از غذا خوردن بکشی حالمو به هم زدی! و تو به اونا می خندید و هری یه ریز نگاهی به تو میندازه و ...

صبح با صدا ی داد و بیداد بیدار میشی و میبینی تو تالار گریفیندور هری و دراکو با هم دعوا می کنن! وای دراکو اینجا چیکار میکنه اونم تو برج گریفیندور! همه می دونن که نمیتونن اون دوتا رو از همدیگه جدا کنن. تا اینکه تو می یای و هر دو رو خلع سلاح می کنی! همه با تعجب به تو زل میزنن و تو به اونا توجه نمیکنی و خیلی محکم می گی حالا می رین به کارتون می رسین یا همین الان یه معلم خبر کنم؟! اصلا دوست ندارم روز اول دلخوری پیش بیاد و از گروهم امتیازی کم بشه... به چی زل زدین؟ یه دعوا بود اونم حل شد برین به کاراتون برسین! همه پراکنده می شن و هری با لبخند سمتت میاد و میگه کارت فوق العاده بود ببینم تو که فقط یه روزه اینجایی ورد خلع سلاح از کجا یاد گرفتی؟ تو میگی فکر می کنی دامبلدور چرا منو به عنوان سال سومی آورده اینجا....

امیدوارم خوشتون آمده باشه اگه خوشتون آمده لایک و کامنت یادتون نره😁 بای بای😊