
های لاوا💚به اولین داستانم خوش اومدید🙂لطفا حمایتم کنید،لایک کنید،کامنت بزارید و فالو کنید🤗💜
شب شده بود و هنوز داشتم تو خیابونای شهر ول میگشتم اصلا حوصله نداشتم برم خونه چون مطمئن بودم که پدر و مادرم کلی بهم غر میزنن که جرا این کارو کردی چرا اون کاری کردی و خلاصه از این حرفا اها و مهم تر از همه اینکه چرا با تهیونگ دوست شدم و این بلا رو سرم اورده😐💔شایدم حق با اونا بود تهیونگ منو فقط برای تنهاییاش میخواست😔خلاصه بگم تهیونگ اوایل آشناییمون خیلی خوب بود و به نظر منو خیلی دوست داشت ولی الان دیگه......💔دیگه ساعت دو شده بود و داشت نم نم بارون میبارید(کلا فاز بارون تو تنهایی حال میده😐منم دوس دارم😐)تنها تو خیابونا داشتم قدم میزدم و اشک میریختم و با خودم میگفتم:چرا انقد تو ساده ای دختر😣چرا همین طوری قلبتو دادی به اون لنتی😣💔دلم میخواد فریاد بزنم و اسمشو صدا کنمممم😢داد بزنم و بگم که اون لنتی منو گول زدددد با اون قیافه جذاب لنتیششش😭نشستی کف خیابونو گوشیتو دراوردی و تصمیم گرفتی بهش زنگ بزنی😐گوشیتو که باز کردی بد تر حالت گرفته شد جون بک گراند گوشیتو عکس خودت و تهیونگ تو بغل هم رو گذاشته بودی😢💔ا.ت:هعی یادش بخیر اون شب چقدر خوب بود😣💔رفتی توی مخاطبینت تا اسمشو پیدا کنی و بهش زنگ بزنی.ا.ت:اه پس کو اسمش!همین طور که داشتی دنبال اسمش میگشتی دیدی که ی ماشین به طرفت اومد😐
ماشین خیلی برات آشنا بود همین طور که داشتی به ماشین نگاه میکردی و فکر میکردی که این ماشینو کجا دیدی صدای بوق ماشین رو شنیدی(رو کف خیابون نشسته بودی دیگه😐)نور ماشین صاف میخورد به چشمات و نمیتونستی درست ببینی که کی تو ماشینه و فقط در حدی تونستی بفهمی که ی دختر و ی پسر تو ماشین بودن😐💔خشکت زده بود و ماشین از بغلت رد شد وقتی که رد شد ی لحظه نیم رخ تهیونگ رو دیدی💔ا.ت:چ..چی اون تهیونگ ب..بود!فریاد زدی و گفتی:نهههههههههههههه تهیونگ چه طور تونستی این کارو با من بکنی با منی که عاشقت بودممم😣💔تو قلبمو شکستی(عااا راس میگی😐😂)سریع گوشیتو برداشتی و زنگ زدی به تهیونگ. ا.ت:جواب بده جواب بده لنتی😣اه معلومه که جواب منو نمیده وقتی پیش اون دختره نکبته💔تصمیم گرفتی بهش پیام بدی:«سلام تهیونگ امیدوارم حالت خوب باشه،البته مطمئنم حالت خوبه با کارای کثیفی که میکنی،دخترا رو با اون حرفات و جذابیتت گول میزنی و بعد چند وقت ولشون میکنی و میری سراغ بعدی!خواستم بهت زنگ بزنم و باهات حرف بزنم و صداتو بشنوم تا اروم شم ولی نشد و اروم که نشدم هیچ بد تر داغون شدم و خودتم میدونی چرا،امیدوارم بعد از من حداقل به اون یکی خیانت نکنی و کاری که با من کردی با اون نکنی!دوست دارم لاوم☺💕» دو دل بودم که پیامو ارسال کنم یا نه! ی کم فکر کردم و چشمام و بستم و زدم رو دکمه ارسال😐(چه کار شاقی کردی آفرین براوو😐💔)ا.ت:خب بالاخره ارسال شد و حالا باید تا کی منتظر بمونم تا جواب بده😐از کف خیابون بلند شدم و رفتم رو ی صندلی که تو پیاده رو بود نشستم و رفتم تو گوشی و ی آهنگ غمگین پلی کردم. صدای آهنگ کل خیابونو برداشته بود!
حدودا ده دیقه از ارسال پیامم گذشته بود! همین طور که آهنگ داشت پخش میشد دو ثانیه قطع شد و دوباره شروع به خوندن کرد😐این ینی ی پیام جدید اومده😦ا.ت: حتما تهیونگه مطمئنم! قفل گیشیمو باز کردم و آهنگ رو قطع کردم و رفتم تو پیام ها.ا.ت:هیییییی تهیونگ باورم نمیشه جواب داده اصلا انتظار نداشتم😐ی نفس عمیق کشید و پیام رو باز کرد.«به سلام بیبی چطوری».ا.ت:چییی همین پس جواب پیام من چی میشه؟! ا.ت:«من بیبی تو نیستم!!!» تهیونگ:واو این دختره خله؟خودش بهم گفت من میخوام بیبی تو بشم!عجبا😐 تهیونگ:«اوه بیبی خودت بهم گفتی من میخوام بیبی تو باشم و الانم هستی!» ا.ت:«اره یادمه اون شب تو پارک بهت گفتم میخوام بیبی تو باشم ولی اون موقع هنوز نمیشناختمت و نمیدونستم عجب نامردی هستی!» تهیونگ:«من نامردم؟!» ا.ت:«اره بد جورم نامردی💔» تهیونگ:«تو خودت از من خواستی تورو ترکت کنم اون وقت من نامردم؟!»(اوه داستان حساس شد حواستو جمع کن😂)
تهیونگ:«فک کردی برای من سخته ندیدنت؟ فک کردی من از این وضعیت خوشم میاد؟ فک کردی من جاتو با کسی عوض کردم؟ فک کردی......» گیج شده بودی اصلا نمیفهمیدی چی میگه ا.ت: هن؟ من کی گفتم منو ترک کنه😐؟ اینطوری نمیشه باید بهش بگم بیاد پیشم و رو در رو باهاش حرف بزنم و بفهمم این حرف چیه که گفت😟بهش زنگ زدم:(تهیونگ=×_ا.ت=+) +ا..الو ×باورم نمیشه دوباره صداتو میشنوم +باید ببینمت ×الان؟ +همین الان ×باشه بابا آرون باش😐 +بیا خیابون بیست و هفتم ×یااااااااا تو اونجا چه کار میکنی دختر! +بیااااااااا ×باش باش اومدم تهیونگ:او مای گادد خدا باورم نمیشه دوباره میتونم همه دارو و ندارمو ببینم. ا.ت:خب آمممم حالا چی بهش بگم وقتی اومد😐💔 تهیونگ وارد خیابون بیست و هفتم شد.ا.ت از جاش بلند شد و اومد تو خیابون و جلوی ماشین وایساد! تهیونگ:هه تو هنوز کله شقی چرا میای جلو ماشین نزدیک بود بزنم بهت😐😂 ا.ت:آره کله شق بودم که گولت خوردم. تهیونگ:ها گول چی،من هیچ وقت عشقم و گول نزدم. ا.ت:الکی برا من عشقم عشقم نکن که همش فیلمه. تهیونگ:اها اره راستی تو منو ترک کردی و گفتی دیگه دوست ندارم💔ا.ت:چیییی چرا چرت میگی من کی این حرفو زدم! تهیونگ:یااااا مگه یک هفته پیش بهم پیام ندادی و گفتی که دیگه نمیخوات و لطفا ترکم کن و این حرفا! با شنیدن این حرف گفتی:م...ن ا....ین و بدون اینکه حرفش تموم بشه غش کرد!
تهیونگ سریع به سمتت اومد و گفت:ا.ت ا.ت بیدار شو.وقتی دید جواب نمیدی بغلت کرد و گذاشتت تو ماشین و رفتید بیمارستان. دکتر گفت :چیز مهمی نیست فقط ی شوک بهشون وارد شده و بی هوش شدن و ی کم سرما خوردن امشبو پیش ما میمونن و فردا میتونن مرخص بشن! تهیونگ:ممنون.تهیونگ تصمیم گرفت امشب تو بیمارستان پیش ا.ت بمونه و فردا با هم برن خونه. تهیونگ بالا سر ا.ت وایساد و به چهره ی زیباش خیره شد! همین طور که داشت به ا.ت نگاه میکرد ی دفه چشماش باز شد و به هوش اومد😐تهیونگ:ا.ت خوبی؟ا.ت:من کجام!تهیونگ:خ..خب تو بیمارستانی حدود یک ساعت و نیم پیش تو خیابون غش کردی.ا.ت:آها چه جالب😂 ا.ت از بلند شد و نشست روی تخت و به تهیونگ گفتی:تهیونگ الکی بهونه نیار من هیچ وقت به تو هنچین پیامی ندادم💔تهیونگ:عه پس کی اون پیامو بهم داده😐ا.ت:اصلا ببینم کدوم پیام! تهیونگ گوشیشو از تو جیبش دراورد و پیام رو نشون ا.ت داد!«سلام تهیونگ،من از صمیم قلبم تورو دوست داشتم و خواهم داشت ولی به خاطر شرایط ما نمیتونیم با هم باشیم و زندگی رویاییمون رو بسازیم،لطفا منو فراموش کن💔خیلی دوست دارم💜💔»ا.ت:یاااااا تو چت شده من هیچ وقت همجین پیامی به تو ندادم😐تهیونگ:ایناها دیگه تو اینو بهم دادی! ا.ت:نه باور کن من این پیامو بهت ندادم😣تهیونگ:وا پس کی داده😐💔ا.ت:فک کنم بدونم کی این پیامو به جای من داده! تهیونگ:کی؟! ا.ت:یادته پدر و مادرم از اینکه با تو دوست شدم و این حرفا چقد بهم غر غر میکردن و ناراضی بودن؟؟ تهیونگ:خب آره! ا.ت:خب همین دیگه کار اوناس😐تهیونگ:مطمئنی؟! ا.ت:تقریبا آره🙄خیلی خب حالا به پرستار بگو بیاد این دستگاه ها رو از من جدا کنه تا بریم سراغشون!🔪تهیونگ:او نه نه امشبو باید اینجا بمونی تا حالت بهتر شه فردا که مرخص شدی با هم میریم! ا.ت:ایشششش باشه😐
خب هانی پارت 1 داستان تموم شد و امیدوارم خوشت اومده باشه!منتظر پارت بعد باشید😁 حمایت پلیززززز فالو=فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)