6 اسلاید صحیح/غلط توسط: t.6.8 انتشار: 3 سال پیش 115 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلاااام گاااایز.این پارت جنبه فان داره و میخوایم با هم بخندیم🙂😂 اها ارستی تو نتیجه هم یه چالش دارم حتما بگین🥂
آنچه گذشت: خب تو پارت قبل فهمیدبم که اریکا عاشق سم بوده و از هولشون همون ثانیه اول ورود به قلعه رفتن تو اتاق و بابادا مبارک بادا😂
از زبون سوفی:رو تخت غلت خوردم.یه دفعه از تخت پرت شدم پایین و صدای خورد شدن کمرمو شنیدم!شت:/من لبه تخت خوابیده بودم و الان پرت شدم پایین.اوففف خواب از سرم پرید(خیلی بدههه من یه شب همینجوری زدم کمرم خورد به لبه میز کامپیوتر چون دقیقا کنار تختمه و خورد شدم:'] )از رو زمن بلند شدم و رو تخت نشستم.دور و برمو نگاه کردم و دیدم ارکا تو اتاق نیست.خدا بهم رحم کنه معلوم نیس این چند قلو دلش میخاد هی زرت و زرت...استغفرالله(😂)از جام پاشدم و بعد از انجام عملیات تو دستشویی سبک شدم حسابی اومدم بیرون(ایشح😐😂)امروز روز دق دادن اریکاس.مخصوصا با اون اتویی ک دیشب ازش گرفتم.برو ک رفتییماول موهامو دم اسبی بستم و گیس کردم و لباسامو با یه بولیز و شلوار عوض کردم.امروز اولین روز دی ماهه و من بیصبرانه منتظر برفم.از موقعی که یادم میاد عاشق بارون بودم بعد که برف اومد عاشق برف شدم.خلاصه هر وقت یکی از این دوتا میومد تو خونه بند نمیشدم همش بیرون بودم.(عین من🙂)از اتاق رفتم بیرون تو اشپزخونه.بهههه سوژه نشسته داره صبحانه میخوره!سلام بلندی کردم که از ترس پرید بیچاره.روبروش نشستم و روش زوم شدم که اولین سوژه مشخص شد.گردنش کبوده!بهش یه چشمکی زدم و گفتم:_مثل اینکه اق داداش ما دیشب روش خشنو در پیش گرفت.اوخ من فدای توله های داداشم بشم که تو راهن(بنده سکوت میکنم😐🤝🏻😂)اریکا لبشو گاز گرفت و گفت_سوفی این حرفا چیه خجالت بکشزبونمو در اوردم و گفتم_اووو پس خشن بوده.عژب.حالا عخشم چه حرکتایی زد روت؟اول با مقدمه یا یه دفعه وارد عمل شدین؟(جررر😂)_عععع بس کن سوفی ایششش انگاد مثلا خودت با داداش من انجام ندادی از اون خشگل خشگلاشو_گل من عین شما ما هول نبودیم همون لحظه ورود به قلعه شیرجه بزنیم تو اتاق.لعنتیا حالا چند ساعت درگیر عخش و حال بودین؟😉نمکدونو از رو میز برداشت که رو هوا گرفتمش.از حرصش بلند شد و پاشو رو زمین میکوبید_حرص نخور جییگررر شیرت خشک میسه اون توله های عمه گشنه میونندیگه جیغاشو شروع کرده بود!سم وارد اشپزخونه شد و میخندید به ما.دست اریکا رو گرفت و رو به من مثلا با حالت اخم الکی گفت _عع ضعیفه چیکار به خانوم گلم داری که اینجوری حرصش در اومده_هیچی داداش داشتم راجب عملیات دیشبتون ازش سوال میکردم.مثل اینکه خیلی هم بهش خوش گذشته اینجوری میکنهسم طولانی خندید و گفت _بچ پررو خجالت بکش عععع (بنده صکوت میکنم بازم😂)بعد صبحانه خوردن رفتیم تو پذیرایی نشستم و تی وی رو روشن کردن.پریدم رو اریکا و گوشمو گذاشتم رو شکمش_ایی واییی قربون توله عمه بسم هنوز نیومده صدای قلبشو میشنوم(و د فاخ😂)اریکا یکی زد تو سرم و گفت گمشم برم سرجام بشینم
ولی من که دست بردار نبودم!اینقد گفتم و گفتن تا اخر گریه اش در اومد و تسلیم شد.یوهوووو هورااا😂در قلعه باز شد و آیدین و ارکا با کلی خرید وارد خونه شدن!_بله دیگهه شمابساط خندتون براهه اونوقت ما باید عین خر کارای خونه رو بکنیمبلند شدیم خریدارو از دستشون گرفتین و به ارکا چشمک زدم و گفتم _ماشالله دیگه کدبانو شدی باید زودتر شوورت بدیم(امروز کلا رو دور مسخره بازیه😐😂)ناهارو با شوخی و خنده با اریکا پختیم.ماکارونی بود.هوممم دلم لک زده بود واسه ماکارونی.بقیه رو صدا زدم تا بیان ناهار بخورن.خودمم نشستم.اولین قاشقو نزدیک دهنم گرفتم یه دفعه عقم گرفت و دوییدم تو دستشویی و گلاب به روتون بالا اوردم.اوف معدم قاط زده ها!ارکا نگران اومد پیشم و دستمو گرفت و گفت_چیشدی یه دفعه سوفی ؟حالت خوبه؟دستمو به علامت اره تکون دادم و رفتم دوباره نشستم سر میز غذا.ولی تا بوی غذا بهم میخورد حالم بد میشد و باید میرفتم دستشویی.دیگه همه نگران شده بودن!(ای جاااانممم اوخوداا الان همه حدس زدن برای چیه😆)ارکا پزشک خبر کرد و پزشک معاینم کرد و گفت که چیزی نیست!ازم پرسید که دیشب چی خوردم؟منم به ترتیب گعتم_والا اول نون خامه ای خوردم بعد شربت.بعدشم کیک و آش و هندوانه.امروزم شیر و عسل و پنیر خوردم(ماشالله😐)_خداقوت پهلوان!اینهمه غذا باهم؟غذاها باهم نساختن واسه همینه اینجوری شدی.چیز خاصی نیست نگران نباشینبعدم پاشد و رفت(زدم تو ذوقتون ن؟🤣)
دیگه اشتهام کور شده بود.واسه همین ناهار نخوردم(ن تروخدا بیا بخور😐)حوصلم بدجور سر رفته بود و ایده ای واسه کرم ریختن نداشتمگوشیمو گرفتم و یه چرخ توش زدم.یه پیام از تلگرام واسم اومد!بازش کردم و دیدم یه دختر پیام داده و اصل داده!تهشم نوشت ر.ل میزنی؟چشام اندازه توپ شد.رفتم همه چیو چک کردم و زدم تو سرم.ای خاااک تو چرخم من عکس پروفم عکس ارکاس این دختره هم فکر کرده من پسرم و...خواستم بگم دخترم که یه فکری زد به سرم.شیطون خندیدم و واسش نوشتم_سلام جیگر.منم آرکا هستم ۲۰ سالمه مدرک پزشکی اعصاب دارم .ساکن شلغوز اباد(خودتون یه شهر بزارین اونجا😂)از اشناییت خوشبختم بیب.پیامو فرستادمدختره که انگار تو پیویم بود سریع سین کرد و جواب داد_خوش ارکا جون😍(عق ایییش😐) براش نوشتم_جیگرم کجا میتونیم همدیگه رو ملاقات کنیم؟سریع جواب داد:هرجا تو بخوای عزیزم براش نوشتم : پس بیا کافه ی .... ساعت ۴ منتظرتم عخشم.بای بت_باشه حتما میام.بوس بای.از اینکه نقشم گرفته بود جیغ بیصدایی کشیدم و بپر بپر کردم.خب حالا میمونه ادامه نقشه!رفتم حموم و حسابی به خودم رسیدم و به لباس یه سره لی پوشیدم و از زیرشم استین بلند سفید.موهامم بالای سرم سفت بستم و یه تن ارایش کردن و تا حسابی جیگر شم.بعد رفتم به روش خودم ارکا رو خر کردم تا بریم بیرون.اونم اماده شد و ست آبی مثل من زد و رفتیم بیرون.ادرس همون کافه رو دادیم و رفتیم.یه کیک شکلاتی سفارس دادیم و باهم حرف زدیم تا ساهت چهار شد.از دور دختره رو دیدم که داره میاد سمتمون.به ارکا گفتم میرم دستامو بشورم.به دختره شماره میزو دادم و خودم رفتم یه جای نامعلوم.دختره با عشوه جلوی ارکا نشست و ارکا قاط زد.!دختره هی بشوه شتری میومد که خندم گرفت از ارکا.بیچاره خشکش زده بود!اروم اروم رفتم نزدیک ارکا و مثلا دختره رو دیدم جیغ کشیدم و گفتم_ارکا برو گمشو عوضی خیانتکار.دیگه نمیخوام ببینمت برو با همین دختره میمون باش.و کیفمو برداشتم و دویدم از کافه بیرون
رفتم پارک و رو یه صندلی نشیتم و از خنده جر خوردم.(نخند بیچاره اونور اون داره سکته ناقص میزنه ت داری جر میخوری از خنده؟😂)ارکا هی بهم زنگ میزد و من ریجکت میدادم.بعد پشت سر هم پیامای رگباری که من بخدا دختره رو نمیشناختم سوفی ببخش و بیا و از این چیزا.منم که داشتم جر مزخوردم اصلا سین نمیکردم.گوشیمو خاموش کردم و رفتم دور زدم.اول یه پشمک خریدم و خوردم دو لپی.امروز میخوام در اختیار خودم باشم!بعد پاشدم رفتم یه ماساژی که پاتوقم بود و توش هرجور مغازه ای بود.اول یه پک صدتایی لاک و کیف لاک خریدم .بعدش رفتم لوازم بهداشتی و کلی لوازم ارایشی جور واجور خریدم.حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه!اما اهمیت ندادم و رفتم قسمت خلوت پاساژ.اینجا اخرین معازه بود و بسته بود.پوفف.شکست خورده داشتم برمیگشتم که یکز از پشت دهنمو گرفت و منو کوبوند به دیوار.خواستم در برم که خنکی چاقو رو حس کردم و بعدشم از درد جیغ کشیدم.و سیاهی مطلق....
چطور بود؟😝 فقط اخرشو یکم بد تموم کردم چون یه نقشه هایی دارم🤭
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
ی سوال پارت های قبل چرا نیستن تا ۸ هست یهو رسیده ب پارت ۱۷ اصننن شتتت جواب بده تلوخدا
گزارش کردنش همشو 🚶🏻♂️:)
متاسفم براشون
ببخشید بابتش که نمیتونی کامل بخونیش🥲❤️
مهم نیست بابا🙃
ای بیشور چ خوب نوشتی
سلام عزیزم پارت جدید داستانم رو نوشتم میتونی بری بخونی (♥_♥)
باشه الان میخونم:)
۱.عالی بود مثل همیشه
۲. آقا هرچقدر توانستند بیارند چون خانوادشون پول دارند 😑🤝🤣💔
۳. .........
مرسی
از اون خرپولان لامصبا😆💔
پارت بعدیو یا امشب میدم یا فردا:)
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییی بو افریننن بهت بببینننن همینجوری برو جلووووو عالی بود🤭🤭😅💖✊🏻
ج.چ آقا همون دوقلو کفایت میکنه😶😶😑😬🙏🏻
مرسی بوس بهت ، منتظر پارت بعد💕💕
مرسیییی
نه دیگه یه فکر بهتر به سرم زد دو فلو خز شده جرر🤣
اجی جان عالی
ج چ من دوس میدالم دو قولو باشه
منتظر بعدیم بدو بده😅🤣😅🤣🤣😅🤣
مرسی
منم نظرم رو دوتا بود ولی خب یه فکر بهتر زد به سرم
پارت بعدو یا امشب میدم یا فردا🤪
خوبه ممنون اجی