میخوام خاطرات مدرسه ام رو بتون بگم امیدوارم جرررررررررررر بخورید😂😂🤟
تو کلاس بودم همه اومده بودن به جز معلم و چند تا از هم کلاسی هام که وقتی هم کلاسی هام داشتن میومد،ن
من و چند نفر دیگه جلو درو گفتیم که نیان تو کلاس بعد ۱۰ ثانیه حس کردم در داره زیادی سنگین میشه برای همین رفتم رو نیمکت نشستم و ۲ ثانیه بعد در محکم باز شدو...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
یه بار به معلم گفتم مامان
خدا رو شکر معلم نشنید کل بچه ها داشتن جر می خوردن
ما روز چهار شنبه بود من با خودم چتر ورداشته بودم آورده بودم بعدش تو زنگ تفریح بچه ها ریختن دورم منم گفتم یکاری کنم بهون خوش بگذره بعد بهشون گفتم قمقمه هاتون رو آب کنید بیارید ما سه تایی میرفتیم زیر چتر یکی هم آب میریخت روی چتر ما خیس میشدیم و حال میکردیم بعد معاون اومد و گفت شما دارین چه گوهی میخورین بخدا همیهو گفت یعنی ما الفرار رفتیم توی کلاس خودمونو درست کردیم و کلی خندیدیم
خخخخخخخ😂
کاگامی😐
ج چ:کلاس سوم بودم زنگ تفریح که شد همه ی بچه ها رفتن بیرون به جزء منو چندتا از همکلاسیام بعد گرفتیم همه ی کیف ها رو جابه جا کردیم وقتی زنگ خورد و بچه ها اومدن دیدن کیفاشون قاطی شده و ۱ ساعت نشستن دنبال کیف گشتن و ما فقط هر هر خندیدیم چند باری اینکار و باهاشون کردیم و کاره بچه ها به جایی کشیده بود که کیفاشونو با خودشون میبردن زنگ تفریح😂😂😂
وااااااااااااااااااای🤣
جررررر 🤣