سلام عزیزای من ممنونم از همه عزیزانی که نظر میدن 😘😘😘
یه چیزی خورد تو سرم افتادم زمین،چشمام نیمه باز بود..اون کی بود؟اون..نمیتونستم ببینمش!توی دستش یه کتاب بود فکر کنم کتاب مقدس بود...سعی کردم سرم رو بالا بگیرم تا صورتش رو ببینم.اما نتوستم یهو چشمام سیاهی رفت ودیگه چیزی ندیدم....
چشمام رو که باز کردم،تو اتاقم توی خوابگاه شورا بودم،به سختی نشستم روی تخت از پنجرهبیرون رو نگاه کردم هوا تاریک شده بود دستم رو گزاشتم روی سرم خیلی درد میکرد،...یکی در زد واومد داخل اتاق شو بود..یه لیوان آبمیوه برام گزاشت روی میز وگفت:ااحالت خوبه خشگل؟؟دستمو از روی سرم برداشتم وگفتم:فکر کنم خوبم،گفت:خوب من دیگه میرم تو استراحت کن خشگل خانم واز اتاق رفت بیرون..یهویی یادم اومد که رفته بودم دیدن شاه،خ*و*ن*آ*ش*ا*م*ا*رفته بودم.اما....اما چرا چیزی یادم نمیاد؟؟من چرا هیچی یادم نیست!....آیدو اومد داخل وگفت:بهتری سرت چطوره؟؟؟بلند شدم وگفتم:چرا!!باتعجب گفت:چی چرا؟؟گفتم:چرا چیزی یادم نمیاد آخه چرا هیچی یادم نیست..سرشو انداخت پایین وآروم گفت:متاسفم گفتم:تو چرا؟؟گفت:مشکلی نیست به خاطر ضربه ای یه که به سرت خورده!استراحت کن خوب میشی!ورفت...دراز کشیدم چشمامو بستم وسعی کردم به یاد بیارم اما...هیچی یادم نمیومد حتی یه زره...صبح که شد رفتیم مدرسه...
جلوی در مدرسه لیندو منتظر بود خیلی نگران بنظر میرسید تامنو دید دویید طرفم وگفت:لیندا حالت خوبه؟؟آیدو جلوش رو گرفت و نزاشت نزدیک من بشه.وگفت:آره خوبه!! لیندو دستشو مشت کرد و زد توصورت آیدو وگفت:تو یه احمقی چطور تونستی ببریش اونجا؟؟کم مونده بود جونشو از دست بده آیدو هم عصبانی شد ومشت زد تو صورت لیندو یهو ناظم اومد وگفت:آقای ساکامی چیکار میکنید از شما که رییس شورا دانش آموزی هستید انتظار نداشتیم واقعا که.... من این موصوع رو به مدیر گزارش میدم...
لیندو اومد جلوم به سرم نگاه کرد وگفت خوبی؟؟؟چه اتفاقی افتاد دستمو گزاشتم رو سرم وگفتم:ااا خوب نمیدونم یعنی یادم نیست...از زبان آیدو:لیندو که این حرف لیندا روشنید با اخم به من نگاه.چیش فکر میکنه کی هس جلوی در آزونا وجیا دست لیندا رو گرفتن و با خودشون بردن داخل کلاس خواستم برم داخل مدرسه لیندو جلوی در یقه لباسمو گرفت وگفت باهاش چیکار کردی لعنتی،چرا چیزی یادش نمیاد،یقمو از دستش جدا کردمو گفتم:دادم لوییس خاطره مربوط به اوموقع رو از ذهنش پاک کنه...این برای خودش بهتره چیزایی که اونروز فهمید رو نباید یادش بیاد...تازشم الان شاه دنبال این دخترست،پس حواست بهش باشه،و رفتم سر کلاس....
از زبان لیندا:رفتم سر کلاس.خانم یه سری حرفا زد .که خوب گوش ندادم چون فکرم مشغول بود بعد از کلاس نشسته بودم سرجام وبه دور برم نگاه کردم یهو چشمم افتاد به گردنبندی که سوراتا انداخته بود تو گردنش گفتم:این چقدر آشنا به نظر میاد...اونو از کجا آوردی؟؟؟
سوراتا.به گردنبندش نگاه کرد وگفت:ااا مال پدرمه چطور؟؟گفتم:هاا هیچی ولش کن من یادم نمیاد اونو کجا دیدم.....رفتم دم در مدرسه آیدو جلوی در متظرم بود تکیه زده بود به دیوار و به آسمون نگاه میکرد....
رفتم کنارش اما اینقدر هواسش پرت بود که متوجه من نشد..خوب یجورایی مظلوم بنظر میاد همیشه تنهاست...یهو یاد حرفهایی که اونروز بهش زدم افتادم میدونم خیلی از دستم ناراحت شده خودمم از حرف هام پشیمونم...سوار ماشین شد وقتی منو دید بهم گفت سوار شم سوار ماشین که شدم باخودم کلنجار میرفتم که چطور ازش معذرت خواهی کنم...یهو تلفن آیدو زنگ خورد وقتی برش داشت اخماش رفت توهم وبا صدای بلند گفت:منو پسرم صدا نکن من پسر تو نیستم...
وتلفن رو قطع کرد خیلی عصبانی بنظر میومد منم هیچی نگفتم،وقتی رسیدیم خوابگاه رفتم تو اتاقم،دراز کشیدم رو تختمو وگفتم:چراا چیزی یادم نمیاد...ای کاش یادم بیاد وبفهمم اونروز چه اتفاقی افتاده...
مرسی که خوندی عزیزم نظرات فراموش نشه.(صفحه بعد برو)
راستی تو کامنت هاتون بگین از کدووم یکی از پسرای شورا خوشتون میاد(آیدو+شو+کانامه+لوییس)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 😊 من امممممممم از شو خوشم میاد
من از آیدو خوشم میاد ولی نمیدونم چرا از شو هم خوشم میاد😐 ولی اخلاقش کپ خودمه😂جفت منه😂😂😂
همه شون 💖💖💖😍😍😁😏
ویییییییی منکه عاشق شو شدم🥺😍❤
من از آیدو خوشم میاد چون از نظرم یکم شبیه آیاتو هست
خیلی قشنگه...داستانت عالیه ...فقط من این چند روز نبودم...کرونا گرفته بودم...داستانت از قبلش هم خیلی قشنگ شده
از هیچ کدوم. 😂
عالی .
من از ایدو چون یه جورایی که نه واقعا عاشقش شده ولی نمیگه بهد شو بهد کانامه بعد شیکی بعد لیندو
عالی بود.
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار❤
❤❤❤