
بدو بخون 😇
دیدم آدرین هم بیدار شده یهو منو کشید سمت خودش و بغلم کرد رفتیم تو آشپزخونه صبحانه خوردیم یه یهو شیشه ی مربا از دستم افتاد دستم برید خیلی درد می کرد اشکم درومد یهو آدرین اومد دستمو گرفت رفت وسایل پانسمان و بیاره از زبان آدرین : صدای شکستن اومد رفتم تو آشپزخونه دیدم شیشه شکسته دسته مرینت داره خون میاد داشت آروم گریه میکردم رفتم بغلش کرد دستشو گرفتم بردمش تو حال وسایل پانسمان و اوردم
دستشو پانسمان کردم حالش بد شده بود تو بغلم گرفتمش بلندش کردم بردمش رو مبل سرشو گذاشتم تو پام با موهاش بازی می کردم که یهو گوشیم زنگ خورد برداشتم نینو بود « - الو +الو سلام آدرین چه خبر چی شد - پیداش کردم الان نیویورکم + جدی فردا میایم اونجا ولی چیزی به مرینت نگو - باشه خدافظ » کی بود؟؟؟؟؟ یکی از دوستام خب کدوم دوستت خب یکیشون دیگه از الان نمیخوای هیچی بهم بگی انتظار چیز دیگه ای رو نداشته باش 😒 (با جدیت)
مرینت بلند شد رفت تو اتاق یه لبخند زدم رفتم پیشش دیدم رو تخت نشسته تو فکره رفتم بغلش وایسادم گفتم خانم کوچولو من طاقت قهر کردن تو ندارماااا 🥺 ........ 😒 🥺یعنی میخوای دق کنم؟ ........ 😒 یه نگاه به دوروبرم کردم یه شکلات دیدم برش داشتم دادم بهش از دستم کشید گذاشت تو جیبش یه نگاه بهم کردو گفت چون اصرار داری باش 😒خندم گرفت بغلش کردم شب شده بود رفتم رو تخت منتظر مرینت بود کاراشو کرد اومد رو تخت پشتشو کرد به من منم بغلش کردم خوابیدیم فردا از زبان آدرین :
امروز نینو میومد اینجا البته فک کنم به همراه آلیا رفتم بیرون چندتا خرید کردم اومدم خونه دیدم مرینت داره تلویزیون نگاه می کنه منم یواشکی رفتم تو آشپزخونه تا وسایل و نبینه یهو صدام کرد آقا آدرین مهمون داریم؟؟؟؟؟ اممم چیزه نه بابا برای خودمون گرفتم اوکی باشه وسایلو گذاشتم تو یخچال ساعت 2 بود الانا پیداشون میشد زنگ زدم غذا بیارن دیدم رفتم کنیر مرینت نشستم گفتم +مرینت -هوم + صورتشو روبه خودم کردم و تو چشمای دریاییش غرق شدم گفتم خیلی دوستت دارم - من بیشتر + صورتمونو به هم نزدیک کردیم که یهو
زنگ خونه خورد گفتم مرینت میشه درو باز کنی او آره حتما رف درو باز کرد از زبان مرینت: رفتم درو باز کردم پیک بود پیتزا اورده بود گرفتم گذاشتم رو میز پولشو حساب کردم درو بستم یه نگاه به پیتزا ها کردم دیدم 4 تاس روبه آدرین کردم تا میخواستم حرف بزنم زنگ خورد درو باز کردم پشت در نینو و آلیا بود یهو جیغ زدم پریدم بغل آلیا ازش جدا شدم نینو رو بغل کردم نینو رفت پیش آدرین آدرین سلام کرد داشتن باهم حرف میزدن منو آلیا رفتیم تو اتاق الیا روبه من کرد و گف مرینت منو نینو نامزد کردیم چیییییی جدی می گی دستشو گرفتم بردمش تو حال روبه نینو کردم گفتم چشمم روشن نامزد می کنید من نباید بدونم نینو 🙄 آلیا 🤭😁
بابای 😁😋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
مرسی✨
عالیییییییییییییییییبودتوکارت۲۰😘😘
ممنون
عالـــــــــــــــــــــــــــی بــــود 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✨❣️
عالی بود
مرسی 😋
عالی بود 💛 زود پارت بعدی رو بزار بااااااییی
گذاشتم 😃
خدایا مرسی
😂