سلام این اولین تستمه
ساعت ۷صبح:
اهههه باز این گوشیه لعنتی زنگ نخورد خواب موندم نه الان باید غرغرای اون مرتیکه رو برا بشنوم خدایا این چه زندگیه من دارم
خب من ا/ت هستم یک دختر بدبخت و فلک زده تنها زندگی میکنم و یک پدر که نمیشه روش اسم پدر گذاشت بهتر بگم یک اشغال
از رو تخت بلند شدم و مسواک زدم و موهامو شستمو حاظر شدم و رفتم سرکار من تو یک فروشگاه بزرگ کار میکردم رسیدم که دیدم بله
اون مرتیکه لاشخور منتظر کنه رفتم تو
خودم میدونستم الان شروع میکنه و آماده بودم که اومد نزدیکم و شروع کرد:
_تو نمیفهمی نه؟ باید اخراجت کنم تا بفهمی باید به موقع بیای سرکار دختره احمق زود برو سر کارت تا اخراجت نکردم
یک چشم ریزی گفتم رفتم لباس های کارمو پوشیدم و زیر لب بهش فوش میدادم
_چی پیش خودش فکر کرده اشغال عوضی
رفتم سر کارم دیدم که یونگی (رعیسم)داره بهم نگاه میکنه یک چشم غره ریز براش اومدم معلومه پسره هیزه ای هست چون از روز اول هعی مدام بدنمو نگاه میکرد یا سعی داشت خودشو بم بچسبونه
«از دید یونگی»
نگاه کن دختره عوضیو برام چشم غره هم میاد
اگه به خاطر هدفم نبود زودتر از اینا کارم باهاش انجام میدادم
«از دید ا/ت»
دیگه ساعت ۷:۴۰ بود باید تعطیل میشدیم یونگی زودتر از همه میره منم درو قفل کردم رفتم
حدود ساعت ۱۲:۳۰ شب بود که دنبال گوشیم میگشتم
_اهههههه گوشیم کجاس وای رو میز فروشگاه
جاش گذاشتم
رفتم تا گوشیمو بیارم خواستم درو باز کنم
_یعنی چی چرا در بازه
رفتم تو صدا میمومد از زیر زمین رفتم ببینم
صدای چیه
دیدم کلی آدم ریخته اونجا که دارن قمار میکنن و آدمای دیگه از اون داشتن مواد جا سازی میکردن که یهو چشمم افتاد به یونگی که اونجا بود
_یعنی چی دارن چیکار میکنن (یونگی مشاور رییس مافیاس)
یونگی منو دید و داد زد:
_هعی ا/ت همونجا وایسا
من ترسیدم و فرار کردم که یونگی چند نفرو فرستاد دنبالم
داشتم نفس نفس میزدم پاهام درد گرفته بود
فکر کنم منو گم کردن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)