وانشات درباره زندگس روز مره فک کنم درک کنی(•ө•)(✪ω✪)

دختری به نام کیسورا داخل دهکده دور اوفتاده زندگی میکرد اون عاشق پرنس کشور بود اما اون میدونست که نمیتونه به یه شاهزاده که حتی خوشگل ترین زن های کشور رو نگاه هم نمیکرد برسه ولی اون سه دوست صمیمی داشت که خیلی امید میداد
اسم دوستش اتسومه بود اون خیلی ناز بود اما نگم براتون خیلی خودش نا امید بود یعنی افسردگی داشت پیش همه میخندید اما خودش ناراحت بود تنها کسی هم که داشت دوستش بود اون همه ی لحظاتی که با دوستش بود خوشبختیه زندگیش بود ولی اونم عاشق برادر ناتنی پرنس کیریستین یعنی کریس ویسگو بود اون حتی میتونست هزاران هزار ساعت درباره ی کریس ویسگو حرف بزنه ولی اون به بقیه امید میداد ولی کسی به اون امید نمیداد گرچه همه ی دوستای صمیمی همه ی رازها رو میدونن ولی کیوا این راز رو تو دلش حبس کرد

کریس به یه دختری که عکسش رو توی مجله ی عکاسی دیده دیده بود علاقه داشت صورت اون دختر زیاد معلوم نبود ولی از نیمرخ هم بسیار زیباو جذاب بود که واسه بار اول دل کریس رو مال خودش کرد کریس داشت فکر میکرد اون دختر کیه که یهو رزیتا خواهر بزرگتر کریس یعنی خواهر تنی پرنس کریستین وارد شد وگفت. چیکار میکنی کریس او داری مجله میخونی مجله عکاسی اشناست این مجله ی منو برداشتی کرییسس😲😲😲😲 صب کنن این دختره کیه ازش خوشت اومده به احتمال زیاد فک کنم اره ولی اون یه دختر روستایی که فقط خوشگله ولی تو نمیتونی با اون ازدواج کنیا
کریس در جواب .😨😥 خب اره ولی خواهر جون نمیتونم واقعا پیش پدر دهن لقی نمیکنی رزیتا در جواب خب😌 شاید کریس ولی قول نمیدم کوچولو کریس گفت خواهر جون تو فقط دوسال از من بزرگتری 😦 این یعنی خودتم کوچولویی رزیتا گفت او خب نه در محاسبات دخترا از پسرایی که از یه سال به بالا .... کریستین با یه شنل جدید در و باز کرد گفت چطور شدم رزیتا گفت به به شاهزاده خانم عه اقا وارد شدن کریستین رزیتا باز شروع نکن داری با بچه هم بحث میکنی رزیتا چیو کریستین . من پشت در شنیدم کیریس . داداش واقعا همه رو😨 کریستین . از محاسبات دخترا شنیدم کریس هوفف🙏🙏🙏🙏کریستین چیشده رزیتا بیا بریم رزیتا باشه رفتن و در بستن دوباره رزیتا درو لاز کرد و گفت ازشون کوچیکتر.. بعد کریستین یه تکه از لباسشو گرفت ئ کشیدو برد با خودش
بعدش کریس دید که رفتن گفت تو کی هستی که دلم میخواد بدونه کی هستی . کیوا اومده بود خونه داشت عکسارو عکسای کریس رو ناز میکرد که دید که دید مه پسر مو خاکستری داره میاد تو اتاقش که یهو هل شد عکس کریس رو گذاشت رو تخت بعد خودش روش نشست پسرِ مو خاکستری دستش رو رو لپای کیوا وگفت من فرشته ی ارزوهم یه ارزو کن من و دوستم بریم ساکامیوا پایتخت کشور فرشته هم گفت در مقابل درخواستام چیز راحتیه بعد گفت من گفتم سه چشماتو میبندی ۱ که گفتم چشماتو باز میکنی و میری توی ساکامیوا
خب منم میخوام مثل کیوا بهتون امید بدم همیشه غیر ممکنا هم ممکن میشن پس شما اگه هدف داری میتونی دنبالش کنی و بهش برسی نه اینکه به حرف بقیه گوش کنی همش بخوای دکتر مهندس شی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
من برم پارتای بعدم بخونم عاشقش شدم
بله اصلا جذاب نیس جان تو بگو جان من اره جان تو
راستی اتسومه همون کیواست
سلام تستت لایک شد♥️
یه تست جدید گذاشتم راجب بلک پینک به آرزو هاشون رسیدن چون....
لطفا اگه میشه بیا به تستم سر بزن 💙راستی تست های باحالی در مورد بلک پينک و بی تی اس میزارم حتما دنبالم کن💜
ممنون تستو دیدم خوب بود