
سلام اومدم با پارت سوم نظر و لایک فراموش نشهههه

که یه دفعه........کوک گفت سو مین اگه میشه تو همینجا وایسا من برم براخودم و تو شیرموز و خوراکی های دیگه بگیرم😜سومین:نه بابا چه اشکالی برو.از دید سو مین : همینجور وایساده بودم و توی هپروت بودم که یه دفعه متوجه یه پسری که از رفتار هاش هم معلوم بود که مسته.دیدم داره میاد طرف من وقتی که بهم رسید داشت با خودش زیر لب حرف میزد.بعدش یهو گفت:آی دختره.من عاشقتم.من:ول..............تا خواستم حرفی بزنم یه دفعه به سمتم حمله ور شد و.............

منو ب*و*س*ی*د.منم همینطوری توی شوک بودم.

میخواستم از دستش فرار کنم.داشتم تقلا میکردم که ولم کنه.که متوجه شدم که کوک داره مارو با نگاه خشمگین نگاه میکنه.ترسیدم.یه دفعه دیدم داره میدوئه سمتم.منم همینجوری داشتم سعی میکردم از دست پسره فرار کنم.ولی فایده ای نداشت.خیلی قوی بود و زور من بهش نمیرسید
در همین حین جونگ کوک هم رسید و یارو رو تا حد مرگ کتک زد.ادامه از زبان جونگ کوک:خیلی عصبانی بودم.یه دفعه دویدم سمتشون و پسره نفهم رو ناکار کردم.و دست سومین گرفتم و فقط میدوییدم.سومین بیچاره نفس کم آورده بود.وقتی که به مقدار کافی از اونجا دور شدیمرفتیم روی یه صندلی نشستیم.سومین:آآآآم......من......واقعا .... نفهمیدم چی شد واقعا متاسفم ☹️.کوک:مشکلی نیست.ولی باید بیشتر دقت کنی و مواظب خودت باشی.سومین:باشه....
کوک:لطفا وقتی رفتیم پیش بقیه جوری رفتار کن که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.سومین:آآآآم ب...باشه.کوک:حالا بیا این خوراکی ها رو بخوریم😋 سومین:هومممم😜بعد از خوردن خوراکیا👈کوک:امممم سومین... میگم....بیا الان دیگه بریم پیش بقیه.سومین:باشه*.(از این به بعد هر جا که ستاره میگذارم یعنی مکالمه بین چند نفر تموم شده)داشتن بدو بدو میرفتم پیش بقیه که بین راه سومین زمین خورد😣کوک:سومیییین چی شدددد؟؟؟؟سومین:آآآخخخ....پام....پام خیلی درد میکنههههه.کوک:حالت چیکار کنممم؟آهان سومین میتونی بلند شی؟فکر کنم بتونم.*****سومین به زور بلند شد و کوک دستش رو گرفت و انداخت دور گردنش.بقیه راه رو آروم آروم رفتن.بیش اعضا👈.......
پیش اعضا👈 نامجون:آره دیگه همینطوری بود.خیلی باحال بود😅........عه عه عه سومیییین!چی شدههه؟کوک:چیزی نشده فقط بین راه خورد زمین.جیهوپ:به نظرت فقط خورده زمین؟؟؟؟راه نمیتونه بره.اونوقت میگی فقط خورده زمین؟؟؟؟؟؟😒😐کوک:آره خب یخورده محکم زمین خورد.تهیونگ:ولی من فکر میکنم اتفاق های دیگه ای هم افتاده باشه........( ´◡‿ゝ◡`)
جونگ کوک:وا ....چیزی میگیا.سومین:آره.باور کنید من وقتی داشتیم میومدیم خوردم زمین.همین.ته:باوشه... جین خب بریم دیگه.....*****تو خوابگاه بی تی اس-ساعت ۸شب:جین :خب دیگه میخوام غذا درس کنم.جونگ کوک:یه شیر موزه درس کن بیزحمت.جین:باشه حالا.جونگ کوک:سومین بهتری؟سومین:آ...آره دیگه خوبم.جیهوپ:بچه ها من یکم خوابم میاد میرم بخوابم.یونگی:می توووووو.

جین:پس شام نمیخورین؟جیهوپ:آآآآ چرا هواسم نبود.بعد از غذا میخوابم.شوگا:منم همینطور.****بعد از خوردن شام موقع خواب:( *اگه یادتون باشه جونگ کوک یه اتاق به سومین داد)*تو اتاق جونگ کوک👈جونگ کوک:فکر نمیکردم با یه نگاه عاشق بشم.باورم نمیشه.من حتی فکرم نمیکردم که یه روز عاشق یکی بشم.تو اتاق سومین👈اون روز که تهیونگ و جونگ کوک داشتن با هم حرف میزدن منم شنیدم.جونگ کوک میگفت عاشق من شده.اما من اصلا حسی بهش ندارم.ولی پسر بدی نیست.نمیدونم

خب دیگه اینم از این.لطفا حمایت کنید تا بقیه پارت ها رو هم بنویسم.بووووس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعدو نمیزاری من تازه دارم میخونم واقعا نازه
خیلی گشنگه🤧
فدات شم♥️♥️♥️
خیلی خوب بود منتظر پارت بعدی ام🥺🤍
مرسی♥️♥️