بدو بخون 😇
دیدم آدرین هم بیدار شده یهو منو کشید سمت خودش و بغلم کرد رفتیم تو آشپزخونه صبحانه خوردیم یه یهو شیشه ی مربا از دستم افتاد دستم برید خیلی درد می کرد اشکم درومد یهو آدرین اومد دستمو گرفت رفت وسایل پانسمان و بیاره از زبان آدرین : صدای شکستن اومد رفتم تو آشپزخونه دیدم شیشه شکسته دسته مرینت داره خون میاد داشت آروم گریه میکردم رفتم بغلش کرد دستشو گرفتم بردمش تو حال وسایل پانسمان و اوردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی بود
مرسی✨
عالیییییییییییییییییبودتوکارت۲۰😘😘
ممنون
عالـــــــــــــــــــــــــــی بــــود 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✨❣️
عالی بود
مرسی 😋
عالی بود 💛 زود پارت بعدی رو بزار بااااااییی
گذاشتم 😃
خدایا مرسی
😂