عشقی غیر منتظره پارت ۵

(جونگ کوک از اتاق سوآه اومد بیرون)- ایول بالاخره تونستم عالیه امید وارم کم کم عاشقم بشه(و یه لبخند گنده ای روی صورتش ایجاد شد)از زبان سوآه:پسره *** چطور تونست چنین کاری بکنه. ولش کن بهتره به کارم برسم وقتی تایم شرکت تایم شد خسته به همراه پدرم از شرکت بیرون اومدیم رفتم تو اتاقم و رو تختم ولو شدم و به اتفاق اون موقع فکر کردم یعنی واقعا دوسم داره که مامانم صدام زد بیام شام بخورم رفتم پایین و سر میز شام نشستم. %دخترم شرکت امروز چطور بود؟ @بد نبود %همه چیز را یاد گرفتی؟ @تقریبا %اگه سوالی داشتی از همون کسی که اومد بهت یاد بده بپرس @چشم رئیس (باخنده و شوخی گفت و همشون خندیدن و چند دقیقه بعد)

%دخترم دیگه وقت ازدواجت باید ازدواج کنی @چــی نه اصلا من دلم نمیخواد ازدواج کنم  %من یه نفر را پیدا کردم و برای فردا براتون قرار گذاشتم @اون کیه؟ % پسر شریکم اسمش سونگ وون @اما بابا من از اون بدم میاد نمیخوام باش ازدواج کنم %بچه نباش باید با اون ازدواج کنی مگر اینکه کسی را دوست داشته باشی(بعد از اینکه سوآه شامش را خورد رفت بالا وبا خودش فکر کرد)+وای باید چیکار کنم اگه نرم سر قرار بابام ناراحت میشه بهتر نیست بهش بگم یکی را دوس دارم؟ (درحالی که همین فکر ها رو میکرد خوابش برد)

فردای آن روز از زبان سوآه: صبح ببدار شدم و به جیهون زنگ زدم. مکالمه جیهون و سوآه:@الو جیهون $چیه؟چرا صبح به این زودی زنگ زدی؟ @تروخدا کمکم کن $باز چیشده بگو (ماجرا را براش تعریف کرد) $خب اگه جونگ کوک را دوس داری به بابات بگو @من حتی به خودش هم نگفتم اگه به بابام بگم ممکنه اخراجش کنه $براچی آخه؟ @نمیدونم $میتونی بگی یکی رو دوس داری اما نمیتونی بگی کیه چطوره؟ @عالیه تو بهترینی جیهون عاشقتم $خوبه حالا اینقدر خودتو لوس نکن من برم بخوابم @باشه برو.(پایان مکالمه)

از زبان سوآه: بعد از اینکه با جیهون حرف زدم تصمیم گرفتم که به بابام بگم اما بعدش باید به جونگ کوک بگم واای خدا دارم دیوانه میشم ولش کن برم به بابا بگم رفتم پایین نشستم روی مبل بابام هم رو اون یکی مبل نشسته بود رو به بابام کردم و گفتم@بابا من دوست پسر دارم (با تعجب بهم نگاه کرد و گفت) %تو که گفتی کسی را دوس نداری حالا اون کیه @نمیشه بگم %اما من باید بدونم راستی من قرار را گذاشتم نمیشه بهمش بزنی @اما بابا خب من چبکار کنم اگه دوست پسرم بفهمه عصبانی میشه %بدون اینکه بهش بگی برو @اما من اونو دوس دارم اگه برم بهش خیانت کردم % باشه الان بهش میگم کنسلش کنه (زنگ زد به شریکش گفت)%سوآه حالش خوب نیست و نمیتونه بیاد ،باشه الان برات میفرستم،فعلا @خب بابا چی شد؟ %گفت اشکال نداره اما شمارتو خواست منم دادم @چـرا؟ %اگه نمیدادم قبول نمیکرد @باشه.

از زبان جونگ کوک: صبح رفتم شرکت دیدم هنوز سوآه نیومده یکم که گذشت نگرانش شدم بهش چند بار زنگ زدم اما جواب نداد به یونگی زنگ زدم و شماره دوست سوآه را ازش گرفتم و بهش زنگ زدم *الو خانم جیهون $بله خودم هستم شما؟ *جونگ کوک هستم برادر یونگی $اها بله بفرمایید کاری داشتید که به من زنگ زدید؟ *بله از سوآه خبری ندارید؟ $آخرین بار ۱ساعت پیش بهم زنگ زد بود دیگه خبری ازش ندارم برای چی اتفاقی افتاده؟ * نه فقط هنوز نیومده شرکت چند باری هم بهش زنگ زدم اما جواب نداده برای همین نگرانش شدم $نگران نباشید همیشه اینجوریه صدای زنگ گوشیش را کم میکنه که نشوه نگران نباشید *باشه ممنون $خواهش.

(سوآه وارد اتاق شد و جونگ کوک تا دیدش سریع رفت بغلش و گفت)*کجا بودی ؟ چرا هر چی به گوشیت زنگ میزدم جواب نمیدادی؟ نگفتی نگرانت میشم (آروم از بغلش اومد بیرون و گفت)@ باشه بابا چرا اینقدر حولی(بچه ها نمیدونم حولی را چجوری مینویسن اگه اشتباه نوشتم ببخشید) زنگ گوشیم کم بود نشنیدم * باشه خب نگرانت شده بودم @راستی بابام گفت که باید با پسر ش(سوآه وارد اتاق شد و جونگ کوک تا دیدش سریع رفت بغلش و گفت)*کجا بودی ؟ چرا هر چی به گوشیت زنگ میزدم جواب نمیدادی؟ نگفتی نگرانت میشم (آروم از بغلش اومد بیرون و گفت)@ باشه بابا چرا اینقدر حولی(بچه ها نمیدونم حولی را چجوری مینویسن اگه اشتباه نوشتم ببخشید) زنگ گوشیم کم بود لابد نشنیدم * باشه خب نگرانت شده بودم @راستی بابام گفت که باید با پسر شرکش ازدواج کنم(همه چی را براش گفت) *واقعا منو دوس داری @نه گففتم یکی را نه تو رو *پس اون کیع؟ @ نمیشه بگم حتی به بابام هم نگفتم *پس چرا همون اول به من نگفتی؟ @الان گفتم دیگه *زود باش بگو کیه؟ (با داد گفت) @باشه بابا چرا داد میزنی اون...شریکش ازدواج کنم(همه چی را براش گفت) *واقعا منو دوس داری @نه گفتم یکی رو نه تو رو *پس اون کیع؟ @ نمیشه بگم حتی به بابام هم نگفتم *پس چرا همون اول به من نگفتی؟ @الان گفتم دیگه *زود باش بگو کیه؟ (با داد گفت) @باشه بابا چرا داد میزنی اون...