
هاییییی پارت 9 در ساعت 00:35 دقیقه شب چهارشنبه نوشته میشود حالا انتشار دیه نمد:)🌼بیاین از هم حمایت کنیم از همه لحاظ:)#به–خودتون–احترام–بزارین💜

ته:هااا؟؟ عجبز دختر تو خیلی بچه ای.. +چیی؟! منظور؟! ته:آخه اگ خوب دقت کنید میبینی اون آدم بالای ساختمون نی بلکه فقط آنتنه دومن اون مرد اصا برای مح ردیاب نزاشته اگ میزاشت میفهمیدم چون جیمین لباسایی که برامون خریده اگ ردیاب بزاری روشون بوق میزنه😐😂+چ چیییییی؟! میکشمت!! میکشمت مردککک!ته:خیلی خب دیه به خودت فشار نیار درضمن ممنون... ممنون که بخاطر من ازخود گذشتگی کردی! +عا خوا خواهش میکنم... بریم؟! تهیونگ:بریم... +ص صب کن....( گوم گوم ضربان قلب من تند میزنه داره گوم گوم میزنه چ میگم صدای قلب جنی😐) ته:چیزی شده جاییت درد داره؟! +ه ها؟!نه نه فقط..... اینکه.... عوم...( زینگ زینگ تلفن ته😐📱)تهیونگ:عا الو؟!تویی کوک؟! الان میایم هتل داوش فعلا... خب چیزی شده جنی؟! کوک منتظرمونه اگ میخوای چیزی بگی زودتر بگو... +ها؟! نه نه هیچی بریم... ***** این پسره جین کجاست؟! عام سلام نامجون.. +سلام جیسو چیزی شده؟! جیسو:جین رو ندیدی؟! +جین؟ رفت اتاق رییس چطور مگه؟! جیسو:هیچی همینجوری پرسیدم... +جیسو میشه حرف بزنیم؟! جیسو:چراکه نه گوش میدم...+اینجا نمیشه اگه میشه بعد کار کنار ساختمون بقلی... جیسو:اوکی.. عا جین اومد.. *من چند روز بیشتر نیس که جیسو رو دیدم درسته عاشقش شدم ولی متاسفانه متوجه یک چیزی شدم! اون... عاشق... جین شده....💔... من مطمعنم....خب ولی اون خودش نمیدونه جین هم نمیدونه.... من باید کمکش کنم بهش برسه.. چون هردو برام مهمن... جین همیشه ازهمون بچگی یک قدم ازم جلو تر بود ولی مطمعنم منم یکروز ازش جلو میزنم!! خب حالا باید به جیسو بفهمونم که عاشق شده ولی قبلش باید احساسات خودمو ابراز کنم هرچند اون عاشق یکی دیگست ولی دلم نمیخواد اولین طعم عشقمو بیخیال شم... پس بهش میگم بعد کمکش میکنم**سلام نامجون! +سلام جیسو... جیسو:خب گوش میدم... +جیسو راسش نمیدونم چجوری بگم ولی من.... از همون لحظه ای که دیدمت گرفتارت شدم.... من... من... عا.. عاشقت شدم... جیسو:.ً......... چ چ چ.... +میدونی ولی بااینکه خیلی دوست دارم متوجه یک چیزی شدم... جیسو:ا االان تو به من....... +متوجه شدم که تو عاشق من نیستی..... عاشق یکی دیگه هستی.جیسو:نامجون من... من نمیدونم چی بگم..تو واقعا معرکه هستی ولی... +تو عاشق جین هستی جیسو😊جیسو:ن نه نامجون تو من وای خدای من نمیدونم چی بگم من دوست دارم نامجون ولی به چشم یک برادر...

نامجون ببخشید(\□/° )+هیچ عیبی نداره جیسو..^_^!! جیسو:عا راستی من درباره جین هم فکر نمیکنم عاشقش باشم فقط یکمی احساس متفاوتی بهش دارم همین! +خب تو نمیدونی من بهت میفهمونم که عاشقشی! ***** ای خدااا جیهوپ کجایی؟! +چیشده شوگا؟! شوگا:بالشتمو برو بیار از رو مبل هال-_-! +•_•ولی تو که الان از خواب بیدار شدی! عه دارن در میزنن شوگا:اه بیا اول بالشت منو بده بعد برو درو باز کن-_-! جیمین:هاییی!! شوگا:ها سلام جیمینشی خوبی؟!•_•جیمین:شوووگاا الان وقت خوابه ناموسا؟! ساعت رو ببین وایی جیهوپ تو چجوری اینو تحمل میکنی؟! +هی هی چ بگم برم چایی بریزم... شوگا:خب چ خبرا؟! چیزی شده؟! آ اره حدس بزن چیشده!!! **** رزیییی! رزی!!! +بله؟! چیشده لیسا؟! لیسا:چرت میزنی چرا؟؟ +ها چی؟! من چرت میزنم؟! لیسا:نه پ عمه من توی کافه چرت میزنه! چیشده؟! خواب کافی نزدی دختر؟! +ای خدا!! نه نزدم!! دلم برای جنی و جیسو تنگ شده! لیسا:و جیمین🤭+ل لیسااااا!! لیسا:خب چیه دروغ میگم😂؟! +نه که تو دلت برای عشقت کوک تنگ نشده🤭! لیسا:عشق؟! نه باو ما فقط دوستیم😂اما دختر خدایی یه چیزی بگم احساس میکنم جیمین دیوونته!! +ها؟! چرا باید دیوونه من باشه؟! لیسا:چرا نباشه؟!هم خوشگلی هم مهربون تازه همه چیتم درسته، چی میخواد دیه؟! +ای خدا از دست... عه لیسا!! لیسا:چیه دختر؟! +ببین اون کوک نیست با تهیونگ؟! لیسا:عه چرا خودشه! +بیا بریم سلام بدیم! لیسا:باش بریم... کوک:عه به به سلام دخترا خوبین؟! رزی:ممنون شماها خوبین؟!تهیونگ چ خبرا؟! لیسا:بی خبر جنی چ میکنه؟؟ تهیونگ:هیچی هتل تنهاست. رزی:کوک جیمین چطوره؟! لیسا:🤭🤭کوک :🤭🤭جیمین هم خوبه لیسا:میشه ما بریم پیش جنی؟! تهیونگ:برید حتما خوشحال میشه.. رزی:باش پس ما میریم دیگه فعلا خدافظ سلام منو به جیمین برسونید... کوک:باش بای.. تهیونگ:میگم این رزی و جیمین قضیشون چیه؟! کوک:عشق تهیونگ:😂😂عجب خوبه....

داشتم با گوشیم ور میرفتم و قهوه میخوردم که صدای در به گوشم خورد استرسم گرفته بود که ته ته باشه! از وقتی که فهمیدم عاشقشم هم دلم میخواد ببینمش هم استرس دارم از دیدنش، دلم میخواد به یکی این احساسات رو بگم!! رفتم جلو آینه سریع یکم خودمو مرتب کردم؛ درو باز کردم دیدم رزی و لیسا هستن یک نفس عمیق دادم بیرون و خوشحال شدم! لیسا:سلام خوشکله!^-• رزی:های های جنی^-^+سلام دخترااااا خیلی خوشحال شدم که اومدین بیاید داخل!!!لیسا:ما تهیونگ و کوک رو داخل کافه دیدیم گفتیم بیایم پیش تو+خیلی کار خوبی کردین بشینید برم قهوه بیارم رزی:خوب اتاق بزرگی بت دادنا +عاعا آره خدا خیرشون بده. لیسا:جای جیسو خالی!+اره رزی:میخواید زنگ بزنم جیسو هم بیاد؟! لیسا:اره اره زنگ بزن!!( رزی زنگ زد جیسو بعد پنج دقیقه اومد)جیسو:سلام دخترا! دخترا:سلام جیسو عزیزم خوش اومدی!! لیسا:خب بچ ها بیاید حرفای دخترونه بزنیم بین خودمون چهارتا😄جیسو:موافقم؛ خب اول من بگم؟! دخترا:بگووو جیسو!!😃جیسو:وای خب چطور بگم امروز... امروز نامجون خیلی عجیب شده بود بهم گفت عاشقمه و... لیسا:جیغ دختر جدی میگی؟!!!😆جیسو:آره ولی من به چشم برادر میدیدمش اونم خودش گفت میدونم که منو دوس نداری و منم نمیخوام اصرار کنم! ولی میخوام در عوضش کمکت کنم که بفهمی عاشق جین هستی! رزی:ها!؟! یعنی الان عاشق جینی!؟ جیسو:نه نه نمیدونم.... گیج شدم.. لیسا:بگو ببینم چه احساسی بهش داری؟! جیسو:همیشه دنبالش میگردم.. دلم میخواد باهاش حرف بزنم.. وقتی کنارشم آرامش دارم! جنی:تو عاشقشی!! لیسا و رزی:جنی خیلی زود جواب دادی انگار برای توهم اتفاق افتاده!!! جنی:چ چی؟! ن نه خب راسش همینطوری گفتم.. جیسو:نمیدونم به زمان بیشتری احتیاج دارم!خب رزی تو بگو.. رزی:من؟! خب باشه من نمیدونم لیسا:بچه ها رزی عاشق جیمینه جنی و جیسو:جدی؟! رزی:چی میگی لیسا؟؟!! نه بچه ها این لیسا خودش عاشق کوک شده.. دوباره جنی و جیسو:جدییی؟!؟! لیسا:چ چی؟؟ خب اون شب آشنایی با جنی و تهیونگ وقتی شماها رفتین ازش بی عقلانه پرسیدم نظرش دربارم چیه اونم بی وقفه جواب داد که بنظرش من خیلی عالیم و مطمعنه که پسرای زیادی عاشقم میشن... اون گفت ممکنه... ممکنه خودشم یک روزی عاشقم بشه! رزی:چی؟؟ جدی داری میگی؟!؟ واییی خیلی خوشحال شدم دختر!! جنی:خوشبحالت^-^جیسو:چقد عالی!! لیسا:خب حالا فرضی میگیم جیسو و جین... جیمین و رزی... منو کوک.. فرضی!! **نمیدونم بهشون بگم یا نه؟! قلبم داره تند میزنه بالاخره که چی باید به یک نفر بگم! اونا دوستامن و کمکم میکنن میگم! با صدای لرزونی گفتم:ب بچه ها منم... لیسا:وای دختر تو چی؟!؟! +م منم تازه متوجه شدم که... جیسو:عاشق تهیونگ هستی😊.. رزی:واقعا؟! +متوجه شدم که عاشق تهیونگم😓لیسا:وایییی دختر تبریک میگممم😆جنی:جیسو تو ازکجا فهمیدی چی میخوام بگم؟! جیسو:چون ضایع بود.. رزی:جیغ دختر این عالیه حالا کی میخوای بگی؟! جنی:نمیدونم میترسم! اگه دوسم نداشته باشه چی؟! اگه دیگه نخواد باهام کار کنه؟؟! اگه... لیسا:ببین این حرفارو بزار کنار!! تو عاشقشی پس باید بهش بگی و حتی اگه دوست نداشته باشه هم که مطمعنن دوست دارهههه باید بگی! مثل نامجون که به جیسو گفد!! جنی:م میشه کمکم کنید؟! رزی:معلومه که میشه دختر ما اینجاییم که به هم دیگه کمک کنیم!...

خب این پارت تموم شد عزیزان💕امیدوارم لذت برده باشید😃☕بلایکی دیه بخاطر کایوتی یونتان☝😄☕خب تا پارت بعدی خدافس😁🌥

آنچه خواهید خواند:چیی شوگا واقعا پ منم میام‼️*جیمین خوبی❓*نمیخوای بلند شی❓

و البته من دیه شیپ نمیکنم قول میدم و معذرت میخوام ولی بزارید این داستانو تموم کنم پس لطفا دیه تو هین نکنید فقط همین داستان تموم بشه دیه شیپ نمیکنم قول قول~–_–~📢ام راستی شاید کمتر تست بزارم و هرچی چون نت خیلی ضعیفه پ معذرت•-•🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آجی جون هرکاری دلت میخواد بکن من پشتتم
و لطفا زودتر پارت بعد رو بزار فسیل شدم
آااا چشم ببشخید عسلم 😅آخه یکم سرم شلوغه چشم ممنونننن کیوتی 😘
عالی بود 😋🥰🤩
ممنون عزیز دلم 💕🔗
عالی بود آجی
ثنکیوو🐰🐾💕
عالیییی بود منتظر پارت بعد هستمم
ممنون اوکی😉🌤🌻