10 اسلاید صحیح/غلط توسط: general انتشار: 3 سال پیش 74 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بخاطر پخش سریال وات ایف این مقاله را نوشتم
10- چه میشد اگر زن عمو می جهش یافته ای با قدرت های ولورین بود؟!(یا نخاله ی کبیره !)
صبر کنید تا برایتان این کمیک را توضیح بدهم تا بیشتر هم تعجب کنید! در واقع زن عموی پیر و دوست داشتنی پیتر پارکر در این داستان یک جهش یافته با قدرت های فوق بشری درست همانند قدرت های ولورین است. چیزی که این داستان را عجیب تر میکند این است که زن عمو می در این کمیک هم از چنگال هایش در راه خوبی و مهمان نوازی استفاده میکند.
در این کمیک زمانی که پیتر پارکر به همراه همسرش مری جین برای صرف شام به خانه ی زن عمو می رفته اند بعد از خوردن غذا از پیشنهاد خوردن دسر توسط زن عمو می سر باز میزنند و دیگر کم کم قصد رفع زحمت کردن دارند که ناگهان!... زن عمو می چنگال هایش را بیرون میکشد و به زور و تهدید برای آنها دسر می آورد! اما این پایان این ماجرا نیست، زن عمو می حتی برای تکه تکه کردن پای سیبی که درست کرده است هم از چنگال هایش استفاده میکند!
9- چه میشد اگر تونی استارک شخصیتی شیطانی مجهز به زره آیرون من بود؟!
در سال 2010 کمیکی منتشر شد که در آن حافظه ی تونی استارک و ویکتور وان دووم با یکدیگر جابجا میشد! در این داستان تونی استارک و ویکتور وان دووم همکلاسی و هم اتاقی دانشگاه بودند و یک روز ویکتور وان دومم تصمیم گرفن تا ذهنش را با تونی استارک جابجا کند و در واقع صاحب بدن و کالبد تونی استارک بشود، از همه بدتر اینکه بعد از اتفاق تونی استارک واقعی که حالا در بدن دووم زندانی شده بود به کلی حافظه اش را از دست داد و دیگر حتی به یاد نداشت که زمانی تونی استارک بوده است!
بعد از این اتفاق دووم که حالا صاحب بدن تونی استارک شده بود از قدرت شخصیت تونی استارک سوء استفاده میکرد و باعث بد نامی نام نیک تونی استارک و شرکت صنایع استارک شد! اما در آن طرف داستان تونی واقعی در بدن دووم به یک الکلی تبدیل شده بود و زندگی سختی را سپری میکرد اما بخاطر ذهنیتی قوی ای که داشت توانست تا همه ی این مشکلات را پشت سرش بگذارد و با سعی و تلاش های زیاد شرکت تازه ای به نام "صنایع دووم" تأسیس کرد و همزمان با آن زره های ویژه ای تحت عنوان زره های دووم برای خودش ساخت. در انتهای داستان تونی استارک قلابی به شرکت صنایع دووم حمله کرد اما تونی استارک واقعی به کمک زره اش جلوی ویکتور وان دووم را گرفت، بعد از آن ویکتور وان دووم سر انجام برای تونی استارک آشکار کرد که سال ها پیش ذهن آنها با یکدیگر جابجا شده و او از قصد همه ی این نقشه ها را کشیده بوده و حالا پشیمان است و میخواهد تا هر کدام از آنها به بدن های خودشان بازگردند، اما تونی استارک واقعی این پیشنهاد را قبول نمیکند و ترجیح میدهد در بدن دووم برای چیز هایی که خودش از نقطه ی صفر بنا کرده است تلاش کند...
8- چه میشد اگر نیک فیوری در جنگ جهانی دوم بین کهکشانی حضور داشت؟!
این داستان در یک جهان موازی روایت میشود، جهانی که در آن جنگ جهانی دوم در فضا اتفاق می افتد و بجای درگیری دو جبه متفقین و متحدین، درگیری بین جبهه های آلفا و بتا صورت می گیرد. داستان یک داستان کاملاً کلاسیک نیک فیوری محور است، نیک فیوری رهبری یه گروه کماندویی ویژه است و شخصیتی درست مانند نیک فیوری همیشگی داستان های مارول دارد، او در فضا هم مشغول داد و بیداد کردن بر سر نیرو های تحت امر خودش و کشیدن سیگار است.
در این داستان توضیح داده میشود که انسان بخاطر اختراعات لئوناردو داوینچی بوده است که توانسته به فضا سفر کند و در واقع از نبوغ داوینچی برای توجیه این سفر و جنگ فضایی در داستان استفاده میشود، کمیک یک جنگ ساده را روایت میکند و صد البته که دیدن درگیری نیک فیوری با فضایی ها به همان اندازه که عجیب است دیدنی نیز هست.
7- چه میشد اگر تمام دنیا می دانستند که دردویل نابینا است؟!
شاید بتوان این کمیک را یکی از عجیب ترین و همچنین بدترین کمیک های سری What If دانست زیرا که این کمیک بجای اینکه یک داستان فرضی را روایت کند قصد مطرح کردن این سوال را دارد که آیا اگر مت مورداک فردی نابینا نبود و قدرت های فوق بشری اش را نداشت زندگی آسان تری داشت یا خیر، در واقع این سوال داستان عمیق دردویل را بیش از حد زیر سوال می برد و در واقع خمیره ی اصلی بوجود آمدن شخصیت دردویل، ابرقهرمانی که از یک ناتوانی انسانی رنج می برد .
اما بگذارید داستان را برایتان توضیح بدهم، زمانی که دردویل مشغول مبارزه با الکترو است الکترو از اینکه دردویل به جرقه های الکتریسیته ای که او ایجاد میکند هیچ واکنشی نشان نمی دهد تعجب میکند و به راز بزرگ دردویل یعنی همان نابینا بودنش پی می برد! بعد از این الکترو این راز را به روزنامه ی دیلی بیوگل میفروشد و به همین ترتیب موضوع نابینا بودن دردویل جهانی میشود، به دنبال این اتفاق و لو رفتن هویت مخفی دردویل دشمنان وی سعی میکنند تا یک بار برای همیشه او را نابود کنند اما باز هم موفق نمی شوند. بعد از این اتفاقات منشی دردویل کارن پیج به مت پیشنهاد عمل کردن چشم هایش و بدست آوردن دوباره ی بینایی اش را میدهد و مت مورداک هم این پیشنهاد را قبول میکند، اما بعد از عمل وی همه قدرت های فوق بشری اش را نیز از دست میدهد و سر انجام از حرفه ی ابرقهرمانی بازنشسته میشود.
6- چه میشد اگر بلک بولت در خواب حرف میزد؟!
این یکی از کوتاه ترین داستان های What If این لیست است، این داستان در واقع در صفحه ی انتهایی کمیک شماره 9 سری کمیک های What If روایت شد و کل آن در یک صفحه بود. موضوع اصلی این داستان از یک سوال ساده نشأت میگرفت و آن سوال هم این بود که چه میشد اگر بلک بولت، پادشه نا انسان ها در خواب حرف میزد؟ اگر شما با شخصیت بلک بولت آشنایی ندارید برای یک معرفی کوتاه از او باید بگویم که بلک بولت رهبر نژاد نا انسان ها است، کسانی که به خاطر دستکاری های ژنتیکی به قدرت های فوق بشری دست پیدا کرده اند. اما قدرت بلک بولت در صدای او نهفته است، صدای بلک بولت به حدی قدرتمند است که حتی او با گفتن یک کلمه هم میتواند یک کشور را نابود کند! به همین خاطر بلک بولت اکثر اوقات به زبان اشاره با اطرافیانش ارتباط برقرار میکند و هیچ گاه هیچ حرفی نمی زند.
در این داستان نشان داده میشود که بلک بولت به پیتزا علاقه فراوانی دارد و وقتی که قبل از خوب پیتزا میخورد اتفاقات ناگواری می افتد، در واقع در این کمیک زمانی که بلک بولت و همسرش مدوسا خواب هستند... مدوسا متوجه میشود که بلک بولت خواب بدی میبیند و دارد شروع به حرف زدن در خواب میکند اما قبل از اینکه بتواند برای این موضوع کاری انجام بدهد بلک بولت حرف میزند و ما در یک چشم بهم زدن شاهد نابود شدن تمامی کاخ بلک بولت و همچنین قسمتی از شهر نا انسان ها یعنی آتیلان هستیم! به همین سادگی.
5- چه میشد اگر اسکلت ولورین از یونولیت ساخته شده بود؟!(یا ممد قلی کبیره !!)
در حقیقت در این ورژن وات ایفی ولورین نام این شخصیت اصلاً دیگر ولورین هم نبود، نام وی ولوریپم Wolver-wimp بود و شخصیتی ضعیف و به اصطلاح تو سری خور به تصویر کشیده شده بود. جالب است بدانید دشمن دیرینه ی گروه مردان ایکس یعنی مگنیتو هم در این داستان What If وجود داشت و جدا از اسمش جنسیتش هم عوض شده بود. در این داستان مگنیتو دختری نوجوان به نام مگی نیتو “Maggie Neato” بود که برای ولوریپم بیچاره قلدر بازی در می آورد، این داستان سر تا ته عجیب بود و همان بهتر که هرگز به عنوان یک داستان مستقل روایت نشد.
4- چه میشد اگر آیرون من در زمان جنگ های صلیبی گیر میکرد؟!
داستان این کمیک در حقیقت یک بار به نوعی در کمیک های مارول اتفاق افتاده بود، منظورم کمیکی است که در آن آیرون من به همراه دکتر دووم به زمان شاه آرتور و جنگ های صلیبی سفر میکردند اما موفق میشدند تا در انتهای داستان از آن خط زمانی جان سالم به در ببرند و فرار کنند.
کمیک به ما نشان میدهد که تحت شرایط پیش آمده، نهایتاً زره پر قدرت تونی استارک به دلیل نداشتن نیرو و شارژ نشدن از کار می افتد و زره وی بلا استفاده میشود. در ادامه ی داستان ما حتی شاهد نائل گشتن تونی استارک به مقام سر “Sir” هستیم و تونی در این داستان رسماً توسط شاه آرتور Sir Anthony Of Iron نا گذاری میشود و به یک شوالیه تبدیل می گردد. او دوشادوش شاه آرتور در جنگ های صلیبی مبارزه میکند و از زره خودش برای حفاظت از قلمروی پادشاهی انگلستان استفاده میکند، در نهایت در یکی از این جنگ ها شاه آرتور زخمی میشود و در لحظه ی مرگش تونی را به عنوان جانشینش معرفی میکند! (فرض کنید کسی که تازه دو روز در کنار پادشاه جنگیده است، یک مرتبه جانشین او میشود! این عجیب نیست؟!؟) در نهایت تونی استارک که حالا شاه آنتونی آیرون نام دارد تاج گذاری میکند و بر تخت پادشاهی تکیه می زند! (نشستم به در نگاه میکنم دریچه آه می کشد .)
3- چه میشد اگر ولورین به کنت دراکولا تبدیل میشد؟!
در این داستان وقتی کنت دراکولای اصلی ولورین را گاز می گیرد او به کنت دراکولای بعدی تبدیل میشود! (البته این داستان با وجود قابلیت شفا بخشی ولورین غیر ممکن است اما از آن جایی که این تنها یک داستان What If است و همچنین در دهه نود میلادی نوشته شده است نباید انتظار دیگری داشت.) در این داستان شاید خون آشام شدن ولورین عجیب و غیر قابل درک باشد اما در این کمیک با وجود یک خون آشام ما با یک شکارچی خون آشام هم طرف هستیم که به نظر من اگر این شکارچی فقط در حد یک What If نمی ماند خیلی هم "باحال" بود! در این داستان ما شاهدی پانیشری هستیم که به یک شکارچی خون آشام حرفه ای تبدیل شده است! (این ورژن از پانیشر حتی شنل دکتر استرنج را هم به تن کرده که جذابیت ظاهرش را نیز دو چندان کرده است!)
در پایان داستان ولورین خون آشام موفق میشود پانیشر را شکست بدهد و او را بکشد اما با کشتن پانیشر به وجدانش ضربه وارد میشود و متوجه میشود که به چه شخصیتی پلیدی تبدیل شده و تصمیم می گیرد تا همه چیز را درست کند! ولورین به نابود کردن همه ی قهرمانان و ابر خبیثانی که خودش با دست خودش به خون آشام تبدیل کرده است می پردازد و سر انجام هم به زندگی خودش پایان میدهد!
2- چه میشد اگر گمبیت روگ را درمان میکرد؟
این داستان یکی از عجیب ترین داستان های What If به شمار می رود، این داستان که نام دیگر اش Paper Skin است با محوریت شخصیت نا آشنای داستان های مردان ایکس، یعنی شخصیت گمبیت روایت میشود. گمبیت در این داستان به گروه مردان ایکس خیانت کرده است و با مستر سینیستر همدست شده و برای اهداف خودش با او همکاری میکند. گمبیت به مستر سینیستر اسناد مهمی راجع به سینیستل ها میدهد و در ازای آن برای درمان گونه جهش یافته ها پادزهری می خواهد، اما مستر سینیستر روی نقطه ضعف گمبیت دست می گذارد و به او می گوید تا اگر برای او جعبه ای ویژه که وی مدت ها است به دنبالش است را پیدا کند، به گمبیت دارویی میدهد تا بتواند عشق زندگی اش یعنی روگ را خوب کند و کاری کند که پوست روگ دیگر خاصیت مرگبار خود را از دست بدهد و گمبیت هم برای نجات روگ... قبول میکند!
گمبیت پس از جستجو برای جعبه ی مورد نظر مستر سینیستر سر انجام آن را پیدا میکند و به او تحویل میدهد. مستر سینیستر هم به قول خودش عمل میکند و پادزهری ویژه ی قدرت های روگ به گمبیت میدهد، اما زمانی که روگ به همکاری گمبیت و مستر سینیستر پی می برد، پادزهر را قول میکند اما گمبیت را می کشد! (فکر کنید یک نفر عشقش را بخاطر چنین موضوعی بکشد!!!) بعد از این اتفاق روگ قدرت های گمبیت و همچنین لباس هایش را مال خود میکند و برای پی بردن به راز جعبه ای که گمبیت برای گرفتن پادزهر به مستر سینیستر داده بود به سراغ سینیستر می رود. سر انجام عجیب ترین پایان ممکن برای این داستان رغم می خورد و معلوم میشود که جعبه ای که مستر سینیستر همه ی این مدت به دنبالش بوده حاوی چیزی نیست به جز... کمیک های مارول!!! بله! سرانجام مشخص میشود که کل این داستان فقط به این خاطر بوده که مستر سینیستر یکی از طرفدران دو آتیشه ی کمیک های ماورل بوده است. همین و بس.
1- چه میشد اگر بین اونجرز و مردان ایکس جنگ می شد؟!
این داستان What If با همه داستان های دیگر این لیست تفاوت دارد، زیرا این داستان های در یک سری اختصاصی 4 قسمتی به همین نام روایت شدند و چیزی که شما اینجا می خوانید فقط قسمتی از این داستان عجیب و غریب است. در این داستان مگنیتو تصمیم میگیرد که قدرت های ققنوس سیاه به هوپ “Hope” داده شود بجای اینکه این قدرت ها به 5 قسمت تقسیم بشوند و خرابی های بیشتری را به بار بیاورند. اونجرز و مردان ایکس با این تصمیم موافقت میکنند و قدرت ها به هوپ داده میشوند، اما هوپ قادر به کنترل این حجم از قدرت نیست و برای همین هم مگنیتو به او پیشنهاد میکند تا مقداری از قدرتش را در اختیار او بگذارد تا بتواند به هوپ در کنترل قدرت هایش کمک کند. اما در حقیقت مگنیتو این پیشنهاد را با مقصودی شوم به هوپ میدهد و در واقع قصد تصاحب کامل قدرت ققنوس سیاه را دارد!سرانجام مگنیتو خباثتش را علنی میکند و به همه اعلام میکند که از این به بعد او ققنوس جدید است! اما در همین لحظه ولورین به سوی او حمله میکند و با چنگال هایش صورت مگنیتو را می درد! بعد از این اتفاق مگنیتو مثل یک بمب مافوق بشری منفجر میشود و تمام موجودات زنده ی زمین هم با این انفجار نابود میشوند! بعد از آن ولورین که به لطف قابلیت شفا بخشی اش زنده مانده است زمین را نابود شده می بیند، اما ناگهان سر و کله ی جین پیدا میشود و با یک منطق عجیب و غریب می گوید که این اتفاق را پیش بینی می کرده است. جین شروع به احیا کره زمین و همچنین موجودات زنده ی روی آن میکند اما هیچ انسانی را به زندگی باز نمی گرداند. او با یک منطق عجیب و غریب تر از کل داستان های معرفی شده در این لیست، به لوگان می گوید تا تصمیم دارد که فقط خودش و لوگان ساکنین زمین باشند و به اصلاح می گوید که می خواهد آن دو "آدم و حوا"ی جدید زمین باشند! (تمامی داستان های این لیست از پوست و استخوان عجیب و غریب اند اما قطعاً این داستان عجیب و غریب ترین آنها است!!!)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)