
سلام اینم پارت 5 لایک و کامنت یادتون نره👌🏻💕
از زبون ا.ت: به ماشین یه نگاهی انداختم خوشگلو ساده بود به خودم اومدم دیدم تهیونگ پیاد شد و درو برام باز کرد منم رفتم نشستم توی ماشین تهیونگ درو بست و اومد نشست ماشین و روشن کرد و راه افتاد. تهیونگ: میریم عکاسی، بعد از عکاسی میریم تالار برای عروسی همه ی مافیاهای شهر دعوتن. ا.ت: باشه. تهیونگ: چقد خوشگل شدی. ا.ت: نظر لطفته. از زبون تهیونگ: ا.ت خیلی خوشگل شده بود رفتیم برای عکاسی، عکاسی که تموم شد راه افتادیم سمت تالار ا.ت خیلی سرد برخورد میگرد منم هیچی نمیگفتم. از زبون ا.ت: رسیدیم تالار تهیونگ درو برام برای کرد و منم پیاده شدم دست همو گرفتیمو از پارچه ی قرمز رد شدیم کلی عکاس داشت ازمون عکس میگرفت چییی وااا مگه ما سلبرتیم که اینطوری میکنن این پارچه قرمز دیگه کیلو چنده😑 رفتیم توی سالن یه دری رو برامون باز کردن تا رفتیم توی سالن کلی گلبرگ ریخت رو سرمون، یاااا اینا چقد زیادن مامان بابام کوشن مگه اونا مافیا نیستن🙁 رفتیم نشستیم رو اون صندلیه که مثه مبل بود( همون مبلی که عروسی داماد روش میشینن😂) داشتم مهمونارو میدیم که یهو چییییییی وادددددددددد دهههههههههههههههههههه فااااااااااااااااااااااااااااااااااااخخخخخخخخ🥴
اون سوبین زنش بودن با مامان باباش ببینم مگه این دختره مامان بابا نداره مامان باباش کوشن یهو یه چیزی تو ذهنم جرقه زد آره الحق که باهوشم😌. ا.ت: تهیونگااا!!! تهیونگ!! تهیونگ خوشگلم!!! تهیونگ جذابم نمیخوایم بریم سر هر میز و سلام بدیم؟🥺( و قافشو کیوت میکنه) از زبون تهیونگ: نشسته بودیم که یهو ا.ت شروع کرد به صدام کردن، هاا چرا اینطوری میکنه عررررر گفت تهیونگ خوشگلم، منم نتونستم نه بگمو بلند شدیم رفتیم تک تک میزا و سلام کردیم. از زبون ا.ت:اره نقشم جواب داد رفتیم تک تک میزا و سلام دادیم و خودشونو معرفی کردنو خودمونو معرفی کردیم بیشتر شونو تهیونگ هم نمیشناخت اههه بلاخره رسیدیم میز سوبین جونم😆💃🏻همشون بلند شدن اول به بزرگترا سلام دادیم اول تهیونگ دست داد به همشونو خودشو معرفی کرد بعد من،به همه سلام کردم رسید به سوبین. بهم دست داد🤝ا.ت: سلام من پارک ا.ت هستم از دیدار دوباره ی شما خوشحالم و همچنین ممنون که تشریف آوردین زحمت کشیدین، لطف کردین. سوبین: سلام ا.ت... ببخشید سلام خانم پارک ا.ت از منم از دیدار دوباره.... ینی از ملاقات با شما خوشحالم این چه حرفیه باعث افتخارمونه من هم چوی سوبین هستم.تهیونگ: عشقم کیم ا.ت هسیتاااا😐 ا.ت: عشقم هنوز عقد نکردیماااا😒
تهیونگ: عشقم در محضر خدا عقد کردیمااا. ا.ت: عشقم پس چرا من یاد نمیااااددد😒 تهیونگ: عشقم بهتره بریم به بقیه هم سلام بدیماااا. از زبون تهیونگ:وقتی پسره خودشو معرفی کرد عاااا یکم به نظرم مشکوک میزد ینی چی از دیدار دوباره، یکم دوباره حرفاشو تو ذهنم تکرار کردم، سوبین، سوبین اسمش برام آشنا بود عااا بیخیال. رفتیم به بقیه سلام دادیم بلاخره تموم شدن رفتیم نشستیم بعد از چند دیقه ا.ت گفت من باید برم دستشویی. از زبون ا.ت:تونستم توجه سوبین و به خودم جلو کنم که بتونه منو ببینه که بعد بهش اشاره بدم،به سوبین اشاره دادم بیاد و منم به تهیونگ گفتم میرم دسشویی. رفتم دسشویی خداروشکر کسی نبود یکم منتظر موندم دیدم سوبین اومد با هم رفتین تو یکی از اتاقک های دسشویی. سوبین: دلم برات تنگ شده بود عشقم. ا.ت: من بیشتر، سوبین من نمیخوام با این ازدواج کنم تورو خدا یه کار کن من.. من... من تورو میخوام🥺 سوبین: عشقم منم نمیخوام با زنم ازدواج کنم مامان باباش اونو فروختن به ما، اصلا.... اصلا.... اصلا بیا فرار کنیم همین الان تا عقد نکردین، بریم... بریم آلمان یا آمریکا یا اصلا هرجایی که تو بخوای. ا.ت: سوبینم این بار نشدنیه اما باشه با هم میریم آمریکا نمیدونم هر جایی اما الان نه خیلی بد میشه جلوی درم کلی نگهبان هست.
سوبین: اما... 😔 ا.ت: عشقم من بیشتر از همه میخوام که فرار کنیم🙁 سوبین: باعشه. ا.ت: دلم براش تنگ شده. سوبین: برای کی؟ ا.ت: برای کی نه برای چی؟ سوبین: خب برای چی؟ ا.ت: لبات، مزه ی توت فرنگی میده. سوبین: برای توهم مزه ی نعنا میده. ( و سپس این گونه میشود که خیلی کم خییییلی کوچولو همو میبوسن😂خییلی کم) ا.ت: سوبین!! سوبین: بله!! ا.ت: من باید برم اما نمیخوام... دلم برات تنگ میشه، دوباره می میبینمت؟ سوبین: نمیدونم شاید تو عروسیم🙁 ا.ت: عااا هووم خب کیه؟🙁 سوبین: هفته ی دیگه. ات: امیدوارم، اما من الان باید برم، من که رفتم چند دیقه بعد تو بیا بیرون🙁 سوبین: اوکی. ا.ت میره بیرون و چند دیقه بعد سوبین، ا.ت میره پیش تهیونگ میشینه. تهیونگ:چقد طول کشید. ا.ت:با لباس عروس بودم برای همین یکم سخت شد الان اینجام. تهیونگ: یکم دیگه عاقد میرسه ترافیکه. ا.ت: باشه تهیونگ: نمیشه قبلش همو ببوسیم؟! ا.ت: نخیر 😒 تهیونگ: چرا؟🙁 ا.ت: چون هنوز ازدواج نکردیم. تهیونگ: ولی واسه فردا برای خودمی هر کاری بخوام باهات میکنم😈👌🏻 ا.ت:باعشه😒 تهیونگ: حداقل بیا برقصیم!🙁 ا.ت: نه نه بزار عاقد بیاد😒
تهیونگ:فقد یکم صبر کن تهیونگ ، امشب برای خودته. ا.ت: تهیونگ تو آدما منحرفی هستی؟! تهیونگ: آره خیلی. ا.ت: ببین من از این کارا خوشم نمیادا😒 تهیونگ: مهم اینکه ددیت دوست داره تو کاری نکن فقد باید بزاری من کارمو بکنم😋😈 ا.ت:اههه چندش😒 از زبون نویسنده: عاقد اومدو عقد کردنو شام خوردنو رقصیدن و همه رفتم و تالار خالی شد فقد ا.ت و تهیونگ بودن مامانت بابای تهیونگم جلو تر رفتن، خلاصه اون دو زوج عاشق هم رسیدن خونه، تهیونگ درو برای ا.ت باز میکنه و ا. ت پیاده میشه و میرن دمه در خدمت کارا درو باز میکنن ا.ت که خواستم بره تو تهیونگ دستشو میگیره. تهیونگ: اینطوری که نمیشه. ات: ینی چی؟ تهیونگ: باید بغلت کنم و ببرمت این یه رسمه🤷🏻♂️ ا.ت:باشه بیا. آقای و خانم کیم: بههه سلام خوش اومدین. ا.ت:ممنون تهیونگ بزارم پایین. تهیونگ: نه همین جا تو بغلم بمون بریم با کمک هم لباس عروستون درار😈 ا.ت: چیییی بزارم پایین. خانم کیم: پسرم میدونم هر چی بهت بگم گوش نمیدی ولی لطفا امشب این دختر و حامله نکن. تهیونگ: اووو چه فکر خوبی مامان بزرگ میشی منم بابا ببین ا.ت من پنجتا بچه میخوامااااا یا سه تا بستگی به شرایطمون داره. ات:باشه بزارم پایییییییییییییییییین🥴😒
خببببب این پارت تموم شد پارت بعد بیشتر مینویسم اما میخوام با نظر شما مینویسم. الا من پارت بعد داستانو منحرف بنویسم؟؟ من کلا چهار تا نوع دارم نوع اول: 1:خیــــلی منحرفی. 2: متوسط منحرف. 3:کم منحرف (در حده یه بوسه که قطعا بوسه نیست و زبونی هم در کاره😂😐👌🏻) 4: اصلا منحرف نباشه. همین که هست و ادامه بدم. عااا قطعا گزینه ی اول ا.ت توش زیاد، ینی خیییییییلی زیاد درد میکشه. برو نتیجه چالش داریم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جرررر درم از خنده جر موخورم عالیح.
😂😂😂😂
گلم پارت بعدی رو می میذاری ؟
الان دارم مینویسم عزیزم💕
۱ تا میتونی منحرفش کن
چشم
۱یا ۲ فقط زود بزار🥺😭
باشه حتما 💕😂
بی زحمت تا جایی که در توانته منحرفش کن😈😂
چشم😂👌🏻