قسمت دوم هم براتون اوردم، اون چیزی که توی اخر قسمت قبلی خوندید: میرای از نوشته ی روی در ترسیده بود اما همچنان نیرو داشت میرای رو به سمت در هدایت میکرد
میرای به در رسید و در باز شد، اولش میرای از ترس چشماشو بست، ولی بعد که چشماشو باز کرد دید که توی یه سرزمین قشنگ و رنگی رنگی با کلی اسب تکشاخ و موجوادت خوشگله، رفت و از یه اسب تکشاخ پرسید اینجا کجاست، اسب تکشاخ هم گفت سرزمین رویایی، میرای یکم توی سرزمین رویایی گشت
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالیییییییییییییی😍 چقدر باحال و هیجان انگیز😊😆😁
داااااسسسستااانتتتت عااااالیییییییی بوددد متظر قسمت 10000000000..... م هستممم
راستی قسمت 3 داستانم هم اومد بخونش😊
خوندمممم عالللیییی بود❤
عالی خیلی خوب بود
ادامه بده
مرسی که خوندی، حتما عزیزم
خیلی قشنگ بود آفرین داستان منم قسمت سومش سه شنبه میاد
آهان راستی 99/9/9 هم مبارک
ممنونم عزیزم، حتما میخونم داستانتو و تاریخ رند تو و همه مبارک❤
عالی بود
قست سوم ش هم بزار 🙂
مرسی عزیزم حتما❤