Mafia & love 🄿6

از لحظه ای که اون حرف رو زده دلشوره عجیبی داشتم😢.... داشتم غدا درست میکردم که یهو گفت _نونا اگه کارت تموم شد بیا باهم حرف بزنیم😉+نونا.....؟؟ 😶_آه اگه دوست نداری اینجوری صدات نزنم... اخه من خواهرم رو همیشه اینطوری صدا میزدم... 🥺+آه.... نه مشکلی نیست🥰فقط فکر نمیکنم ازت بزرگ تر باشم😅... _اشکالس نداره من دوست دارم اینجوری صدات بزنم😘😉 تو هم منو..... +اوپا.... _اها اوپا صدا کن خیلی هم عالی😌🤗+خ... خب باشه غذا اماده شد میام پیشت...... اه اخه اوپا چی بود گفتم😒همیشه خرابکاری میکنم عادتمه😁غذا رو اماده کردم ظرف رو بردم گذاشتم روی میز و کنارش نشستم+خب بیا غذا بخوریم حرف بزنیم_باشه😉... راستی نونا تو چند سالته..؟؟؟ +24 سال... _اوه دانشگاه هم میری؟؟+اره... چند روز نتونستم برم اما این هفته که رفتم بهم گفت حتما نمره ام رو کم میکنه😔_اوه بیخیال مشکلی نیست من میام مشکلت رو حلی میکنم+واقعا 😍مرسی_نمیخوای بپرسی من چند سالمه..؟؟+ نه میدونم😁_از کجا😳+اون کارت😌_اوه... راست میگی.... خیلی باهوشی... +ما اینیم دیگه😁_خب چه درسی میخونی.... +دارم تخصص جراحی میخونم... اما😶میخوام همکار تو بشم... _چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 😳+اوهوم این شغل رو بیشتر دوست دارم_اه نه این برای نو خیلی سخته.... +هی پسر منو دست کم نگیر کن خیلی قویم✌🏻😉💪🏻_خیلی خب باشه بابا فهمیدم😄غذامون رو بخوریم..... (بعد از غذا) _واو دختر دست پختت محشره😍👌🏻+واقعا🤩_اره😉خواهرم هم دست پختش خیلی خوب بود🥺+آه... لطفا ناراحت نباشه حالا من کنارت هستم.... نمیدونم چرا تا ابن حرف رو گفتم محکم بغلم کرد و گفت... _ازت ممنونم 🥺🥺 ....خیلی خب من رفتم بخوابم 😉👋🏻شب بخیر +شب بخیر ولی کجا میخوابی🤔_تو اتاق ... +پس من اینجا میخوابم _چرا😳اذیت میشی مگه تخت نداریم... +داریم ولی یه دونه... _دونفرست😁..... +نگو که میخوای کنارت بخوابم_مگه خواهر برادرا کنار هم نمیخوابن🤔+فکر نکنم _اما من دوست دارم کنار خواهرم بخوابم..... دستش رو انداخت دور گردنم و بردم توی اتاق

صبح زود با صدای باز شدن در از خواب بیدار شدم..... _اوه ببخشید بیدارت کردم.. +نه اشکالی نداره... حالا کجا داریم میری... _گیجیا... 😅سر کارم 😉+اها مواظب خودت باش..... لطفا سالم برگرد خونه باشه🥺_هی چرا بغض میکنی قول میدم که سالم برگردم😉+خداحافظ 🥺👋🏻_بابای ابجی کوچولوی من😘😉..... بعد از رفتنش حس عجیبی داشتم چرا وقتی گفت دارم میرم بغضم گرفت چرا همش احساس ترس دارم.... یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته😢.... تنها بعدش اینه که تا شب صبر کنم😢😢

شب) ساعت تقریبا 12 هست و جونگ کوک هنوز نیمده خونه خیلی نگرانم... که یهو صدای باز شدن در اومد و انگار یه چیز افتاد سریع برگشتم و با چیزی که دیدم شوکه شدم...... جونگ کوک بود دشت رو روی شکمش گذاشته بود جلوی در افتاده بود دستش خونی بود فهمیدم زخمی شده سریع رفتم سمتش_نونا......حالت.......خوبه +هی تو زخمی شدی از من میپرسی حالم خوبه این سوالیه که من باید از تو بپرسم😠_من........ خوبم..... چیزی نشده.......... فقط........یه..........زخم ..........کوچیکه+تو به این میگی زخم کوچیک باید بریم بیمارستان. 😠_حواست .........نیستا......من......یه......مافیام......مگه..... تو..... جراحی..... نمیخونی..... یه بخیه......ساده .... که..... دیگه بلدی..... +اما اگه عمیق باشه چی🥺_نگران.... نباش میدونم.... عمیق نیست. +خیلی دیگه زیاد حرف نزن تا ببینم چکار میتونم انجام بدم🥺.... باید میبردمش روی تخت اما زخمی و خسته بود.... اره این تنها راهه..... بغل کردم و بردمش توی اتاق رو تخت خوابوندمش... از جعبه کمک های اولیه ام که خوش بختانه از شیر مرغ تا جون ادمیزاد پیدا میشد😅وسایل زد عفونی زخم و یه سوزن و نخ جراحی برداشتم و کارم رو شروع کردم...... تقریبا نیم ساعت شده بود.... لباس هاش پر خون بود نمیدونستم چکار کنم فقط پیراهنش رو عوض کردم که یه دفعه صدای یه گوشی اومد +این صدای گوشی تو هست.... _اره ... لطفا بیارش برام.... +باشه... گوشی برداشتم +لی دونگ مین؟؟ _همکارم هست جواب بده بذارش روی اسپیکر

(علامت دونگ مین$) $یاااااا جونگ کوک شی.... چرا تلفنت رو جواب نمیدی.... _ببخشید... تلفنم ... .خونه..... بود$پسر چرا صدات گرفته😢😢_چیزی ..... نیست.... یک کم.... اسیب دیدم.... $چرا؟؟؟ 😠_توی.....یه ....ماموریت ....بودم..... .. $بازم اونا 🤦🏻‍♂️_اره..... $خیلی خب الان خونه ای_اره... $خب پس من میام پیشت_نم.... بدون اینکه حرفش تموم بشه قطع کرد+چه همکار بی اعصابی😅😅_اونم بعد رفتن خواهر من خیلی ناراحت بود 😂+چرا میخندی🤔_اخه پسره دیوانه عاشق خواهرم بود منم سر همین قضیه توی مدرسه چند بار باهاش دعوا کردم +پس همکلاسی هم بودین... _اوهوم همین طوره.. آه الان بیاد تو رو ببینه کلی سین جینم میکنه من حوصله ندارم🤦🏻‍♂️😤+مشکلی نیست چیزی پرسید خودم جواب میدم🤗..... یه صندلی گذاشتم کنار تخت و پیشش نشستم و شروع کردم به نوازش موهاش اخه هر وقت ناراحت بودم یا مشکلی داشتم خانم نامجو منو نوازش میکرد تا حالم خوب شه...

صدای زنگ در بلند شد_حتما خودشه... پسره ی کله شق کی این وقت شب میره ملاقات مریض.... 😅+من میرم در رو باز کنم... در رو که باز کردم با یه پسر خیلی خوشتیپ رو به رو شدم.. $اه سلام.... ببخشید اینجا خونه جئون جونگ کوکه؟؟ +بله... بفرمایید تو $بله ممنون... به سمت اتاق راهنماییش کردم $سلام رفیق😉_سلام... $ببین با خودت چکار کردی اصلا از همون اول نباید قبول میکردی ایم کار رو _من خوبم بعدش هم من باید قاتل خواهرم رو با دستای خودم بکشم😠 $خب حالا هیچ نشونی ردی ازش پیدا کردی... _نه هنوز اما امید وارم پیدا کنم... $اوه ... راستی این دختره کی بود یه لحظه فکر کردم اشتباهی اومدم.... نکنه😈.. _جمع کن خودت رو... 😒خجالت هم نمیکشه.... از خونه بیرونش کرده... منم اوردمش اینجا خیلی شبیه خواهرم بود نتوستم بیخیال بشم🥺😔$اره خیلی شبیهش بود.... خب بیشتر از این مزاحم نشم _باشه برو... $این چه طرز بدرقه کرده مهمونه😒_حیف که نمیتونم بلند شم وگرنه نشونت میدادم من چطوری مهمون بدرقه میکنم $خیای خب باشه بابا خداحافظ 👋🏻_خدافظ.... $خدا حافظ_گفتم که خداحافظ$با تو نبودم که با این دختره بودم کوش کجاست🤔_یعنی کجاست😳$ خب تو خونه که نیست_مطعنی... اایی$بلند نشو.... +سلام من اومدم 😄_کجا بودی😠+این جواب سلامته 😒_با تو ام میگم کجا بودی 😠+رفتم یه سرم با دارو تقویتی خریدم الان نمیتونی غذا بخوری_نمیتونستی یه خبر بدی😠+ببخشید فکر کردم متوجه شدی_اه... از دست تو چکار کنم من🤦🏻‍♂️$خب خدانگهدار من رفتم +_خدا نگهدار.....

_هی.. نونا... دیگه بی خبر جایی نرو+باشه ببخشید 😊 داشتی حرف میزدی گفتم مزاحم نشم.... _اینبار رو بخشیدم ولی دیگه تکرار نشه😘+چشم🤗.... حالا هم استراحت کن..... تا صبح کنارش نشستم و ازش مراقبت کردم تا اینکه کم کم چشمام گرم شد و همون جا روی صندلی خوابم برد😴😴😴. ..... ادامه دارد....