
اینم از پارت دو بخوانید و لذت ببرید
آلوکارد به سختی و بدون سلاح خودش را به راهروی مرمری می رساند... اولین ملاقات با ماریا رنارد؛ ماریا: به نظر می رسه که انسانی و اینکه اینجا چی کار میکنی؟ آلوکارد: ......... من آمده ام تا این قلعه رو خراب کنم. ماریا: پس هدفمون یکیه. فعلا بهت اعتماد میکنم من ماریا هستم شما کی هستید؟ آلوکارد: ....... آلوکارد ماریا: زیاد پرحرف نیستی میتونم ببینم. خب، اگر انقدر زنده بمونی شاید بازم همو ببینیم. بدرود.
ماریا اونجا رو ترک میکند...بعد از رسیدن به راهرو طولانی... اولین ملاقات با استاد کتابدار؛ آلوکارد: مدتها گذشت،.... پیر مرد استاد: اوه شما هستید، استاد آلوکارد. چه چیزی نیاز دارید؟ آلوکارد: من به کمک تو احتیاج دارم. استاد: استاد جوان، من نمیتونم به کسی که با دراکولا مخالف است کمک کنم. آلوکارد: من پول میدم استاد: واقعا؟ خب پس بگوئید به چه چیزی نیاز دارید. آلوکارد چند سلاح و تجهیزات از او میخرد.
بعد از چندین ساعت درگیری و دویدن به آزمایشگاه جادوگری میرسد. آلوکارد: اینطور به نظر می رسه که دوباره ملاقات کردیم. ماریا: میبینم. عجیبه، این قلعه با چیزی که یادمه فرق داره. آلوکارد:...... این قلعه مدام در حال تغییره. ممکنه ظواهر مختلفی داشته باشه. ماریا: خب پس نمیتونم به خاطراتم اعتماد کنم، نه؟ خب، تمام تلاشم رو میکنم. موفق باشی.
آلوکارد بعد از چند دقیقه با همزاد خود روبه رو میشود و اون رو شکست میدهد. اما همون موقع ماریا از راه میرسد... ماریا: تاثیرگذار بود، تو خیلی قوی هستی آلوکارد:....... چی میخوای؟ تو نیومدی که اینو بهم بگی ماریا: درسته. تا حالا اسم ریچر بلمونت رو شنیدی؟ آلوکارد: از طایفه بلمونت؟ البته اما... ماریا: او حدود یک سال پیش ناپدید شد اما برخی میگویند ۲ ماه که اشتباهه، من مطمعنم که اون اینجاست. اگر اونو دیدی لطفا به من خبر بده. آلوکارد: هرطور که میخوای، ماریا ماریا: ممنون، خب تو میدونی که چطوری باید یه آدم باحال باشی.
اینم پارت ۲ امیدوارم لذت برده باشید پارت ۳ بزودی
بای لایک و کامنت یادتون نره🙃🙂🙃🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)