
برو بخون 😁✨
هممون گشنمون بود رفتیم سر میز ناهارمون و خوردیم تصمیم گرفتم با آلیا بریم خراب رفتم سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت پاساژ وقتی رسیدیم چشمم خورد به یه مغازه توش پره وسایل برای زوج ها بود مثل انگشتر، گردنبند.... رفتیم تو من یه گردنبند M, A خریدم A رو من میندازم M رو آدرین آلیا هم یه انگشتر که روش نوشته شده بود l love you خرید بعد از کلی خرید ساعت نزدیک 8 بود که تصمیم گرفتیم یه خورده خوراکی بخریم تا فیلم ببینیم
رسیدیم خونه برقا خاموش بود دیدیم پسرا خونه نیستن زنگ زدیم به گوشیاشون ولی جواب نمیدادن یه خورده خونه رو تمیز کردیم خوراکی هارو اوردیم منتظر پسرا بودیم ساعت 12 شد ولی نیومدن خیلی نگران بودیم گفتم من میرم دنبالشون به آلیا گفتم خونه بمونه شاید پیداشون بشه رفتم سوار ماشین شدم کل نیویورک رو گشتم ولی نبودن داشتم میرفتم خونه که بارون گرفت چشمم خورد به اونور خیابون که ماشین فراری نقرهای دیدم شبیه ماشین آدرین بود رفتم سمتش دیدم کسی توش نبود جلوی کافه بود میدونستم ماشین آدرین چون پلاک مال آدرین بود از پشت شیشه داشتم آدرین رو میدیدم که دیدم آدرین و نینو تو کافه بودن خوشحال شدم داشتم میرفتم تو که
دیدم یه زن قد بلند با یه هودی مشکی و یه ساپورت اومد نشست پیششون آدرین بغلش کرد نینو بهش دست داد نشست پیشش دستشو گرفت و داشت با هاش حرف میزد خیس شده بودم خندم محو شد یهو نگاه نینو برگشت به من منو دید زد به آدرین آدرین نگاه کرد به من خندش محو شد بغضم ترکید رفتم سمت ماشین آدرین داشت میومد سمتم گاز دادم رفتم سمت خونه چشمام پر از اشک بود رسیدم خونه دست آلیا رو گرفتم رفتیم تو ماشین ازم پرسید چی شده همچی رو گفتم یهو یه ماشین اومد داشت چراغ میزد فهمیدم آدرین ماشین و خاموش کردم سرمو گذاشتم رو فرمون اومد پشت شیشه زد به شیشه نگاش کردم پیاده شدم زدم دره گوشش گفتم
حالم ازت بهم میخوره دستشو اوردم گردنبندی که خریده بودمو A دادم بهش گفتم بده بهش سوار ماشین شدم رفتم سمت هتل با آلیا یه اتاق گرفتیم دو روز از اون روز میگذره از زبان آدرین : فلش بک به اون روز : 1 هفته دیگه تولد مری بود یه زنه رو پیدا کردم تا برام چندتا ایده بده برای خواستگاری از مری قرار شد فردا هم و تو کافه ببینیم با نینو رفتم که که مرینت مارو دید و فک کرد دارم بهش خیانت می کنم رفتم دنبالش
دم در خونه بود تو ماشین با آلیا سرشو گذاشته بود رو فرمون داشت گریه می کرد تا منو دید پیاده شد زد در گوشم یه گردنبند از گردنش درورد داد بهم رفت لال شده بودم نمیتونستم تکون بخورم نینو دستم و گرفت برو تو گفت چرا بهش نگفتی بغض تو گلوم بود نمیتونستم تکون بخورم ژاکت مو برداشتم رفتم دنبالش هرجایی رو گشتم نبود که...
بابای 😃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مردیمآقادوروزهگذشته😑😐🤜
والا من گذاشتم تسچی منتشر نمی کنه 😢😔
شایدبخاطراینکهدوتاچهارتاباهممیزاری🤔
نه فک نکنم ربط داشته باشه حالا الان 12 رو گذاشتم
یکچراانقدردیردوچراجایحساس؟😪😢
والا من میزارم تسچی ثبت نمیکنه الان تا 12 گذاشتم 🙄
عالی بود 💛 زود پارت بعدی رو بزار بااااااییی 💛 💛
❣️✨
فوق العاده بود دوست داشتی داستان منم بخون تنکص 🍫😍
وقت کردم میخونم عزیزم
عالی بود 😍😍
مرسی✨
عالیییییی بود پارت بعد رو زود بزار
گذاشتم 🤗